مجله اینترنتی تحلیلک

شنبه/ 1 اردیبهشت / 1403
Search
Close this search box.

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

همراهان مجله اینترنتی تحلیلک، در این مطلب گلچینی از زیباترین حکایت های باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان را به همراه معنی برای شما آورده ایم.

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

همراهان مجله اینترنتی تحلیلک، در این مطلب گلچینی از زیباترین حکایت های باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان را به همراه معنی برای شما آورده ایم. سعدی شیرازی شاعر و نویسنده بزرگ ایران که یکی از ارکان زبان و ادبیات فارسی به حساب می‌آید، اثر مشهور خود گلستان را در سال ۶۵۶ ه.ق تصنیف کرد و خیلی زود آوازه این کتاب در تمام آفاق پیچید و قرن‌هاست که در سراسر قلمرو زبان فارسی و همچنین بسیاری از کشورهای اسلامی و غیره آن را به عنوان واحد درسی مطالعه و بررسی می‌کنند.

امیدواریم از مطالعه این مطلب که به باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان اختصاص دارد، لذت ببرید…

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان
باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

حکایت بر ظاهرش عیب نمی بینم و در باطنش غیب نمی دانم

یکی از بزرگان پارسایی را گفت: چه گویی در حق فلان عابد که دیگران در حق او بطعنهبا سرزنش، به بدگویی (۱) سخنها گفته اند؟

گفت: بر ظاهرش عیب نمی بینم و در باطنش غیب نمی دانم.

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل
باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

هر که را جامه پارسا بینی
پارسا دان و نیکمرد انگار

ور ندانی که در نهادش چیست
محتسب را درون خانه چه کارد؟

باب دوم گلستان سعدی با معنی

معنی لغات و عبارات دشوار

۱- با سرزنش، به بدگویی

 

**********************************

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

حکایت تنی چند از روندگان متفق سیاحت بودند

تنی چند از روندگانسالکان (۱) متفق سیاحتهمراه در جهانگردی (۲) بودند و شریک رنج و راحت. خواستم تا مُرافقتهمراهی(۳) کنم موافقت نکردند. گفتم: از کرم و اخلاق بزرگان بدیعشگفت(۴) است روی از مصاحبتهمنشینی(۵) مسکینان تافتناز چیزی یا کسی روی برگرداندن(۶) و فایده دریغ داشتن که من در نَفسِ خوددر ذات خود(۷) این قدر سرعت و قوت می شناسم که در خدمت درویشان یار باشم شاطررفیق چابک(۸) نه بار خاطرمزاحم و موجب رنج. (۹)

اِن لَم اکُن راکِبَ المَواشی
اَسعی لَکُم حامِلَ الغَواشی(۱۰)

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل
باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

یکی ازان میان گفت: از این سخن که شنیدی دل تنگ مدار که در این روزها دزدی بصورت صالحی برآمد و خود را درسلک صحبت ما مُنتَظَم کردبه همنشینی و دوستی ما پیوست.(۱۱)

چه دانند مردم که در جامه کیست
نویسنده داند که در نامه چیست

و ازان جا که سلامت حالصداقت(۱۲) درویشان استگمان فضولشجستجوی زیاد و ایجاد مزاحمت و ناموافقی(۱۳) نبردند و به یاری قبولش کردند.

ظاهر حال عارفان دلق است
این قَدَر بس، چو روی در خلق است

در عمل کوش و هرچه خواهی پوش
تاج بر سر نه و عَلَم بر دوش

ترک دنیا و شهوت است و هوس
پارسایی، نه ترک جامه و بس

در قزاگند مرد باید بود
بر مُخنث سلاح جنگ چه سود؟

روزی تا به شب رفته بودیم و شبانگه به پایحصاریقلعه (۱۴) خفته که دزدِ بی توفیقبدبخت و محروم از لطف الهی (۱۵) ابریقآفتابه (۱۶) رفیق برداشت که به (۱۷)وضو گرفتن می روم و خود به غارت می رفت.

پارسا بین که خرقه در بر کرد
جامه ی کعبه را جُل خر کرد

چندان که از نظر درویشان غایب شد به بُرجی بر رفت و دُرجیصندوقچه جواهر(۱۸) بدزدید. تا روز روشن شد آن تاریکمنظور دزد است(۱۹) مبلغیمقداری(۲۰)راه رفته بود و رفیقان بی گناه خفته. بامدادان همه راه به قلعه درآوردند و بزدند و به زندان کردند. ازان تاریخ ترک صحبت گفتیم و طریق عزل گرفتیم کهاَلسَلامَۀ فی الوَحدَهبی گزندی در تنهایی است.(۲۱)

چو از قومی یکی بی دانشی کرد
نه کِه را منزلت ماند، نه مه را

ندیدیستی که گاوی در علف خوار
بیالاید همه گاوان ده را

گفتم: سپاس و منت خدای را که از برکت درویشان محروم نماندم. اگرچه بصورتبه ظاهر(۲۲) از صحبت وحیدتنها(۲۳) افتادم بدین عبرت مُستَفیدبهره مند(۲۴) گشتم و مرا همه عمر این نصیحت بکار آید.

به یک ناتراشیده در مجلسی
برنجد دل هوشمندان بسی

اگر برکه ای پرکنی از گلاب
سگی در وی افتد، شود منجلاب

باب دوم گلستان سعدی با معنی

معنی لغات و عبارات دشوار باب دوم در اخلاق درویشان

۱- سالکان، رهروان طریقت

۲- از آداب صوفیان، همراه در جهانگردی

۳- همراهی

۴- شگفت

۵- همنشینی

۶- روی تافتن: از چیزی یا کسی روی برگرداندن

۷- در ذات خود

۸- رفیق چابک

۹- مزاحم و موجب رنج

۱۰- اگر بر ستوران سوار نیستم برای شما به عنوان غاشیه کش خدمت و کوشش خواهم کرد.

غاشیه: پوشش زین

۱۱- به همنشینی و دوستی ما پیوست

۱۲- صداقت، خلوص

۱۳- جستجوی زیاد و ایجاد مزاحمت و ناموافقی

۱۴- قلعه

۱۵- بدبخت و محروم از لطف الهی

۱۶- آفتابه

۱۷- وضو گرفتن

۱۸- صندوقچه جواهر

۱۹- منظور دزد است، آن تاریک دل

۲۰- مقداری

۲۱- بی گزندی در تنهایی است..(این جمله را از اویس قرنی نقل کرده اند.)

۲۲- به ظاهر

۲۳- تنها

۲۴- بهره مند

 

**********************************

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

حکایت ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی

زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام بنشستند کم تر ازان خورد که ارادتمیل، خواست(۱) او بود و چون به نماز برخاستند بیش ازان کرد که عادت او بود تا ظنّ صلاحگمان نیکی(۲) در حقّ او زیادت کنند.

ترسم نرسی به کعبه، ای اعرابی
کاین ره که تو می روی به ترکستان است

چون به مقاممنزل، مسکن(۳) خویش بازآمد سفره خواست تا تناولی کند. پسری داشت صاحب فراستتیزهوش(۴). گفت: ای پدر، باریدر هر حال(۵)به دعوت سلطان در طعام نخوردی؟

گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم که بکار آید.

گفت: نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که بکار آید.

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل
باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

ای هنرها نهاده بر کف دست
عیبها بر گرفته زیر بغل

تا چه خواهی خریدن، ای مغرور،
 روز درماندگی به سیم دغل؟

باب دوم گلستان سعدی با معنی

معنی لغات و عبارات دشوار باب دوم در اخلاق درویشان

۱- میل، خواست

۲- گمان نیکی

۳- منزل، مسکن

۴- تیزهوش

۵- در هر حال

 

************************************

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

حکایت یاد دارم که در ایام طفلی متعبد بودمی

یاد دارم که در ایام طفلیمُتعبدبسیار عبادت کننده(۱) بودمی و شب خیزکسی که شب برای عبادت از خواب برخیزد (۲)و مولعحریص (۳) زهد و پرهیز. شبی در خدمت پدر، علیه الرَحمهبر او رحمت باد،(۴) نشسته بودم و همه شبسراسر شب(۵) دیده بر هم نبسته و مُصحَفِقرآن(۶) عزیز در کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته.

پدر را گفتم: یکی از اینان سر بر نمی‌دارد کهدوگانه اینماز دو رکعتی بامداد(۷) بگزارد. چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند.

گفت: جان پدر تو نیز اگر بخفتی به که در پوستین مردم افتیبد مردم را بگویی.(۸)

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل
باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

نبیند مدعی جز خویشتن را
که دارد پرده پندار در پیش

گرت چشم خدابینی ببخشند
نبینی هیچ کس، عاجزتر از خویش

باب دوم گلستان سعدی با معنی

معنی لغات و عبارات دشوار باب دوم در اخلاق درویشان

۱- بسیار عبادت کننده

۲- کسی که شب برای عبادت از خواب برخیزد

۳- حریص

۴- بر او رحمت باد

۵-سراسر شب

۶- قرآن

۷- نماز دو رکعتی بامداد

۸- در پوستین کسی افتادن یعنی بد او را گفتن

 

**********************************

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

حکایت هر سو دود آن کش ز بر خویش براند

یکی از پادشاهان پارسایی را دید، گفت: هیچت از ما یاد می آید؟

گفت: بلی، هر وقت که خدای را فراموش می‌کنم.

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل
باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

هر سو دَوَد آن کش ز برِ خویش براند
وان را که بخواند به در کس ندواند

 

********************************

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

حکایت نیک باشی و بدت گوید خلق

بخشایش الهی گمشده ای را در مناهیکارهای نهی شده(۱) چراغ توفیق فرا راه داشتپیش راه داشت(۲) تا به حلقه اهل تحقیقگروه جویندگان حق (صوفیان)(۳) در آمد.

به یُمنمبارکی(۴) قدم درویشان و صدق نفس ایشاناخلاص(۵) ذمایم اخلاقشخوی های زشت و نکوهیده(۶) به حمایدپسندیده ها، ستوده ها(۷) مُبَدَل گشت.

دست از هوی و هوس کوتاه کرد و زبانطاعنانسرزنش کنندگان(۸) در حق او همچنان دراز که: بر قاعده اوّل استبر رسم و رفتار نخستین است(۹) و زُهد و صلاحش بی مُعَوّلبی اعتماد.(۱۰)

به عذر و توبه توان رستن از عذاب خدای
ولیک می‌نتوان از زبان مردم رست

طاقت جور زبانها نیاورد و شکایت پیش پیر طریقت برد. شیخ بگریست و گفت: شکر این نعمت چگونه گزاری که بهتر از آنی که پندارندت.

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل
باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

چند گویی که بد اندیش و حسود
عیب گویان من مسکینند

گه به خون ریختنم برخیزند
گه به بد خواستنم بنشینند

نیک باشی و بدت گوید خلق
به که بد باشی و نیکت بینند

اما مرا که حُسن ظنِ مردمان در حق من بکمال است و من در عین نقصان، روا بود اندیشه بردن و تیمار خوردننگران بودن و غم خوردن!(۱۱)

گر آنها که می گفتمی کردمی
نکوسیرت و پارسا مردمی

اِنّی لَمُستَتِرٌ مِنْ عَینِ جیرانی
وَ الله یَعلمُ اِسراری و اِعلانی(۱۲)

در بسته به روی خود ز مردم
تا عیب نگسترند ما را

در بسته چه سود و عالم الغیب
دانای نهان و آشکارا

باب دوم گلستان سعدی با معنی

معنی لغات و عبارات دشوار باب دوم در اخلاق درویشان

۱- کارهای نهی شده

۲- پیش راه داشت

۳- گروه جویندگان حق (صوفیان)

۴- مبارکی

۵- اخلاص

۶- خوی های زشت و نکوهیده

۷- پسندیده ها، ستوده ها

۸- سرزنش کنندگان

۹- بر رسم و رفتار نخستین است

۱۰- بی اعتماد

۱۱- نگران بودن و غم خوردن

۱۲- باطن من از چشم همسایگانم همانا پوشیده است در صورتی که خداوند از پنهان و آشکار من آگاه است

 

***********************************

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

حکایت گله کردم پیش یکی از مشایخ

گله کردم پیش یکی از مشایخ که فلان به فساد من گواهی داده است.

گفت: به صلاحش خجل کن.

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل
باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

تو نیکو روش باش تا بدسگال
به نقص تو گفتن نیابد مجال

چو آهنگ بربط بود مستقیم
کی از دست مطرب خورد گوشمال؟

 

***************************************

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

حکایت زن بد در سرای مرد نکو

از صحبت یاران دمشقم ملالتیافسردگی(۱) پدید آمده بود؛ سر در بیابان قدسبیابان بیت المقدس(۲) نهادم و با حیوانات انس گرفتم تا وقتی که اسیر قید فرنگاروپا(۳) شدم و در خندقگودی که برگرد قصر یا دژ می کندند که مانع حمله و ورود بیگانگان باشد(۴) طرابلسشهری در شمال لبنان(۵) با جهودانم به کار گلبنایی(۶) داشتند.

یکی از رؤسای حَلب که سابقه ی معرفتیآشنایی(۷) میان ما بود گذر کرد و بشناخت. گفت: این چه حالت است؟ گفتم: چه گویم؟

همی‌گریختم از مردمان به کوه و به دشت
که جز خدای نبودم به دیگری پرداخت

قیاس کن که چه حالم بود در این ساعت
که در طویله نامردمم بباید ساخت

***

پای در زنجیر پیش دوستان
به که با بیگانگان در بوستان

بر حالت من رحمت آورد و به ده دینار از قید فرنگ خلاص داد و با خود به حلب برد و دختری که داشت به عقد نکاح من در آورد به کاوینمهریه(۸) صد دینار.

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل
باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

مدتی بر آمد. اتفاقا دختر بدخوی، ستیزه روی، نافرمانبردار بود؛ زبان درازی کردن گرفت و عیش مرا منغّص داشتنخرمی زندگی مرا تیره و مکدر می کرد.(۹)

چنان که گفته اند:

زن بد در سرای مرد نکو
هم در این عالم است دوزخ او

زینهار از قرین بد، زنهار !
وَ قِنا رَبَنا عذابَ النّارپروردگارا ما را از شکنجه دوزخ نگاه دار(۱۰)

 

باریالقصه(۱۱) زبان تعنّتعیب جستن و خرده گرفتن(۱۲) دراز کرده همی‌گفت: تو آن نیستی که پدر من تو را از قید فرنگ به ده دینار خلاص داد؟!

گفتم: بلی، به ده دینارم از قید فرنگ خلاص داد و به صد دینار در دست تو گرفتار.

شنیدم گوسفندی را بزرگی
رهانید از دهان و دست گرگی

شبانگه کارد در حلقش بمالید
روان گوسفند از وی بنالید

که از چنگال گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت خود گرگ بودی

باب دوم گلستان سعدی با معنی

معنی لغات و عبارات دشوار باب دوم در اخلاق درویشان

۱- افسردگی

۲- بیابان بیت المقدس

۳- اروپا

۴- گودی که برگرد قصر یا دژ می کندند که مانع حمله و ورود بیگانگان باشد

۵- شهری در شمال لبنان

۶- بنایی

۷- آشنایی

۸- مهریه، مبلغی که هنگام عقد زناشویی برعهده مرد قرار می گیرد

۹- خرمی زندگی مرا تیره و مکدر می کرد

۱۰- پروردگارا ما را از شکنجه دوزخ نگاه دار

۱۱- القصه

۱۲- عیب جستن و خرده گرفتن

 

*****************************************

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

حکایت یکی از متعبدان شام چند سال در بیشه ای زندگانی کردی

یکی از متعبّدانبسیار عبادت کننده(۱) شام چند سال در بیشه ای زندگانی کردی و برگ درختان خوردی.

یکی از پادشاهان آن طرف بحکم زیارت به نزدیک او رفت و گفت: اگر مصلحت بینی در شهر از بهر تو مقامی سازم که فراغ عبادت به از این دست دهد و دیگران هم به برکات انفاس شما مُستفیدبهره مند(۲) شوند و به صلاح اعمال شما اقتدا کنند.

زاهد قبول نکرد.

وزرا گفتند: پاس خاطر ملک رارعایت خاطر پادشاه(۳) روا باشد اگر چند روزی به شهر اندر آیی و کیفیت مکان معلوم کنی. پس اگر صفای وقت عزیزان را از صحبت خلق کدورتی باشد، اختیار باقی است.(۴)

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل
باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

عابد به شهر درآمد و سرا بُستانخانه و عمارتی در میان باغ(۵) خاص ملک بدو پرداختندبه او واگذار کردند(۶): مقامی دلگشای، روان آسای.

گل سرخش چو عارض خوبان
سنبلش همچو زلف محبوبان

همچنان از نهیب برد عجوز
شیر ناخورده طفل دایه هنوز

وَ اَفانینِ عَلیها جُلَّنار
عُلِّقَتْ بِالشَّجَرِ الاَخْضَرِنار(۷)

ملک در حال کنیزکی خوبروی پیشش فرستاد:

از این مه پاره ای، عابد فریبی
ملایک صورتی، طاوس زیبی

که بعد از دیدنش صورت نبندد
وجود پارسایان را شکیبی

همچنین در عقب او غلامی بدیع الجمالدارای زیبایی شگفت انگیز(۸)، لطیف الاعتدالخوش اندام(۹) که زور بازوی جمالش پنجه تقوی شکسته بود و دست قوت صاحبدلان بر کتف بستهزیبایی او عارفان را اسیر می کرد🙁۱۰)

هَلکَ الناسُ حَولَهُ عطشاً
وَ هْوَ ساق یَری وَ لا یَسقی(۱۱)

دیده از دیدنش نگشتی سیر
همچنان کز فرات مستسقی

عابد طعام‌های لطیفگوارا(۱۲) خوردن گرفت وکسوت‌های نظیفجامه های نرم و نازک(۱۳) پوشیدن و از فواکهمیوه ها(۱۴) ومشمومبوییدنی(۱۵) و حلاواتشیرینی ها(۱۶) تمتّع یافتنبهره بردن(۱۷) و در جمال غلام و کنیزک نگرستن و حکما گفته اند: زلف خوبان زنجیر پای عقل است و دام مرغ زیرک.

در سر کار تو کردم دل و دین با همه دانش
مرغ زیرک بحقیقت منم امروز و تو دامی

فی الجمله دولت وقت مجموعجمعیت خاطر و یکسر و مدام به خدا پرداختن (۱۸) بزوال آمد چنان که گفته اند:

هر که هست از فقیه و پیر و مُرید
وز زبان آوران پاک نفس

چون به دنیای دون فرود آمد
به عسل در، بماند پای مگس

باری ملک به دیدن او رغبت کرد. عابد را دید از هیأت نخستین بگردیده و سرخ و سپید بر آمده و فربه شده و لِبسِ ثمینجامه گرانبها (۱۹) پوشیده و بر بالش دیباپارچه ای ابریشمی(۲۰) تکیه زده و غلامی پری پیکر به مِروَحه طاوسیبادبزنی از پر طاووس(۲۱) بالای سرش ایستاده.

ملک بر سلامت حالش شادمانی کرد و از هر دری سخن گفتند تا به انجام سخن ملک گفت: من این دو طایفه دوست می دارم از عالمیان: یکی علما و دیگر زهاد.

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل
باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

وزیری فیلسوف جهاندیده حاضر بود گفت: ای پادشاه، شرط دوستی آن است که با هر دو طایفه احسان کنی: علما را زر بده تا دیگر بخوانند و زهاد را چیزی مده تا زاهد بمانند.

خاتون خوب صورت پاکیزه روی را
نقش و نگار و خاتم پیروزه گو مباش

درویش نیک سیرت فرخنده رای را
نان رباط و لقمه دریوزه گو مباش

***

تا مرا هست و دیگرم باید
گر نخوانند زاهدم، شاید

باب دوم گلستان سعدی با معنی

معنی لغات و عبارات دشوار باب دوم در اخلاق درویشان

۱- بسیار عبادت کننده

۲-بهره مند

۳- برای رعایت خاطر پادشاه

۴- اگر اوقات پاک و روشن آن وجود عزیز را همنشینی با مردم تیرگی دست دهد فرصت انتخاب باقی خواهد بود که به بیشه بازگردی

۵- خانه و عمارتی در میان باغ

۶- به او واگذار کردند

۷- و شاخه هایی که بر آن ها گل انار بود مثل این که بر درخت سبز آتش آویخته باشند

۸- دارای زیبایی شگفت انگیز

۹- خوش اندام

۱۰- زیبایی او عارفان را اسیر می کرد

۱۱- مردم در پیرامون او از تشنگی هلاک می شدند در حالی که او ساقی است می بیند و تشنگان را آب نمی نوشاند

۱۲- گوارا

۱۳- جامه های نرم ونازک

۱۴- میوه ها

۱۵- بوییدنی

۱۶- شیرینی ها

۱۷- بهره بردن

۱۸- جمعیت خاطر و یکسر و مدام به خدا پرداختن

۱۹- جامه گرانبها

۲۰- پارچه ای ابریشمی

۲۱- بادبزنی از پر طاووس

 

**********************************

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

حکایت ترک دنیا به مردم آموزند

فقیهی پدر را گفت: هیچ از این سخنان رنگین دلاویزخوش ظاهر (۱) متکلمانگویندگان وعظ (۲) در من اثر نمی‌کند. سبب آن که نمی‌بینم از ایشان کرداری موافق گفتار.

ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غلّه اندوزند

عالمی را که گفت باشد و بس
هر چه گوید نگیرد اندر کس

عالم آن کس بود که بد نکند
نه بگوید به خلق و خود نکند

 

اَتَأمُرونَ الناسَ بِالبِرِّ وَ تَنْسَونَ اَنفُسَکُم ؟آیا مردم را به نیکوکاری دستور می دهید و خود را فراموش می کنید؟(۳)

عالم که کامرانی و تن پروری کند
او خویشتن گم است، که را رهبری کند؟

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل
باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

پدر گفت: ای پسر، بمجرد این خیال باطلبصِرف این پندار نادرست(۴) نشاید روی از تربیت ناصحان بگردانیدن و علما را بهضلالتگمراهی(۵) منسوب کردن و در طلب عالم معصوم از فواید علم محروم ماندن، همچون نابینایی که شبی در وحلگِل(۶) افتاده بود و می‌گفت: آخر، ای مسلمانان، چراغی فرا راه من دارید. زنی مازحهشوخ طبع(۷) بشنید و گفت: تو که چراغ نبینی به چراغ چه بینی؟

همچنین مجلس واعظ چون کلبه بزّازست؛ آن جا تا نقدی ندهی بضاعتیکالا(۸) نستانی و این جا تا ارادتی نیاوری سعادتی نبری.

گفت عالم به گوش جان بشنو
ور نماند به گفتنش کردار

باطل است آنچه مدّعی گوید:
خفته را خفته کی کند بیدار؟

مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نبشته ست پند بر دیوار

***

صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را

گفتم: میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را؟

گفت: آن گلیم خویش بدر می‌برد ز موج
وین جهد می‌کند که بگیرد غریق را

باب دوم گلستان سعدی با معنی

معنی لغات و عبارات دشوار باب دوم در اخلاق درویشان

۱- خوش ظاهر

۲- گویندگان وعظ

۳- آیا مردم را به نیکوکاری دستور می دهید و خود را فراموش می کنید؟

۴- بصِرف این پندار نادرست

۵- گمراهی

۶ گِل

۷- شوخ طبع

۸- کالا

 

****************************************

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

حکایت برادر که در بند خویش است نه برادر و نه خویش است

بزرگی را پرسیدم از سیرت اخوان صفاروش برادران پاکدل (صوفیان) (۱). گفت: کمینهکمترین و حداقل (۲) آن که مراد خاطردلخواه(۳) یاران بر مصالح خویش مقدّم دارد و حکما گفته اند: برادر که در بند خویش استفقط به فکر مصلحت خویشتن است(۴) نه برادر و نه خویش است.

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل
باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

همراه اگر شتاب کند همره تو نیست
دل درکسی مبند که دل بسته تو نیست

***

چون نبود خویش را دیانت و تقوی
قطع رحِم بهتر از مودت قُربی

یاد دارم که یکی مدّعی در این بیت بر قول من اعتراض کرد و گفت: حق تعالی در کتاب مجید از قطع رحم نهی کرده است و به مودت ذی القربی فرموده، و آنچه تو گفتی مناقض آن است.

گفتم: غلط کردی که موافق قرآن است:

و اِن جاهَداکَ عَلی اَن تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ به عِلمٌ فلا تَطِعْهما.(۵)

هزار خویش که بیگانه از خدا باشد
فدای یک تن ِ بیگانه کاشنا باشد

باب دوم گلستان سعدی با معنی

معنی لغات و عبارات دشوار باب دوم در اخلاق درویشان

۱- روش برادران پاکدل(صوفیان)

۲- کمترین و حداقل

۳- دلخواه

۴- فقط به فکر مصلحت خویشتن است

۵- و اگر پدر و مادر بر تو سخت گیرند که آنچه را که به آن علم و یقین نداری با من شریک گیری پس از آنان اطاعت مکن

 

**************************************

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

حکایت پادشاهی به چشم حقارت در طایفه درویشان نظر کرد

پادشاهی به چشم حقارت در طایفه درویشان نظر کرد. یکی ازان میان بفراست دریافت و گفت: ای ملک، ما در این دنیا بجیشلشکر، سپاه (۱) از تو کمتریم و بعیشزندگی(۲) خوشتر و بمرگ برابر و در قیامت بهتر، ان شاالله.

اگر کشورخدای کامران است
وگر درویش حاجتمند نان است

در آن ساعت که خواهند این و آن مُرد
نخواهتد از جهان بیش از کفن بُرد

چو رخت از مملکت بربست خواهی
گدایی بهترست از پادشاهی

 

ظاهر حال درویشان جامه ژندهپاره، کهنه (۳) است و موی ستردهتراشیده (۴) و حقیقت آن دل زنده و نفس مُرده.

نه آن که بر در دعوی نشیند از خلقی
وگر خلاف کنندش، به جنگ برخیزد

اگر ز کوزه فرو غلطد آسیاسنگی
نه عارف است که از راه سنگ برخیزد

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل
باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان با معنی کامل

طریق درویشان ذکرست و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم و تحمل.

هرکه بدین صفتها موصوف است بحقیقت درویش است اگرچه در قباست، اما هرزه گردی بی نماز، هواپرست، هوسباز که روزها بشب آرد در بند شهوت و شبها روز کند در خواب غفلت و بخورد هرچه درمیان آید و بگوید هرچه بر زبان آید، رندست اگرچه در عباست.

ای درونت برهنه از تقوی
کز برون جامه ریا داری

پرده هفت رنگ در مگذار
تو که در خانه بوریا داری

باب دوم گلستان سعدی با معنی

معنی لغات و عبارات دشوار باب دوم در اخلاق درویشان

۱- لشکر، سپاه

۲- زندگی

۳- پاره، کهنه

۴- تراشیده

باب دوم در اخلاق درویشان

بیشتر بخوانید:

همچنین برای مطالعه باب سوم گلستان سعدی اینجا را کلیک کنید.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

3 2 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x