معرفی کتاب «افسانه های تبای»
درباره نویسنده
سوفوکل یا سوفوکلس، یکی از سه تراژدی نویس یونان باستان است که نمایشنامههایش باقی مانده است. سوفوکل ۱۲۳ نمایشنامه در طول دوران زندگی خود نوشته که فقط ۷ عدد بطور کامل باقی مانده است.
مشهورترین تراژدیهای سوفوکل در مورد شخصیتهای ادیپوس و آنتیگنه است.
ویژگی اصلی تراژدی های او بر خلاف دیگران، تکیه و توجه به انسان است نه خدایان.
بیشتر تراژدی نویسان یونانی از زندگی خدایان الهام می گرفتند و بر مبنای اسطوره های مربوط به خدایان تراژدی می نوشتند. اما قهرمانان سوفوکل به ستیز با نیروهای ماورایی و سلطه خدایان می پردازند و همگی خصلت انسانی دارند.
درباره کتاب «افسانه های تبای»
این نمایشنامهها به طور کلی بنام افسانه های تبای شناخته شده اند. هر نمایشنامه بخشی از یک تریلوژی مجزاست که سایر اجزای آن هم اکنون از دست رفته اند.
نمایشنامه افسانه های تبای شامل سه نمایشنامه است: ادیپوس شهریار، ادیپوس در کلنوس و آنتیگنه که توسط شاهرخ مسکوب ترجمه شده است.
هر سه این نمایشنامهها در مورد سرنوشت اهالی تبای در طول دوره سلطنتی ادیپوس پادشاه و بعد از آن است.
۱ ـ اودیپ شهریار
اودیپ از خاندان «لابداسید» است که به نفرین خدایان گرفتارند و همه به مرگی جانکاه می میرند.
هاتفان به «لائیوس» پدر اودیپ می گویند که بر فرزند وی مقدّر شده است که پدر خود را بکشد و مادرش را به زنی گیرد.
چون اودیپ زاده می شود، از آن جا که پدر و مادر نمی خواهند دست به خون پسر بیالایند، وی را در دور دست، بر کوه «کیتاریون» رها می کنند تا خود بمیرد.
شبانی او را از مرگ نجات می دهد و به «کورنیتوس» نزد «پولیبوس» شهریار می برد. اودیپ در آن جا بزرگ می شود و از تقدیر خود آگاه می گردد.
وی چون پدرخوانده و مادرخوانده اش را والدین واقعی خود می پنداشت از کورنیتوس می گریزد تا سرنوشت شوم خود را تغییر دهد.
در راه شهر «تبای» به لائیوس پدر راستین و ناشناخته خود می رسد و در نبردی او را می کشد و در برخورد با اژدهایی به نام «ابوالهول» معمّای او را پاسخ می دهد و مردم را از مصیبتی بزرگ می رهاند و مردم به شکرانه آن، او را پادشاه می کنند و شهبانو ـ مادر اودیپ ـ همسر او می شود.
پس از سال ها فرمانروایی عادلانه، طاعون بر شهر اودیپ فرو می آید. مردم شهر برای رهایی از چنگال طاعون در برابر کاخِ پادشاه جمع می شوند و درمان می خواهند.
هاتف معبد می گوید: گناهکاری در شهر هست که خون بی گناهی را ریخته است و تا او مجازات نشود، طاعون شهر را رها نخواهد کرد.
اودیپ به تدریج پی می برد که او چوپان زاده نیست و فرزند لائیوس است که به دست اودیپ کشته شده است و با ملکه او ازدواج کرده است.
پس از این کشف دردناک، مادر خود را به دار می آویزد و اودیپ خود را نابینا می کند و بر اثر این جنایت، از زادگاه خود دور می شود.
۲ ـ اودیپ در کولونی
پیرمرد نابینا همراه دخترش «آنتیگون» به یکی از حومه های شهر آتن پناه می برد و دیگر اعتمادی به خیر نیروی خدایان و انسان ها ندارد.
ایسمینه دختر اودیپ به آن جا می آید و خبر می دهد که بنا بر گفته هاتفِ معبد دِلفی خدایان اودیپ را بخشیده اند و گفته اند: گور اودیپ هرجا باشد، آن جا از خشم خدایان در امان خواهد بود.
از سوی دیگر، بین فرزندان اودیپ بر سر پادشاهی ستیز در می گیرد و فرزند بزرگ تر مغلوب و تبعید می شود.
او که پدر خود اودیپ را از شهر بیرون رانده بود، اکنون برای طلبِ بخشش نزد پدر می آید و تمنّای گذشت دارد. اودیپ، فرزند را نمی بخشد و او را ناامید باز می گرداند.
اودیپ پیش از مرگ از پادشاه آتن می خواهد که جای گور او را از همه پنهان بدارد و جز به جانشینانش به کسی نشان ندهد و آرام می میرد.
۳ ـ آنتیگونه
بعد از مرگ اودیپ، فرزندانش «اته اکلس» و «پولونیکس» هر دو به دست هم کشته می شوند.
«کرئون» فرزند کوچک «اته اکلس» را به خاک می سپارد، ولی اجازه نمی دهد جسد «پولونیکس» به خاک بسپارند.
خواهران او آنتیگونه و ایسمینه تصمیم می گیرند هرطور شده جسد برادر را به خاک بسپارند. اندکی بعد، ایسمنه از ترس پادشاه خواهرش را تنها رها می کند و آنتیگونه با پذیرش خطر به تنهایی برادرش را دفن می کند.
کرئون دستور می دهد مجازات مرگ درباره آنتیگونه اجرا شود. «هایمن» فرزند کرئون، عاشق آنتیگونه است و می کوشد پدر را از تصمیم خود باز دارد.
کرئون خواسته فرزند را نمی پذیرد و پیش گویی هاتف را نیز به چیزی نمی خرد. هایمن نزد آنتیگونه می رود. آنتیگونه خود را حلق آویز کرده است. هایمن نیز دشنه ای در قلب خود فرو می برد. همسر کرئون نیز خودرا می کشد و بدین گونه دودمانی فدای استبداد و خودسری کرئون می شود.
برشی از کتاب
کسانی هستند که گمان می برند تنها هوشیاران، تنها سخنوران و تنها خردمندانند، بازشان می کنند، تهی هستند. خردمند ننگ ندارد از دیگران بیاموزد و خطایش را دریابد. لجاج از ابلهی است نه خردمندی. از درخت ها بیاموز، آنگاه که با جنبش طوفان هماهنگ گردند نازکترین شاخساری به جا می ماند، ولی آنگاه که در برابر باد گردن افرازند از ریشه برکنده اند. هرگز دیده ای که دریانوردی کاردان باد را بشنود و بادبان را همچنان سخت بگذارد؟ و اگر چنین کند به زودی باید کشتی باژگونه در آب براند.
مجله اینترنتی تحلیلک