اسم دختر / اسم دخترانه
اسم دختر
دختر یکی از زیباترین مخلوقات و هدیه های خداوند است. یکی از مهم ترین وظایف والدین که در عین سختی، زیبایی دارد؛ انتخاب اسم برای بچه است. همراهان عزیز مجله اینترنتی تحلیلک در این مطلب گزیده ای از زیباترین اسم دختر را برای شما آورده ایم و امیدواریم که در این مرحله انتخاب اسم کودک، به شما کمک کند.
قبل از خواندن اسم ها و حتی انتخاب یک اسم به این نکته ها توجه داشته باشید:
- برخی از اسم ها ممکن است هم دخترانه و هم پسرانه باشد.
- برخی از اسم ها با یک شکل نوشتاری یکسان و با تلفظ متفاوت، معنای متفاوتی دارند.
- برخی از اسم ها با شکل نوشتاری و تلفظ یکسان، در فرهنگ و ریشه متفاوت دارای معنای متفاوتی هستند.
اسم دختر / اسم دخترانه
همانطور که می دانید در احادیث ما نیز آمده است که انتخاب اسم نیکو یکی از وظایف مهم والدین است. امیرالمومنین (علیه السلام) درباره حق فرزند بر والدین می فرمایند:
حضرت علی (علیه السلام): حق فرزند بر پدر این است که نام نیکو برای او بگذارد، خوب تربیتش کند و به او قرآن بیاموزد. (نهج البلاغه، حکمت ۳۹۹)
اسم دختر / اسم دخترانه
اسم دختر / اسم دخترانه
اسم دختر با حرف الف
افرا: ستایش کردن
افشید: شکوه خورشید
آپامه: خوشرنگ و آب
آتری: آذر
آتشگون: سرخ فام، سرخ رنگ
آتوسا: نام دختر کورش، زن داریوش
آدخت: خجسته و نیکو
آذر: آتش، فروغ، روشنایی
آذربانو: بانوی آتش گون
آذرچهر: همانند روشنایی
آذرگون: گل همیشه بهار
آراسته: با نظم و ترتیب
آرام: قرار، سکون
آرام دخت: از نام های برگزیده
آرام دل: از نام های برگزیده
آرامش: آرمیدن
آرمیتا: آرمان، عشق پاک
آرمیتی: فروتنی و پاکی و محبت
آرمیدخت: از نام های برگزیده
اسم دختر / اسم دخترانه
آزادچهر: آزاده نژاد
آزاده: نام مادر گشتاسب
آزیتا: از نام های برگزیده
آژند: نام گلی است
آشتی: مهر و دوستی، یکرنگی
آشنا: یار، دوست
آشوب: شور، انقلاب
آشیان: لانه و کاشانه
آفتاب: گرمی، روشنایی
آفرین: درود و سپاس
آلاله: نام گلی است
آمیتیس: پادشاه ماد، نام زن کورش
آناهیتا: بانوی پاک و بیگناه، پاکبانو
اَنوشا: بیمرگ و جاویدان
اُلگا: اولین قدیسهی روسی، همسر و نایب
اسم دختر / اسم دخترانه
اِلسانا: مثل ایل، مثل مردم ایل و شهر و ولایت، چون خویشان
اِلناز: مایه افتخار ایل، باعث فخر و تفاخر شهر و ولایت؛ موجب نعمت و رفاه و آسایش
اِلیکا: هِل، دانهی معطر گیاهی از تیرهی زنجبیلها
اِلینا: نیکویی و نعمت برای ما
ایپک: ابریشم، حریر، ابریشمی
آتریسا: آذرگون مانند آتش، دختری با چهرهای زیبا و برافروخته
آترین: آذرین مانند آتش، زیبا و پر انرژی
آتنا: در اساطیر یونان، خدای اندیشه، هنر، دانش و صنعت
آتوسا: نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی و به معنی قدرت و توانمندی است. اسم ریشه یونانی دارد اما از گذشته دور در فرهنگ ایرانی بوده است.
آدرینا: آتشین، سرخ رو، دختر زیبا رو، بانوی آتشین
آدنیس: آدونیس، گلی به زرد و قرمز رنگ که موقع تابش خورشید باز میشود.
آراگل: آراینده گلها، زیبا کننده گلها
آرالیا: نام عمومی گروهی از گیاهان علفی، درختی و درختچهای که بعضی از آنها زینتیاند.
آرشیدا: بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان (آر به دومعنی به کار میرود: اول مخفف آریایی و دیگری مخفف آرا به معنای آراینده)
آرمانا: امیدوار، آرزومند
آرمیتا: الهه نعمت، آرامش یافته
آرمیس: روشن، پاک و جاودان، نام پسر زئوس و مایا
آرمینا: دختر همیشه پیروز، بانوی مقتدر، الهه زیبایی
آرنیکا: آریایی نیک خو
آروشا: درخشان، نورانی، باهوش، نام دختر داریوش سوم
اسم دختر / اسم دخترانه
آریانا: منسوب به آریا، آریایی، نام قدیم ایران
آریسان: مرکب از آری به معنای آریایی به علاوه پسوند مشابهت، دختری که مانند آریاییان اصیل و نجیب است.
آسو: شفق، هنگام طلوع خورشید، همچنین نام شرابی مست کننده که از قند سیاه درست میکنند.
آلما: سیب، کنایه از زیبایی
آناشید: مرکب از کلمه ترکی آنا به معنای مادر و کلمه فارسی شید به معنای خورشید. دختر زیباروی مادر، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادر
آناهید: آناهیتا، ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزهای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است.
آوین: عشق
آوینا: عشق
آیسان: آی (ماه) + سان (دوم شخص مفرد) زیبا، مانند ماه هستی
آیشن: مثل ماه، در زیبایی همانند ماه، شبیه ماه، (در مجاز زیبا)، ماهورا، زیبا رو
آیناز: آی (ترکی) + ناز (فارسی) موجب فخر و مباهات ماه
اسم دختر / اسم دخترانه
اسم دختر با حرف ب
باختر: مغرب؛ به معنی ستاره است.
بادام: نام میوهای کوچک و کشیده با دو پوسته که یکی نرم و سبز بوده و دیگری سخت و چوبی است.
بادامک: بادام کوچک، نوعی درخت بادام
باران: قطرههای آب که بر اثر مایع شدن بخار آب موجود در جو زمین ایجاد میشود.
بارنک: نام درختی است.
بافرین: بآفرین، لایق تحسین و تشویق، درخور آفرین
باستیان: بردبار، شکیبا
بالنده: آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است.
بالیده: رشد و نمو کرده
بامک: بامداد، صبح
بامی: درخشان، لقب شهر بلخ
بامین: نام روستایی در نزدیکی هرات
بانو: عنوانی احترام آمیز برای زنان، ملکه، خانم
بانوگشسب: از شخصیت های شاهنامه
اسم دختر / اسم دخترانه
باور: مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است،
بخت آفرید: آفریده بخت و اقبال
بخشایش: گذشت و چشم پوشی کردن گناه یا کار نادرست کسی، عفو، رأفت، رحمت و شفقت.
بخشنده: آنکه چیزی را بی آنکه عوضی بخواهد می بخشد؛ عطا کننده.
بدن گل: آن که بدنی لطیف و زیبا
برزآفرید: آفریده با شکوه، نام مادر فرود
برشید: بر (میوه) + شید (خورشید)، میوه خورشید
برگ: به ضم ب، ابرو
برومند: (اسم دختر و پسر) خوش قامت، نام مادر بابک خرمدین
برهون: هاله، خرمن ماه
برفین: برفی، از جنس برف؛ سفید مانند برف؛ (به مجاز) زیبا چهره.
بلوط: گیاهی درختی و جنگلی که میوه آن خوراکی است.
بمانی: نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند.
بنفشه: نام گل، (به مجاز) مو، زلف؛
بنیتا: دختر بی همتای من
بوستان: بستان، باغ و گلزار
بوژنه: شکوفه، غنچه اسم دختر
اسم دختر / اسم دخترانه
بویه: آرزو
به آفرید: نام دختر گشتاسپ پادشاه کیانی و خواهر اسفندیار
بِه آفرین: خوب آفریده؛ خوش سیما، خوش منظر
به آیین: دارای آیین بهتر
بهار: فصل اول سال
بهارآفرین: آفریننده بهار
بهارا: بهار
بهاران: هنگام بهار، موسم بهار؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت.
بهارک: به معنای مانند بهار، همچون بهار؛ (به مجاز) زیبا با طراوت
بهاره: مربوط به بهار؛ به عمل آمده در بهار؛ منسوب به بهار.
بهاردخت: دختر بهار
اسم دختر / اسم دخترانه
اسم دختر / اسم دخترانه
اسم دختر با حرف پ
پادمیرا : جاویدان، نگهبان مهر، نگهدارنده عشق
پادنا: اسم یکی از بخشهای تابعه شهرستان سمیرم
پادینا: در گویش همدانی به گل پونه یا پودینه گفته میشود.
پارامیدا: پارامیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش پادشاه هخامنشی
پاردیس: پردیس
پارمیدا: پارامیدا، پارامیس، پرمیس
پارمیس: پرمیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش بزرگ پادشاه هخامنشی
پارنا: نام قلهای در نزدیکی پل دختر
پارند: نیک بختی؛ نگهبان گنج و خواسته
پاشنگ: خوشهی انگور
پاکسیما: دارای صورتی پاک و زیبا
پاکچهر: خوش صورت
پاکدل: پاکیزه دل، دلپاک، خوش قلب
پاکرخ: پاکیزه رو، زیبا رو
پاکروی: پاکیزه روی، زیبا روی
پاکفر: باشکوه پاک
اسم دختر
پاکدخت: دختر پاک و عفیف
پاکنوش: پاک نوشنده
پاکناز: دارای ناز خوش
پاکیزه: بدون آلودگی، پاک
پالیز: باغ
پامچال: گلی زینتی به رنگ های سفید، صورتی یا نارنجی
پانتی: نام همسر آریاسب از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی
پانیا: محافظ نگهدارنده
پانیک: کسی که قدمش نیک است، خوش قدم
پایون: پیرایه، زیور، آرایش
پاییز: هنگام پاییز، برگ ریزان، مجازا دختر زیبا رو
پاییزان: هنگام پاییز
پارمین: تکه یا قطعهای از بلور؛ نام زن داریوش.
اسم دخترانه
پانتهآ: زن زیبایی از اهالی شوش که زیباترین زن آسیا به شمار می رفت؛ از اسامی باستانی.
پانیذ: پانید، قند مکرر، شکر، شکر برگ، شکر قلم، نوعی از حلوا که از شکر و روغن بادام تلخ و خمیر میساختند.
پدیده: آنچه اتفاق میافتد یا وجود دارد و میتوان آن را تجربه کرد؛ پدیدار؛ شخص، چیز یا حادثهی چشمگیر.
بیشتر ببینید: عکس دختر برای پروفایل / بیش از ۱۲۰ عکس جذاب و دیدنی
اسم دختر / اسم دخترانه
اسم دختر با حرف ت
تابا: طاقت، پیچ و تاب زلف، فروغ، تابنده، تابان
تابان: دارای نور و روشنی، درخشان، روشن
تابناک: جذاب، روشن و درخشنده
تاتیانا: تاتینا، پرنده شکاری
تاتین: پرندهای شکاری
تابنده: آنچه میتابد و نورافشانی میکند، درخشان.
تاج آفرین: آفریننده تاج، به وجود آورنده تاج
تاج بانو: ملکه، شاهزاده خانم
تاج خاتون: ملکه، شاهزاده خانم
تاج دخت: تاج (کلاه پادشاهی، افسر) + دخت (دختر)
تاج گل: آن که چون تاجی در رأس گلها است، زیبا
تاج ماه: آن که چون تاجی بر سر ماه است، بسیار زیبا
اسم دختر
تاج مهر: آن که چون تاجی بر سر خورشید است، یا دسته گلی به شکل تاج، بسیار زیبا
تارا: ستاره، کوکب، مردمک چشم.
تارادخت: دختر ستاره، دختر چون ستاره، (به مجاز) دختر زیبا، صاحب حسن و کمال
تارادیس: مانند ستاره
تاژ: لطیف، نازک، نام پسر فرواک برادر هوشنگ پادشاه پیشدادی
تافته: گداخته، درخشنده و تابناک، روشن، نوعی پارچه ابریشمی
تاک آفرین: مرکب از تاک (درخت انگور) + آفرین (آفریننده)
تاکدخت: مرکب از تاک (درخت انگور) + دخت (دختر)
تالین: پایتخت کشور استونی
تانیا: در فارسی به معنی دختر یگانه و بی مانند
ترانه: هر نوع شعر یا سخن معمولًا موزون که با موسیقی خوانده شود، قطعه آوازی، هر صدایی که حالت موسیقایی داشته باشد.
ترگل: گل تازه و شاداب
اسم دختر / اسم دخترانه
ترمه: نوعی پارچه (قیمتی) از جنس کرک، پشم یا ابریشم
ترنج: بالنگ؛ طرحی مرکّب از طرحهای اسلیمی و گل و بوتهای که معمولًا در وسط نقش قالی، تذهیب و مانند آنها به کار میرود.
ترنیان: سبدی که از شاخه های بید میبافند
تروند: میوه تازه رسیده، نوبر
اسم دختر / اسم دخترانه
اسم دختر / اسم دخترانه
اسم دختر با حرف ث
ثریا: پروین
ثمر میوه؛ (به مجاز) نتیجه و حاصل
ثمره:میوه؛ (به مجاز) نتیجه و حاصل
ثمن: بها، قیمت
ثمین: گرانبها، قیمتی، گران
ثَمینا: (ثمین + الف نسبت) منسوب به ثمین، ثمین
ثمینه: گران بها، قیمتی، گران
ثنا
اسم دختر / اسم دخترانه
اسم دختر با حرف ج
جام: پیاله، ساغر
جانانه: دوست داشتنی
جانمهر: از نام های برگزیده
جریره: زن سیاوش، مادر فرود
جوانه: جوان، جوانی، رویش
جانا: ای جان، ای عزیز
جان افروز: (به مجاز) آسایش بخش روان
جانان: معشوق، محبوب؛ خوب
جان بانو: بانویی که چون جان عزیز است.
جانانه: محبوب، معشوق، (در تصوف به مجاز) خداوند
جاندخت: محبوبه، معشوقه، دختری که چون جان عزیز است.
جان نواز: آرامش دهنده جان، محبوب
جمدخت: جم (پادشاه بزرگ) + دخت (دختر)
اسم دختر / اسم دخترانه
جوانه: تازه، نو؛ جوان
جهان آوا: مرکب از جهان (عالم، گیتی) + آوا (صدا، بانگ)
جهان خاتون: خاتون جهانیان، بانوی جهانیان، شاعره ایرانی در قرن هشتم
جهان بانو: بانوی جهانیان
جهان ماه: آن که در جهان چون ماه می درخشد، زیبا
جهان ناز: مایه افتخار جهان، فخر جهان
جهانتاب: آنچه به جهان نور و روشنایی می دهد، عالم تاب، نور دهنده جهان
جهاندخت: دختر شهره در عالم
جهانرخ: مرکب از جهان (عالم، گیتی) + رخ (چهره، صورت)
جیحون: (تلفظ: jeyhun) رود بزرگ، رود، نام رودی در آسیای میانه
جلوه: نمایان شدن، خود را آشکار کردن، خودنمایی؛ (به مجاز) زیبایی، جاذبه
جلیله: مؤنث جلیل
اسم دختر
جمانه: یک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ
جَمیله: مؤنث جمیل، جمیل؛ زیبا
جنان: بهشت؛ باغ ها
جنت: بهشت، فردوس
جواهر: هر یک از سنگ های گرانبها مانند یاقوت و زمرد؛ (به مجاز) آن که وجودش بسیار عزیز و ارزشمند یا دوست داشتنی است.
جیران: آهو (به مجاز) معشوقِ زیبا؛ چشم زیبا
بیشتر ببینید: عکس پروفایل دخترونه / بیش از ۹۰ عکس زیبا
اسم دختر / اسم دخترانه
اسم دختر با حرف چ
چرمه: اسب به ویژه اسب سفید رنگ
چالی: پرندهای شبیه گنجشک اما بزرگتر از آن
چامه: شعر، شعری که با آواز خوانده میشود.
چشمه: مکانی که آب زیرزمینی در آنجا به طور طبیعی در سطح زمین ظاهر میشود.
چکامه: شعر به ویژه قصیده.
چکاوک: پرندهای خوش آواز و کمی بزرگتر از گنجشک که تاج بر سر دارد.
چکاوه: چکاوک
چلچله: پرستو
چمان: آن که میخرامد و با ناز حرکت میکند، خرامان، رونده، راهوار، آن که یا آنچه با ناز حرکت میکند.
چمانه: پیاله شراب
اسم دختر
چمن: زمین سبز و خرم، باغ و بوستان مرغزار؛ نام گیاهی از تیرهی غلات.
چمن آرا: زینت دهنده باغ، باغبان، آنچه موجب زیبایی و آراستگی باغ و بوستان است.
چمن افروز: آن که یا آنچه زینت دهنده چمن است، نام چند نوع گیاه علفی که گل آذین قرمزرنگ آنها به شکل تاج خروس است.
چمن چهر: آن که چهرهای زیبا چون باغ و بوستان دارد.
چمن ناز: زیبارویی که دارای ناز و عشوه و کرشمه است.
چنور: گیاهی خوشبو شبیه به شوید که در بعضی از مناطق کردستان میروید.
چهرآذر: آذرچهر، دارای چهرهای چون آتش
چهرآرا: آراینده چهره
چهرآزاد: نام جد اسپهبد بختیار پسر پادشاه فیروز ساسانی
چهرزاد: نژاد و اصیل، لقب هما، دختر بهمن در شاهنامه
چهرمینو: آن که چهرهای زیبا چون بهشت دارد.
اسم دختر / اسم دخترانه
چهره: روی، صورت
چهره گل: آن که چهرهای زیبا چون گل دارد.
چوک: چشمه
چیترا: نژاد
چیچک: گل
چیستا: نام فرشته دانش و معرفت
چیلانه: درخت عناب
چیکا: نوعی پرنده
چام: ناز و عشوه
اسم دختر / اسم دخترانه
اسم دختر با حرف ح
حاتمه: مؤنث حاتم به معنی حاکم، قاضی، داور
حارثه: مؤنث حارث، زن کشاورز
حاصل: نتیجه
حامده: مؤنث حامد، سپاسگزار
حانی: (دخترانه و پسرانه) میش یا گاو وحشی
حانیه: مهربان، دلسوز
حبه: دانهی بعضی از میوهها و گیاهان
حبیبه: مؤنث حبیب، دوست، یار، معشوقه
حدیث: عشق، سودا
حدیثه: امروزی، جدید، نو
اسم دختر
حدیقه: باغ
حرمت: احترام
حریر: ابریشم
حره: زن آزاده
حریه: حُره
حسانه: زن بسیار نیکو
حسْنا: زیبا، زن زیبا
حسنا: نیک، پسندیده
حسنه: خوب، نیک، پسندیده
اسم دختر / اسم دخترانه
حسنیه: نیکوتر، کار نیک، عاقبت نیکو
حسیبه: دارندهی نام و شرف و بزرگی
حفصه: اسد، شیر
حفیظه: موکّل به چیزی؛ حافظ و محفوظ
حکیمه: مؤنث حکیم، زن حکیم و دانشمند
حلما: جمع حَلیم، بردباران، صبوران.
حلیا: زیور و آرایش
حلیمه: مؤنث حلیم، زن خویشتن دار، صبور و با تحمل، دختر بردبار
حلیه: زینت، پیرایه، زیور؛ مشخصات صورت و اندام
اسم دختر / اسم دخترانه
حماسه: کاری افتخار آفرین، نوعی شعر، دلیری، شجاعت، بی باکی
حمده: سپاس و شکرگزاری
حمیده: مؤنث حمید، ستوده، پسندیده؛ مادر امام موسی کاظم(ع).
حمرا: سرخ رنگ
حمیرا: مصغّر حمرا، زن سرخ و سپید، زن سرخ
حنا: گیاهی درختی که گلهای سفید و معطر دارد
حنّان: آرزومند، مشتاق؛ بخشاینده
حنّانه: بسیار نوحه کننده، ناله کننده
حنظله: مفرد حَنظل
حنیسه: زن شجاع
حنیفه: مؤنث حنیف، دختر درست و پاک
حوا: نخستین زنی که خدا آفرید، همسر حضرت آدم (ع)
اسم دختر / اسم دخترانه
حور: زن زیبای بهشتی
حورا: حور، زن زیبای بهشتی؛ زن سفید پوست سیاه چشم و موی
حورالعین: زن یا زنان سفیدپوست درشت چشم
حوری: حور؛ زن زیبا
حوری لقا: آن که چون حوری زیباست
حوریا: از حوری به معنی فرشته بهشتی میآید، آن که چون حور زیباست.
حوریه: زن سفید پوست و زیباروی.
حیفا: نام بندری در فلسطین
حیات: زندگی، زیست
حسِیبا: دارای اصل و نسب، پاک نژاد، پاکزاد و اصیل
حورآسا: آن که چون حور زیباست.
حورآفرین: مرکب از حور (زن زیبای بهشتی) + آفرین (آفریننده)
حورجهان: آن که چهرهای زیبا چون حور دارد.
حوردیس: آن که چون حور زیباست.
حور رخ: حور، آن که چهرهای زیبا چون حور دارد.
اسم دختر
حورزاد: زاده حور، زیبا
حوروش: دختری چون زن (زنان) زیبای بهشتی.
حوری بانو: حور، زن زیبای بهشتی
حوری دخت: مرکب از حوری (زن زیبای بهشتی) + دخت
حوری رخ: آن که چهرهای زیبا چون حوری دارد.
حوری زاد: زاده حوری، زیبا
اسم دختر / اسم دخترانه
اسم دختر با حرف خ
خاتون: لقب زنان اشرافی، لقب همسر خاقان چین که انوشیروان دختر او را به همسری برگزید
خاتونک: خاتون (بانو) + ک، بانوی کوچک، نام روستایی در نزدیکی شیراز
خارا: نوعی سنگ آذرین، نام یکی از گوشههای موسیقی ایرانی
خارک: نوعی خرمای زرد و خشک
خاتَم: فرمان، حکم و پایان؛ نام شهرستانی در جنوب استان یزد.
خاور: (مخففِ خاوران) هم به معنی مشرق و هم به معنای مغرب است.
ختا: نام سرزمین چین شمالی که محل زندگی قبایل ترک بوده است.
خُتن: نام شهری در ترکستان شرقی و گاهی هم به تمام ترکستان چین اطلاق شده است، (به مجاز) زیباروی.
خجسته: سعادتمند، کامروا، خوشبخت، گل همیشه بهار.
خدا آفرید: آفریده خداوند
اسم دختر / اسم دخترانه
خرامان: دارای حالت خرامیدن، در حال خرامیدن، به آهستگی و با ناز.
خرشا: خورشید، آفتاب، از شخصیت های شاهنامه
خرشید: خورشید، آفتاب، از شخصیت های شاهنامه
خُرّم: سرسبز و با طراوت؛ شاد، خوشحال، خوب، خوش؛ فرخنده، مبارک.
خرم بانو: بانوی شاد و خوشحال
خرم بهار: آن که چون بهار خرم و با طراوت است، نام دختر فتحعلی شاه قاجار
خرم گل: آن که چون گل خرم و با طراوت است.
خرم چهر: آن که چهره ای شاداب و با طراوت دارد.
خرمدخت: دختر شاد و با طراوت
خرمن: توده غله درو شده، توده و مقدار انبوه از هر چیز
اسم دختر / اسم دخترانه
خرمناز: زیبا و با طراوت
خرمه: نام همسر مزدک، گیاهی است مانند لوبیا
خزان: نام سومین فصل سال، پس از تابستان و پیش از زمستان، پاییز
خندان چهر: آن که چهره ای خندان و متبسم دارد.
خندان گل: آن که چون گل شاداب و باطراوت است.
خوبیار: یارخوب
خوردیس: مانند خورشید، درخشان
خورسان: مانند خورشید
خوب چهر: دارای سیمای زیبا، زیبا.
اسم دختر / اسم دخترانه
خورشید: جرم مرکزی منظومه شمسی به نام کره خورشید، آفتابِ درخشان؛ (به مجاز) آفتاب و زیبارو.
خورشید بانو: مرکب از خورشید و بانو
خورشید دخت: مرکب از خورشید + دخت (دختر)
خورشید رخ: آن که چهرهاش چون خورشید میدرخشد.
خورشیدفر: آن که شکوه و جلالی چون خورشید دارد.
خورشیدمهر: آن که مهر و محبتی چون خورشید دارد.
خوروش: خورشیدوش، تابان و درخشان چون خورشید
خوشروز: دارای زندگی راحت و با رفاه.
خوشاب: میوهای که با محلول آب و شکر میپزند، روشن و شفاف، آبدار و تر و تازه، جواهر تابان و درخشان
خوشه: تعدادی دانه، میوه یا گل که به محور متصل باشند
خوشین: خوش و زیبا
خوشیار: دوست و یار شاد و شادمان
اسم دختر / اسم دخترانه
خجسته: شادباش، مبارک
خجیر: زیباروی و پسندیده
خرم چهر: از نام های برگزیده
خرمدل: خوشدل، خوشحال، شادمان
خندان: خندیدن، با لبخند
خوب چهر: از نام های برگزیده
خوبروی: از نام های برگزیده
خورزاد: از نام های برگزیده
اسم دختر / اسم دخترانه
خورشاد: از نام های برگزیده
خورشید: هور، هور شید
خورشید چهر: از نام های برگزیده
خُوروَش: همانند خورشید
خوشبوی: از نام های برگزیده
خوشچهر: نیکو روی
خوشخو: نیک رفتار، با صفا
خوشدل: شاد، شادمان، خوشنود، خوشحال
خوشروی: خوشرو، خوش صورت، خوشگل
خوشگو: خوش سخن
خوشنوا: خوش آواز، خوش آهنگ
اسم دختر / اسم دخترانه
اسم دختر عربی با حرف خ
خاطرآسا: خاطر (عربی) + آسا (فارسی) آسایش دهنده خاطر
خاطرافروز: خاطر (عربی) + افروز (فارسی) شادی بخش
خاطرنواز: خاطر (عربی) + نواز (فارسی) دلکش، مطبوع
خاطِره: یادبود، یاد، ذهن، حافظه، خاطر.
خالِده: مؤنث خالد
ختمی: گیاهی علفی، پایا، و زینتی از خانواده پنیرک که گلهای درشت دارد.
خجسته لقا: خجسته (فارسی) + لقا (عربی) خوش سیما، خوشرو
خدیجه: مولودِ پیش از اتمام ماه های بارداری، ولادت قبل از موعِد، نام همسر پیامبر اسلام(ص) و مادر حضرت فاطمه(س)
خزر: فتان، دختر که عشوه هایی زیرکانه میریزد.
اسم دختر / اسم دخترانه
خزال: با ناز راه رونده، کسی که با ناز راه میرود.
خَضرا: (مؤنث اخضر) به معنی سبز، کبود، نیلگون و آبی و سبز؛ سبزهزار، چمنزار.
خَلف: فرزند صالح، شایسته؛ جانشین؛ (به مجاز) پیروی کننده از پدر در اخلاق و کردار
خلیله: مؤنث خلیل
خوش لقا: خوش (فارسی) + لقا (عربی) خوش صورت، زیبا
خیرالنسا: بهترین زنان؛ عنوانی برای حضرت فاطمه (س) دختر پیامبر اسلام (ص)
خیزران: نوعی نی مغزدار با ساق های محکم و بلند؛ نام مادر امام محمّد تقی (ع)
اسم دختر / اسم دخترانه
اسم دختر ترکی با حرف خ
خانم: کلمه خطاب به زنان و دختران، زن بزرگ زاده و شریف، خاتون، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نام ها میآید و نام جدید میسازد مانند ماه خانم، خانم گل
خانم گل: معنی: خانم (ترکی) + گل (فارسی) خانمی که از زیبایی و لطافت چون گل است.
خانوم: خانم، کلمه خطاب به زنان و دختران، زن بزرگ زاده و شریف، خاتون، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها میآید و نام جدید میسازد مانند ماه خانم، خانم گل
اسم دخترانه
اسم دختر با حرف د
دادآفرید: از داد آفریده شده
دارانا: نام روستایی در نزدیکی اهر
دارینا: زرگر، طلاساز، مجازا ارزشمند و گرانبها
دارینه: نام روستایی در نزدیکی سقز
دالیا: نوعی از گلِ کوکب
دامینه: زیبا، جاری و روان، همچنین به معنای دانش و دانایی نیز آمده است.
دایانا: زیبا روی، زیبا و گرانمایه مانند زر سرخ، همچنین نام دیگر آناهیتا الهه آب
درافشان: آن که مروارید می افشاند؛ (به مجاز) بخشنده؛ دارای فصاحت و زیبایی، باران ریز.
دربها: بانوی ارزشمند، دختری که مانند مروارید ارزشمند است، نام همسر کورش کبیر
اسم دختر / اسم دخترانه
درتا: مانند مروارید، همتای دُر
درخشا: نورانی، تابنده ، درخشان
درخشان: دارای درخشش، روشن و تابان، درخشنده، (به مجاز) جالب توجه و چشم گیر و خوب و موفقیت آمیز.
درخشنده: (صفت فاعلی از درخشیدن)، دارای درخشش و تلألؤ؛ روشن و تابان.
دردانه: بسیار محبوب و گرامی، عزیزکرده، ناز پرورده؛ نیز فرزند بسیار گرامی.
درسا: دُر= مروارید، لؤلؤ + سا (پسوند شباهت)، شبیه به دُر؛ (به مجاز) گران قیمت و ارزشمند.
درستی: پاکی، حقیقت، صحت، نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی
درفام: مانند در درآسا دُرمانند به رنگ دُر
اسم دختر / اسم دخترانه
درفشان: درخشان و روشن
درناز: (دُر= مروارید، لؤلؤ + ناز = زیبا و قشنگ) (به مجاز) زیبا رو و گران بها.
دریا: (در جغرافیا) تودهی بسیار بزرگی از آب، دریاچه، (به مجاز) شخص بسیار آگاه و دانشمند، (به مجاز) (در تصوف) حقیقت یا ذات حق.
دریادخت: مرکب از دریا + دخت (دختر)
دریاناز: مرکب از دریا و ناز، مایه ناز و مباهات دریا یا به معنای دریای ناز، دارای زیبایی و لطافت فراوان، زیبا و قشنگ
دلآرا: موجب آرامش و شادی دیگران؛ محبوب، معشوق، نام همسر دارا (داریوش سوم) و مادر روشنک بنا بر روایات ایرانی.
دلارام: موجب آرامش خاطر، محبوب، معشوق، با آسودگی خاطر.
دل آسا: موجب تسکین و آسایش دل
دل آویز: زیبا، دلنشین، محبوب
اسم دختر / اسم دخترانه
اسم دختر / اسم دخترانه
اسم دختر با حرف ر
رابو: نام گلی از گلهای بهاری
رابیا: مشهور، نامدار
راتا: نام فرشته ای است
رادا: راد + ا (پسوند نسبت)، منسوب به راد
راددخت: دختر بخشنده یا خردمند
رادنوش: مرکب از راد (جوانمرد، بخشنده) + نوش (نیوشنده)
راز: آنچه از دیگران پنهان نگاه داشته می شود، سِر
رازان: نام روستایی در نزدیکی خرم آباد
رازک: گیاهی علفی از خانواده شاهدانه که معطر، تلخ، و دارویی است
رافونه: پونه
اسم دختر / اسم دخترانه
رام افزا: افزون کننده آرامش
رام افزون: رام افزا، افزون کننده آرامش
رام بانو: بانوی آرام یا بانوی شاد
رامدخت: دختر آرام
رامش: شادی، خوشی، لذت، حظ، آسودگی، آسایش، سرود، نغمه
رامشین: نام روستایی در نزدیکی سبزوار
رامک: رام، اهلی، آرامش دهنده
رامونا: مظهر عشق، لاتین نگهبان عاقل
رامی: رام + ی (پسوند نسبت)، منسوب به رام
اسم دختر / اسم دخترانه
رامینا: رامین + الف (نسبت)، منسوب به رامین؛ دختر طربناک.
رامینه: رامین
راوش: مصحف زاوش، نام ستاره مشتری
راویز: خارشتر
راویس: صاحب جاه و جلال
رایکا: محبوب، مطلوب
بیشتر بخوانید: آموزش نقاشی دختر ساده برای کودکان
اسم دختر با حرف ز
زادک: نام روستایی در نزدیکی قوچان
زانوس: نام یکی از دو شعبه بزرگ رود چالوس
زاکیه: نیکو، پاکیزه
زامیر: آواز
زاهده: مؤنث زاهد
زُبیده: نام گیاهی (همیشه بهار)؛ دختر جعفرابن منصور زن هارون الرشید و مادر خلیفه امین.
زربانو: بانویی که چون زر میدرخشد
زربین: سرو کوهی
زرپری: آن که چون زر و پری درخشنده و زیباست
زرتا: همتای زر، درخشان و زیبا چون طلا
اسم دختر / اسم دخترانه
زرتاج: زر (فارسی) + تاج (فارسی) زرین تاج
زرخاتون: زر (طلا) + خاتون (بانو)
زردخت: مرکب از زر (طلا) + دخت (دختر)
زردیس: به شکل زر
زرشام: نام دختری از خاندان جمشید پادشاه کیانی
زرکا: گیلکی نوعی پرنده
زرگل: زرین گل
زرمان: مانند زر، بسیار زیبا
زرناز: مرکب از زر (طلا) + ناز (کرشمه)
زرنگیس: زرین گیس زرین گیس
زرنوش: نام شهری که دارا آن را بنا کرده بود
زرواندخت: از زروان (نام ایزدی) + دخت (دختر)
زری: پارچه یا لباسی که در آن نخ های طلایی به کار رفته است، نخ طلا یا نقره یا گلابتون، طلایی، منسوب به زر
زرین: از جنس زر، به رنگ زر، طلایی
زرین تاج: زرین (فارسی) + تاج (معرب) آن که تاجی از طلا بر سر دارد.
زرین دخت: مرکب از زرین (طلایی یا از جنس زر) + دخت (دختر)
اسم دختر / اسم دخترانه
زرین گل: آن که چون گلی زرین زیبا و درخشان است
زرین گیس: آن که موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامین
زرین مهر: خورشید طلایی
زرین نرگسه: ستارههای آسمان
زرین نگار: آراسته شده با زر
زرین همای: همای زرین، آفتاب
زرین هور: خورشید طلایی
زرینه: ساخته شده از طلا
زعفران: گیاهی علفی، چند ساله و از خانواده زنبق که گل های پاییزی سفید یا بنفش دارد.
زکیه: مؤنث زکی، پاک، طاهر، پارسا
زگما: نام پلی در زمان سلوکیان که سلوکیه را به شهر آپاما وصل میکرد.
زلال: صاف و شفاف، (به مجاز) آب صاف و گوارا، پاک، خالص
زُلفا: منسوب به زلف؛ نزدیکی و منزلت و قربَت.
اسم دختر / اسم دخترانه
زلیخا: نام همسر عزیز مصر که مفتون زیبایی یوسف (ع) شد.
زمانه: روزگار، چرخ
زمرد: نام سنگی قیمتی به رنگ سبز
زمزم: نام چشمهای در نزدیکی کعبه
زمزمه: صدای حرف زدن آهسته، صدای آواز خواندن آهسته
زمیرا: بلبل
زنبق: گلی درشت به رنگ های بنفش، سفید، یا زرد
زوفا: گیاهی پایا و معطر از خانواده نعناع
زهرا: روشن، درخشان، نام دختر پیامبر (ص)
زهره: نام سیارهای در منظومه شمسی
زیب النساء: بهترین زنان، زیباترین زنان
اسم دختر / اسم دخترانه
زیبا: آن که یا آنچه دیدنش چشم نواز و خوشایند است، دلنشین، مطبوع
زیباچهر: آن که چهرهای زیبا دارد، زیبا
زیبارخ: آن که چهرهای زیبا دارد، زیبا
زیبان: زیبا، خوشایند
زیبنده: شایسته، سزاوار، زیبا، آراسته
زیتون: نام میوهای که رنگ آن در مراحل مختلف رشد از سبز تا بنفش و سیاه تغییر میکند.
زیتون خاتون: نام همسر ارسلان شاه پادشاه کرمان که زنی بسیار خردمند و خیر بود.
زیتونه: یکدانه زیتون
زینا: مخفف زیناوند، لقب تهمورث پادشاه پیشدادی
زرکا: به زبان گیلکی به معنی نوعی پرنده
زهرا ناز: درخشنده و نازنین، ترکیبی قشنگ از نام زهرا
زهیرا: به معنی شکوفهدار، درخت شکوفهدار
زینا: نام دختر نوح نبی
اسم دختر / اسم دخترانه
زیور: زینت، پیرایه
زیورتاج: آن که چون زیور و جواهری بر تاج میدرخشد.
زوشا: زیبا، نیکو، دلربا، از ریشه اوستایی زوش، نام نیای منوچهر پادشاه پیشدادی
زویا: زویا در زبان روس به معنی عزیز پدر است.
زوفا: گیاهی پایا و معطر از خانواده نعناع
زینب: پاکیزگی، نام درختی خوشبو و خوش منظر
زینت: آذین، آرایش، پیرایه، تزیین، حلیه، زیب، زیور
زیوین: نقرهای، نقره گون
زادمهر: برآمده از روشنایی
زرافشان: افشاننده سیم و زر
زراندام: از نام های برگزیده
زربانو: نام دختر رستم و خواهر بانو گشتاسب
زرستان: نام دختر ارجاسب
زرشام: نام دختری از خاندان جمشید
زرگیس: از نام های برگزیده
اسم دختر / اسم دخترانه
زرگیسو: از نام های برگزیده
زرمان: زرمانند و بسیار زیبا
زرنگار: از نام های برگزیده
زری: منسوب به زر، زر دار
زرین: طلایی
زرین بانو: از نام های برگزیده
زرین چهر: از نام های برگزیده
زرین چهر: از نام های برگزیده
زُمرد: گوهر، از سنگ های قیمتی
زیبا: خوبروی، خوش چهره
زیبا دخت: از نام های برگزیده
زیباچهر: خوش رو
زیبارخ: از نام های برگزیده
زیباروی: از نام های برگزیده
زیبنده: شایسته، سزاوار
زیور: آرایش، پیرایه
اسم دختر با حرف ژ
ژاسمی: یاسمن
ژالانه: گیاهی زیبا و خودرو
ژالین: شعله آتش
ژاله: شبنم، قطره باران
ژامک: از نام های باستانی، آینه
ژانت: مونث ژان (ژان = یحیی، یوحنا، خداداد)
ژانیا: از نام های باستانی
ژانیتا: محل پرستش خداوند
ژانین: نام دریاچهای در یونان
ژانینا: نام شهری در یونان در کنار دریاچهای به همین نام
ژاوا: جاوه نام قسمتی از اقیانوس هند میان جزیره جاوه و سوماترا و برنئو
اسم دختر / اسم دخترانه
ژاوه: نوعی گیاه وحشی از تیره کاکوتی
ژاییژ: شراره آتش
ژربرا: گلی زینتی به شکل مینا ولی بسیار درشت تر از آن به رنگ های صورتی تا سرخ
ژرفا: عمیق، عمیق ترین یا دورترین نقطه جایی
ژرفی: عمق، ژرفا
ژرفین: عمیق
ژرویرا: ژریرا
ژنیا: ژنیک
ژنیک: با استعداد، نابغه
ژوان: زمان، میعاد، ملاقات
ژون: بت، صنم
ژیژیس: نام ندیمه پروشات همسر داریوش پادشاه هخامنشی
ژیکان: قطرهی باران (به مجاز) زلال و شفاف، زیبا و آرامش بخش
ژیلا: ژاله تگرگ
اسم دختر / اسم دخترانه
ژینا: باهوش، با نابغه، ژنیک
ژینوس: باهوش، نابغه، ژینا
ژیوار: نام کوهی در اورامان، زندگی کردن
ژاله: شبنم
ژیان چهر: از نام های برگزیده
ژیان دخت: از نام های برگزیده
اسم دختر با حرف س
سابو: هاله، خرمن ماه
ساتی: در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواح
ساتیا: از نام های باستانی
ساتین: محبوب و دوست داشتنی
سارگل: گل زرد
سارنگ: نام پرندههای کوچک به رنگ سیاه، سار، ساری؛ گوشه ای در آواز ابوعطا؛ نام سازی مثل کمانچه
سارنیا: خالص، پاک، منزه، بانوی بی ریا، دختر پاکدامن
ساریان: نام روستایی در نزدیکی مشهد
سارینا: خالص، پاک
سالی: بی غم و سرخوش، سالمند و دارای عمر طولانی، نام روستایی حوالی خرم آباد
سالینا: سال + ین (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت)، منسوب به سال
سامه: عهد، پیمان، جای امن و امان، پناه، مأمن
سامینا: مانند مینا؛ نام گلی
سانوا: دختر خوش سخن، بانویی که شیرین حرف میزند.
سانیا: سایه روشن جنگل
ساوی: با ارزش، گرانمایه
سایه: تاریکی نسبی، پناه، حمایت؛ حشمت و بزرگی.
سبارو: کبوتر
سبزبهار: نام یکی از الحان قدیم ایرانی
سبزپری: فصل بهار
سبزه: سبزه وار، چمن زار، گندمگون
سپیتا: سفیدترین و پاکترین
سپیده: روشنی کم رنگ آسمان در افق مشرق قبل از طلوع آفتاب
سپیده گل: گل سپید
سپینود: در شاهنامه دختر پادشاه هند (شنگل) و زن بهرام گور
سپیدار: درختی از خانواده بید با برگ های براق
ستاره: بخت و اقبال و نماد شخص مجلس آرا و زیبارو
ستایش: حمد و سپاس خداوند، شکرگزاری (به درگاه خداوند)؛ تعریف و تمجید
ستوده: آنکه او را ستودهاند؛ ستایش شده
سداب: نام گیاهی است
سرآویز: آنچه به سر میآویزند
سرمه: مخلوطی از کانههای آنتیموان که سیاه رنگ است و از آن برای آرایش چشم استفاده میشود، (به مجاز) سیاهی، تاریکی
سَرو: از انواع درختان که همیشه سبز است؛ (به مجاز) شاداب و با طراوت
سَرور: آنکه مورد احترام است و نسبت به دیگری یا دیگران سِمَت بزرگی دارد؛ فرمانده، رئیس، بزرگ
سرور: شادمانی
اسم دختر با حرف ش
شاپرک: نوعی پروانه بزرگ که معمولاً شب پرواز می کند.
شاپری: شاه پری
شاخسار: محل انبوهی شاخه های درخت
شادآفرید: آن که شاد آفریده شد، آفریده شاد
شاداب: با طراوت، تازه، شاد، شادان، مسرور
شادان: شاد، مسرور؛ (در حالت قیدی) باحال شاد، شادمانه
شادانه: شاهدانه
شادبانو: بانوی شاد
شادبهر: آن که از شادی بهره دارد، خوشحال
شادپری: پری شاد
شاددخت: دختر شاد
شادرخ: آن که چهره ای شاد و متبسم دارد.
شادرو: آن که روی و چهره اش شاد است، شاداب، شادمان و مسرور
شادروز: نیک روز، خوشبخت، کسی که روزش شاد است.
شادفر: آن که دارای شکوه و شادی است.
شادگل: آن که چون گل شاداب است.
شادگون: شاد و خوشحال
شادلی: شاد روی نرمخو و آرام
شادلین: نرمی و ملایمت، شاد روی نرمخو، آرام و خوش چهره
شادمانه: شادمان، شاد، خوشحال و مسرور، با شادی و خوشحالی
شادناز: ویژگی آن که شاد است و با عشوه و ناز است.
شادنوش: شادی و شادمانی همیشگی و جاوید
شادور: شادمان، خوشحال
شادک: نام مستعار سمک در داستان سمک عیار
شادکامه: کامروا، خوشحال، شادمان
شادی: وضع و حالت شاد، شاد بودن، خوشحالی، سرور؛ جشن
شادیا: بانوی شاد، دختر شاد و سرخش، منسوب به شادی
شادیان: از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور
شادیانه: از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور
شادیه: منسوب به شادی
شارین: متمدن، شهرنشین، مرکب از شار به معنای شهر + ین (پسوند نسبت)، نام دهی در قزوین
شاندیز: شکوهمند و دارای عظمت و جلال، شاهان دژ، نام روستایی در نزدیکی مشهد
بیشتر ببینید: عکس تبریک روز دختر برای پروفایل
اسم دختر با حرف ف
فاتن: فتنه انگیز، آنکه آشوب به پا میکند.
فارا: نام کوهی است که در غرب فلات ایران واقع شده است.
فاسیروس: نام دختر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی
فام گل: به رنگ گل
فانیذ: پانیذ، قند، شکر
فایدیم: به معنای گل نیلوفر است، نام همسر کمبوجیه پادشاه هخامنشی
فرآذر: شکوه آتش
فراچهر: مرکب از فرا (بالاتر) + چهر (صورت) = آنکه صورتی زیباتر از دیگران دارد.
فرارنگ: فرانک، پروانه، از شخصیت های شاهنامه، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین
فرازنده: بالابرنده و افرازنده
فرانک: پروانه، از شخصیت های شاهنامه، نام دختر برزین و زن بهرام گور، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین
فرانه: فرانک
فربو: مرکب از فر (شکوه) + بو = بو و عطر شکوه و منزلت
فرپرک: شب پره که آن را مرغ عیسی نیز می نامند.
فرتوک: پرستو
فرجهان: شکوه دنیا
فرخ: اسم دخترانه و پسرانه به معنی خجسته، مبارک، فرخنده، از شخصیت های شاهنامه، نام یکی از مرزبانان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرخ بانو: بانوی بزرگوار و فرخنده
فرخ بخش: بخشنده بزرگوار، نام یکی از بهدینان یزد که در سال هشتاد و هشت یزگردی می زیسته است.
فرخ تاج: فرخ (فارسی) + تاج (فارسی) مرکب از فرخ (مبارک) + تاج
فرخ چهر: دارای چهره فرخنده و مبارک
فرخ ماه: ماه خجسته و مبارک
فرخ ناز: مرکب از فرخ (مبارک) + ناز (غمزه)
فرخنده: مبارک، میمون، خجسته، آنکه یا آنچه وجودش سبب شاده و آرامش است.
فرخنده چهر: دارای چهره مبارک و خجسته
فردخت: مرکب از فر (شکوه) + دخت (دختر)
فردوس: معرب از فارسی، پردیس بهشت
فردیس: پردیس، بهشت
فرزان دخت: دختر فرزانه و دانا
فرزانه: خردمند، دانا
فرسیما: دارای چهرهای باشکوه
اسم دختر با حرف ق
قشنگ: زیبا، خوشگل
قشنگ گل: گل زیبا، دختری که چهره اش مثل گل زیبا و لطیف است.
اسم دختر عربی با حرف ق
قاهره: مؤنث قاهر، نام پایتخت مصر
قُدسی: مربوط به عالم بالا، مربوط به عالم مجردات، ملکوتی؛ (به مجاز) فرشته
قُدسیه: مؤنث قدسی
قدیره: مؤنث قدیر، توانا
قصیده: نام یکی از قالبهای شعر فارسی وعربی
قطره: مقدار کمی از مایع که از جایی بچکد، چکه
قمر: ماه؛ جِرم آسمانی که دور سیارهای بچرخد؛ (به مجاز) زن زیباروی
قمرالزمان: ماه دوران؛ نام یکی از شخصیتهای هزار و یک شب
قمرسیما: ویژگی آن که چهرهاش مثل ماه است؛ (به مجاز) زیبارو
قمرالملوک: آن که میان پادشاهان چون ماه میدرخشد.
اسم دختر عربی – فارسی با حرف ق
قمرتاج: تاج ماه
قمرناز: ماه ناز، آن که چون ماه زیباست.
اسم دختر با حرف ک
کاشین: نام محله در شمال ایلام
کامه: خواسته، آرزو، مراد، هدف، خواهش
کامیشا: خوشحال، سرزنده، خوش بیان، ترکیب مغلوب و تغییر یافته “شادکام”
کاناز: چوب ریشه خوشه خرما، اسم اصیل ایرانی
کانی: چشمه آب، کنایه از تازگی و نشاط و طراوت است.
کتایون: کسایون، از شخصیت های شاهنامه فردوسی، اسم یکی از دختران قیصر روم و نیز همسر گشتاسپ پادشاه کیانی.
کرا: اسم همسر مولاناجلال الدین بلخی
کرانه: ساحل، گوشه، کنار، سو، جهت
کرشمه: ناز، غمزه، عشوه
کشور: سرزمینی دارای مرزهای مشخص که از سایر سرزمین ها جدا شده است.
کلاله: بخشی از گل که برایجذبدانه های گرده، نگه داشتن و رویاندن آنها و تولید میوه است، زلف، کاکل
کمانه: منسوب به کمان
کمند: دام، کنایه از گیسو
کوشانه: دختر ساعی، بانوی تلاشکر
کوشک: کاخ، قصر، اسم دختر ایرج (پسر فریدون پادشاه پیشدادی)
کوهینه: پونه
کهربا: نام صمغی سخت شده و زرد رنگ که خاصیت جاذبه دارد.
کهسار: کوهسار، جایی که دارای کوه های متعدد است.
کی آفرید: مرکب از کی (پادشاه) + آفرید (آفریده) = کسی که شاه آفریده شده.
کی آفرین: آفریننده پادشاه
کی بانو: بانوی شاه، زنی که همه از او حساب می برند.
کی دخت: دختر پادشاه
کیادخت: دختر پادشاه
کیارا: اندوه و ملالت، میل شدید به خوردن انواع خوردنی جات
کیان بانو: ملکه
کیان دخت: دختری از نسل شاهان، شاهزاده
کیانه: منسوب به کیان، پادشاهی
کیمیا: اکسیر، هر چیز نایاب و دست نیافتنی، افسون
کیناز: به کسر کاف، موجب افتخار پادشاه، دختری که پادشاه نازکش اوست، بانویی که در بین بزرگان عزیز است.
کیوان دخت: مرکب از کیوان (نام ستارهای) + دخت (دختر)
کیهان دخت: مرکب از کیهان (دنیا) + دخت (دختر)
کیهانه: کیهان، جهان هستی، دنیا، گیتی
اسم دختر عربی با حرف ک
کامله: مؤنث کامل، بی نقص، بی عیب
کبرا: کبری، بزرگ، کبیر
کبری: کبرا
کبریا: بزرگی، عظمت
کرامت: بزرگواری، شرافت، سخاوت، بخشندگی
کریمه: مؤنث کریم، بخشنده، سخاوتمند
کلثوم: اسم یکی از دختران حضرت علی (ع)
کوثر: نام چشمهای در بهشت، نام سوره ای در قرآن کریم که یکی از شأن نزولهای آن تولد حضرت فاطمه (س) است.
کوکب: ستاره، گلی زینتی و درشت و پُرپَر به رنگ های ارغوانی، سفید، قرمز، زرد یا بنفش
کوکبه: شکوه، جلال
اسم دختر سریانی با حرف ک
کیانا: طبیعت
اسم دختر کردی با حرف ک
کژال: غزال، دختری با چشمان زیبا
کوچیار: یار کوتاه قد (نگارش کردی: کۆیار)
اسم دختر گیلکی با حرف ک
کاس: اسم زیبای شمالی به معنی دختر چشم آبی
کیجا: دختر
کیجانا: دختر مازندرانی که عزیز و دوست داشتنی است.
اسم دختر با ک
کاساندان: نام زن کوروش بزرگ و مادر کمبوجیه
کامدل: از نام های برگزیده
کامروا: خوشبخت، خرسند
کاویش: پیمانه شیر
کبیتا: نوعی شیرینی
کتایون: نام زن کی گشتاسب در شاهنامه
کشور: از نام های برگزیده
کشوربانو: از نام های برگزیده
کُنیا: دختری که ازدواج نکرده است
کی بانو: از نام های برگزیده
کی دخت: از نام های برگزیده
کیارنگ: از نام های برگزیده
کیانا: طبیعت، اهل هر چیز
کیانبانو: از نام های برگزیده
کیاندخت: از نام های برگزیده
کیسر: از نام های برگزیده
کیمیا: کمیاب
کیوان بانو: از نام های برگزیده
کیوانچهر: از نام های برگزیده
کیواندخت: از نام های برگزیده
کیوانرخ: از نام های برگزیده
کیوانزاد: از نام های برگزیده
کاساندان: همسر کورش بزرگ
کیانا: برخواسته از نسل کیانیان
اسم دختر با حرف گ
گراناز: گران ناز
گرانناز: دارای ناز، کرشمه و غمزهی فراوان؛ دارندهی قشنگی و زیبایی زیاد؛ جذاب و خوشایند
گرامیدخت: گرامی + دختر = دختر عزیز و محترم
گرانمهر: آن که مهر و محبت بسیار دارد، بسیار مهربان.
گردآفرین: گُرد آفرید
گردآفرید: دختر جنگاور ایرانی که در دژ سپید در مرز ایران و توران با سهراب جنگید، فرزند گژدهم
گردیه: از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام خواهر بهرام چوبین (سردار ساسانی)
گشتا: بهشت، پردیس
گشین: (گش = خوب، خوش، با ناز راه رفتن + ین (پسوند نسبت))، (به مجاز) زیبا و دوست داشتنی.
گل آذین: زینت گل، آرایش گل، چگونگی قرار گرفتن گلها بر روی ساقه
گل آرا: زینت دهنده گل، از شخصیت های شاهنامه، نام مادر روشنک بنا به بعضی نسخههای شاهنامه
گل آسا: مانند گل
گل آور: (گل + آور (جزء پسین) = آورنده، دارنده)، گل آورنده، گلدارنده؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت
گل آویز: مرکب از گل + آویز (آویخته شده)
گل افروز: مرکب از گل + افروز (افروزنده)
گل افشان: افشانندهی گل یا ریزندهی گل، گل فشان
گل اندام: دارای پیکر ظریف و زیبا همانند گل
گل بهار: گلی که در بهار شکفته میشود، شکوفه گل
گل پر: دانه معطری به شکل پولک های زرد کوچک که دارویی است.
گل پرست: دوستدار گل
گل پری: زیبا چون گل و پری
گل پناه: پناه گل
گل تاج: تاجی پر از گل
گل جهان: گل جهان، بهترین و زیباترین گل در جهان
گل دانه: دانه گل
گلاب: مایع خوشبویی که از تقطیر گل سرخ و آب به دست میآید.
گلابتون: رشتههای نازک طلا و نقره که همره تارهای ابریشم در زری بافی به کار میرود.
گلاسا: مانند گل، مرکب از گل و پسوند مشابهت
گلاله: کاکل مجعد، موی پیچیده
گُلان: منسوب به گل؛ گلها؛ (به مجاز) زیبارو و لطیف
گلبَر: آن که آغوشش چون گل لطیف و نازک است؛ گونهای از گلها
گلباران: برای تمجید و احترام زیاد استفاده میشود.
گلبان: نگهدارنده و محافظ، نام مادر ابرانواس شاعر ایرانی قرن دوم
گلبانو: بانویی زیبا چون گل
گلبخت: (گل + بخت = سرنوشت، طالع)، (به مجاز) زیبا و لطیف و دوست داشتنی.
گلبر: آن که سینه و آغوشش چون گل لطیف و نازک است.
گلبرگ: هر یک از اجزای پوششی گل، چهره و رخسار
گلبن: بوته یا درخت گل
گلبوته: بوته گل
گلبیز: گل افشان، گلریز، معطر، خوشبو
گلپاد: نگهبان گل
گلپاره: قطعهی گل، تکه گل؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت
گلپر: دانهی معطری به شکل پولکهای زرد کوچک
گلپری: گل+ پری = (به مجاز) زیباروی و دارای اندام ظریف، (به مجاز) زیباروی با طراوت که دارای اندام ظریف مثل پری است.
گلپسند: زیباروی مورد پسند
گلپونه: گل های کوچک معطر به رنگ صورتی یا بنفش، پونه جوان و تازه
اسم دختر با حرف ل
لادبن: بوته گل، گلبن
لاله: گلی به شکل جام و سرخ رنگ، گونه سرخ و گلگون
لاله چهر: آن که چهره و صورتی سر و زیبا چون گل لاله دارد.
لاله دخت: مرکب از لاله (گلی) + دخت (دختر)
لاله رخ: لاله چهر، آن که چهره و صورتی سرخ و زیبا چون گل لاله دارد.
لاله رخسار: لاله چهر، کسی که صورتش زیبا چون گل لاله است.
لاله رو: لاله چهر، آن که صورتی زیبا به مثال گل لاله دارد.
لاله زار: زمینی که در آن لاله فراوان روییده است.
لاله وش: مانند لاله
لاون: نام جایی در شاهنامه
لایه: پوشش، نام زنی در رمان باغ بلور
لبخنده: لبخند
لبینا: نام یکی از لحن های قدیم موسیقی ایرانی
لتکا: باغ، باغچه
لعل: معرب از فارسی، لال، نام سنگی قیمتی به رنگ قرمز، گاهی سبز و زرد تا سیاه
لوتوس: گل نیلوفر آبی یا سوسن شرقی، همچنین درخت صدر یا کنار، نماد مذهب در تمدن های قدیمی آسیایی و نماد اهورا در زرد
لیان: درخشنده ، نام روستایی در نزدیکی بوشهر
لیانا: بانوی درخشان و زیباروی، مرکب از لیان به معنای درخشان و الف تأنیث
لیسا: نام روستایی در نزدیکی قزوین
لیمو: میوه خوردنی، ترش یا شیرین، معطر و زرد رنگ
اسم دختر عربی با حرف ل
لؤلؤ: مروارید
لطیفه: مؤنث لطیف
لعبت: زن زیبا روی و خوش اندام، عروسک، بازیچه
لعیا: عربی لیا، نام زن حضرت یعقوب
لمیا: زن سیاه و گندمگون
لمیس: زنی با پوست نازک و لطیف
لنا: نصیب و بهره
لیالی: شبها
لیلا: لیلی
لیلیا: شب، هم ریشه با ”لیل” عربی است.
لیلی: شب دراز، نام یکی از لحن های قدیم موسیقی ایرانی
اسم دختر عبری با حرف ل
لئا: به سوی خدا، دختری که رو به سوی خدا دارد.
لیا: خجسته، نام همسر یعقوب (ع)
لیزا: بنده خالص خداوند
اسم دختر یونانی با حرف ل
لادن: معرب از یونانی، گل زینتی به رنگ زرد، قرمز، یا نارنجی
لاریسا: نام شهری در کنار دجله
لامیا: نام شهری است از تسالی
لورا: نام سازی است، چنگ. نام یکی از صورت های فلکی شمالی
اسم دختر با حرف ل
لبینا: نام یکی از قسمت های موسیقی کهن ایران
لیدا: مهسان – مهسیما – مهسو- مهرشید
لادن: نام گلی است
لاله: نام گلی است
لاله رو: از نام های برگزیده
لاله گون: از نام های برگزیده
لاله وش: از نام های برگزیده
لبخند: احساس شادی بر لبان
لَچَک: دستمال سه گوش
لیو: خورشید، آفتاب
اسم دختر با حرف م
ماتیسا: ماهتیسا، در گویش مازندران ماه تنها
ماتینا: نام ساتراپ نشین
مادیار: یاور و کمک کننده مادر، مددکار برای مادر
مارتا: در اوستا مشا و مارتا به معنای نوع انسان آمده است، فناپذیر، دنیایی
مامَک: مادر؛ خطاب محبت آمیز به فرزند دختر؛ زن پیر
مانا: ماندنی، پایدار
ماندانا: به معنی عنبر سیاه؛ زن کمبوجیهی اول و مادر کوروش کبیر
ماندگار: کسی که در جایی اقامت (دایمی و طولانی) کند، پایدار، با دوام، ماندنی.
مانِلی: در گویش مازندران بمان برایم، نامی دخترانه در شمال ایران، نام پسری در شعری از نیما یوشیج
ماه: بسیار خوب و دوست داشتنی
ماه آفرید: آفریدهی ماه؛ زیبارو
ماهانا: منسوب به ماهان
ماهپری: بسیار زیبا
ماه پسند: زیباروی چون ماه
ماه پیکر: معشوق زیبا
ماهتاب: پرتو ماه، شعاع ماه، نور ماه، مهتاب
ماهتابان: زیبارو
ماه جهان: زیبای جهان
ماهدخت: دختر ماه، دختری که مانند ماه است؛ (به مجاز) زیبارو
ماهرخ: ماه چهر
ماه رخسار: ماه چهر
ماهرو: ماه چهر
ماهک: خوبروی کوچک، معشوقک زیباروی و یا خوبروی دوست داشتنی
ماه گل: گلِ ماه؛ (به مجاز) زیبارو
ماهناز: (ماه + ناز = قشنگ، زیبا) ماهروی زیبا
ماهنگار: (ماه + نگار = معشوق) (به مجاز) معشوقهی زیبارو
ماهنوش: ماه جاویدان و همیشگی؛ (به مجاز) زیباروی همیشه زیبا
ماهوَر: (ماه + وَر (پسوند دارندگی))، زیبارو
ماهوش: مهوش، مانند ماه؛ (به مجاز) رعنا و زیبا و معشوقه، زیبا و درخشان
ماهین: (ماه + ین (پسوند نسبت))، منسوب به ماه؛ (به مجاز) زیبارو
مایسا: نام گیاهی کوچک و یک ساله که بسیار ظریف است.
مروا: فال نیک و دعای خیر
مرمرین: ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر
مژان: نرگس نیمه شکفته
مژده: خبر خوش و شادی بخش، بشارت
اسم دختر با حرف ن
ناربن: درخت انار
ناردانا: ناردانه، دانه انار
ناردانه: ناردانا، دانه انار
نارگل: گل انار، آن که چون گل لطیف و زیبا است.
نارگون: همانند انار، سرخ و آتش
نارملا: شکوفه گل انار، به کسر میم
نارمیلا: شکوفه، غنچه، خصوصا شکوفه گل انار
نارنج: میوهای آبدار و ترش، از گونه مرکبات
نارو: پرندهای خوش آواز همانند بلبل
نارون: درختی خوش اندام و پُربَرگ و سایه دار
نارین: منسوب به نار، تر و تازه
ناز: کرشمه، غمزه
نازآفرید: آفریده ناز و زیبا
نازآفرین: مرکب از ناز (زیبا) + آفرین (آفریننده)، نام همسر فتحعلی شاه قاجار
نازان: فخرکننده، نازکننده
نازبانو: بانوی زیبا و عشوه گر
نازبو: ریحان
نازپر: آنکه مانند پری زیباست، نام دختر پادشاه خوارزم
نازجهان: موجب نازش و مباهات جهان
نازخاتون: بانوی زیبا، نام دختر امیر کردستان در زمان پادشاهای الجایتو
نازدار: آن که رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس
نازدانه: فرزند محبوب پدر و مادر، دردانه
نازدخت: دختر زیبا و ناز
نازدلبر: معشوق زیبا و جذاب، نام دختری در منظومه ویس و رامین
نازرخ: دارای روی زیبا و لطیف
نازک: نازنین و زیبا
اسم دختر با حرف و
وانیا: هدیه با شکوه خداوند
ورتاج: گلی سرخ رنگ که همیشه روی به آفتاب دارد.
ورجا: بلندمرتبه، ارجمند
وردآفرید: آفریده گل
وردآور: مرکب از ورد (گل) + آور(آورنده)
ورونیکا: نام تیرهای از گیاهان که پوپک از آن دسته است.
ونوشه: در گویش مازندران گل بنفشه
وه آفرید: (وه = خوب) آفریده خوب
وه آفرین: آفریننده خوب یا آفریننده خوبی
وه نوش: بهنوش، مرکب از به (بهتر یا خوب) + نوش (عسل)
وهان: جمع خوبان، بهان (وه = خوب)
وهرو: خوبروی
ویدا: آشکار و هویدا
ویرو: نام پهلوان و سپهداری در منظومه ویس و رامین
ویستا: دانش و فرهنگ
ویشکا: نام روستایی نزدیک رشت
وینا: رنگارنگ، همچنین روشن و آشکار
ویوگ: عروس
ویونا: منسوب به وَیو، (به مجاز) عروس، دختری که عروس شده، نام روستایی در نزدیکی کاشان
اسم دختر عربی با حرف و
واحده: مؤنث واحد، یگانه
وادی: سرزمین، رود
واله: عاشق بی قرار، شیفته و مفتون
والیه: مؤنث والی نام دختر
وجیهه: زیبا، خوش چهره، به معنای دارای قدر و منزلت نزد مردم
وحدانه: یکی یکدانه
وحیده: مؤنث وحید، یکتا، تک، بی نظیر، یگانه
ورشان: قمری، پرندهای که در فارسی آن را مرغ الهی میگویند، کبوتر صحرایی
ورقا: کبوتر، نام درختی کوچک و معروف
وسمه: ماده رنگی ای که از نوعی گیاه به دست میآید.
وسیمه: مؤنث وسیم، دارای نشان زیبایی، زیبا
وسیم: دارای نشان زیبایی، خوش سیما، زیبا
اسم دختر ارمنی با حرف و
وارتوش: نام گلی سرخ و ظریف
وانوش: دریاچه وان، از سمبل و نمادهای تاریخ ارامنه
اسم دختر کردی با حرف و
وانیار: با سواد
وچان: زمان استراحت کوتاه
وردی: کوچک، ریزنقش
وریشه: درخشش، برق
وش: خواستن
وشان: افشان، کاشتن، تکان شدید
وشن: خوب است.
ولان: مکانی که گل زرد بسیار داشته باشد.
وندا: زن و دختر باسواد
وناز: با وقار، متین
ونوش: گل بنفشه
وهار: فصل بهار
ویان: دلربا، علاقه، محبت، عشق
اسم دختر اوستایی – پهلوی با حرف و
ورهرام: بهرام، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام، نام چندتن از شخصیت های شاهنامه
ویانا: فرزانگی، بخردی، دانایی
واپسین: آخرین، بازپسین
واج: زمزمه
وارسته: آزاد
واژه: کلمه، لغت
وَرد: گل سرخ
وِستا: دانش
وهشتیه: نام شهبانوی خشایار شاه
وهوگون: خوشبو، معطر، خوشرنگ
ویدا: در اوستا به چم دانش و فرهنگ
ویس: نام دختر شاه غارن و شهبانو شهرو
ویستا: دانش و فرهنگ
ویرا: ویشکا- ویدا – ویستا
ورتا: نامی پهلوی به معنی گل
ویس: معشوقه رامین در دوره شاهنشاهی اشکانیان
وستا: پردانش – دختر پاکدامن و با اصل و نسب
ویدا: در اوستایی ویستا – پر دانش و فرهنگ
وانوشه: نام گل
اسم دختر با حرف ه
هرانوش: دختر آتش، دختری با روی برافروخته، کنایه از دختر زیبا روی
هستی: زندگی، وجود، زندگانی
هلناز: زیبارو و خوشبو، به شکوفه درخت هل نیز میگویند
هما: پرندهای با جثه بزرگ که بنا به تصور گذشتگان سایهاش بر سر هر کسی بیفتد به سعادت و خوشبختی میرسد. هما از شخصیت های شاهنامه بوده است
هماچهر: آنکه چهرهای چون هما دارد، خوش سیما
همافر: دارای شکوه همایی
همتا: نظیر، مانند
همدم: همنشین، مونس
همراز: محرم اسرار
همیلا: نام ندیمه شیرین همسر خسرو پرویز پادشاه ساسانی
هنگامه: فوق العاده، شگفت انگیز، عالی، فتنه، آشوب
هوآفرید: خوش ستوده، خوش آمرزیده
هوبخت: خوشبخت
هوپاد: (اسم دختر و پسر) نگهبان خوب، نیک سرشت
هوتس: (به ضم ت) آتوسا، نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا
هوتوس: آتوسا، نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا
هوده: راست، درست
هور: خور، خورشید، از شخصیت های شاهنامه، نام دانایی پرهیزکار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
هورام: پیرو خوبی، انسان شاد و خنده رو، هنگام طلوع آفتاب، مرتفع
هورآفرین: آفریننده خورشید
هوربانو: زیبا همچون خورشید
هورتاش: هور (فارسی) + تاش (ترکی) آنکه چون خورشید نورانی است.
هورتن: آن که تن و بدنی پاک و درخشان چون خورشید دارد.
هورچهر: آن که چهره و سیمایی درخشان و نورانی چون خورشید دارد.
هورخش: آفتاب عالمتاب
هورداد: داده خورشید
هوردخت: دختری زیبا چون خورشید
هوردیس: زیبا و روشن چون خورشید
هوررخ: هورچهر
هورزاد: زاده خورشید، خوب زاده، اصیل، شریف
هورسان: مانند خورشید
هورشاد: مرکب از هور (خورشید) + شاد
هورشید: خورشید، آفتاب
هورفَر: دارای فر و شکوه مانند خورشید
هورمهر: خورشید
هورناز: خورشید زیبا
هوروش: درخشان و زیبا چون خورشید
هوزاد: خوب زاده، اصیل
هوزان: نرگس نو شکفته
هوشبام: سپیده دم
هوگون: خوب گون، خوش رنگ، ممتاز
هومهر: دوست، یار
هوناز: ویژگی آن که دارای ناز و کرشمه خوب و نیک است، جذاب و دلپسند
هویار: یار خوب و خوش
هیلا: پرندهای شکاری کوچکتر از باز را گویند.
اسم دختر کردی با حرف ه
هانا: پناه، نفس، امید، فریاد
هانه: چشمه
هستنوه: قیام توده مردم
هفدن: وزن شعر
هفیان: آرام گرفتن
هگبه: ره آورد، هدیه سفر، خورجین
هلاله: گلی زرد رنگ خوشبو، آلاله، جار زدن، با خبر ساختن
هلپرین: رقصیدن
هموند: اعضاء
هنار: انار
هناو: زهره، شجاعت
هوران: آفتاب
هورشید: خورشید
هوری: نور خورشید
هوزان: یاد گرفتن
هوژان: یاد گرفتن
هوژین: آموختن
هوما: مرغ سعادت، فرخنده
هومان: خودمان
هونراوه: کنایه از کلام منظوم
هونیا: شعر
هیدیکا: آرام، به آهستگی، یواش
هیران: قرار
هیزان: نیرومند، توانا
هیژان: ارزیدن، جنبیدن
هیلان: آشیانه، مکان آرامش
هیمو: پاک دامن
هینا: ماهر
هینان: آوردن
هیوان: ایوان، تراس
اسم دختر عربی با حرف ه
هانیا: مؤنث هانی، مادر مهربان و دلسوز
هانیه: هانیا
هایده: توبه کننده، به حق بازگردنده
هدا: هدی، هدایت کردن، هدایت، راهنمایی، راه درست و مسیر درست
هدی: هدایت کردن، راهنمایی، هدایت، راه درست، مسیر درست
هدیه: ارمغان، تحفه
هنیا: به فتح ه، گوارا باد، نوش باد
هلما: خیلی صبور
اسم دختر فارسی – عربی با حرف ه
هلنسا: زنان معطر
هیما: بانوی عاشق
اسم دختر عبری با حرف ه
هاجر: معرب از عبری؛ به معنی مهاجرت کننده، فرار کننده. اسم مادر اسماعیل و همسر حضرت ابراهیم (ع)
هارا: کوهستان
هدسه: همسر یهودی خشایار شاه که بعداً استر نام گرفت، محل دفن او و داییش (مردخای) جزو آثار باستانی همدان است.
هلیون: هلیوس، خورشید
هورام: مرتفع، پیرو خوبی، انسان شاد و خنده رو، هنگام طلوع آفتاب، نام پادشاهی در کتاب مقدس
اسم دختر یونانی با حرف ه
هاله: معرب از یونانی به معنای حلقه نورانی سفید یا رنگی که گاه دور ماه یا خورشید دیده میشود.
هلن: فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد.
هلنا: هلن
هلیا: خورشید
هلینا: هلن، فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد.
هاله: خرمن ماه
هدیه: پیشکشی
هلیله: نام درختی است
هما: مرغ خوش پرواز
هماچهر: از نام های برگزیده
همافر: از نام های برگزیده
همایون: فرخ، شادان
همدم: از نام های برگزیده
همراز: از نام های برگزیده
همساز: از نام های برگزیده
همگام: همراه، همسفر
هنگامه: وقت و زمان
هوآفرید: خوش ستوده، خوش آمرزیده
هوپاد: خوب نگهداری شده
هوداد: از نام های برگزیده
هور: خورشید
هورام: شاد، خنده رو
هوربانو: از نام های برگزیده
هورتن: از نام های برگزیده
هورچهر: از نام های برگزیده
هورداد: از نام های برگزیده
هوردخت: دختر خورشید
هورزاد: زاده خورشید
هورسان: مانند خورشید
هورشید: خورشید
هورفَر: از نام های برگزیده
هورمهر: از نام های برگزیده
هوروَش: از نام های برگزیده
هوزاد: خوب زاده، اصیل
هوزان: نرگس نوشکفته و نیک دان
هوشبام: سپیده دم
هوفر: نام خواهر یوئشتا
هوگون: خوب گون، خوش رنگ، ممتاز
هووَرشت: نیکوکار
هُووی: نام زن اشو زرتشت, دختر فرشوشتر
هورام: واژه ای پهلوی به معنی خوش رام – خنده رو
اسم دختر با حرف ی
یارگل: دوستی که همانند گل زیباست.
یارناز: دوست زیبا
یارنوش: دوست و یاری که چون عسل شیرین و دلنشین است.
یاس: گلی زینتی با رنگ های سفید، زرد، سرخ و بنفش و بسیار خوشبو، گل منسوب به حضرت زهرا (س)
یاسمن: گلی زینتی با گلهای درشت و معطر، به رنگ های سفید، صورتی، زرد و قرمز
یاسمین: یاسمن
یاسمینا: یاس و مینا گلی به رنگ های سفید، زرد و کبود
یکتا: یگانه، بی نظیر، تنها
یگانه: صمیمی، همدل، یکرنگ، بی همتا، بی نظیر، تنها و منحصر به فرد
یوتاب: نام خواهر آریوبرزن پادشاه آذربادگان
یسنا: پرستش، بخشی از اوستا
اسم دختر ترکی با حرف ی
یاشیل: سبز کبود، سبز چمنی، کبود
یغما: غارت، تاراج، غنیمت، نام شهری در ترکستان که مردمان زیباروی و صاحب جمال دارد.
یغماناز: از ترکیب یغما (ترکی) + ناز (فارسی) یغما، نام دخترپادشاه چین و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی
یلدوز: اولدوز، ستاره
اسم دختر کردی با حرف ی
یکمال: ثروت تقسیم نشده، دوست بسیار صمیمی
یکیتی: اتحاد، همبستگی
اسم دختر سریانی با حرف ی
یلدا: آخرین شب پاییز در نیم کره شمالی و بلندترین شب سال که همزمان با میلاد مسیح (ع) است.
اسم دختر عبری با حرف ی
یارین: خوشحالی، شادمانی
یافا: زیبایی، جمال، نام شهری قدیمی در ساحل مدیترانه
یامین: اسم همسر حضرت یعقوب (ع)
یرحا: نام مادر حضرت موسی (ع)
یوکابد: جلال خداوند، خداوند مجد و بزرگی است، نام مادر موسی (ع)
اسم دختر با حرف ی
یاس: نام گلی است
یاس رخ: از نام های برگزیده
یاس گل: از نام های برگزیده
یاسمن: نام گلی است
یاسمین: گل یاسمن
یگانه: بی همتا
یوتاب: خواهر آریوبرزن – زنی سردار در آذرآبادگان
یاسمین: پهلوی یاسمن – نوعی گل- دختری در ویس و رامین
مجله اینترنتی تحلیلک