باب ششم گلستان سعدی در ضعف و پیری با معنی
همراهان ارجمند و همیشگی مجله اینترنتی تحلیلک، در این مطلب گلچینی از زیباترین حکایت های باب ششم گلستان سعدی در ضعف و پیری را به همراه معنی برای شما آورده ایم.
سعدی شیرازی شاعر و نویسنده بزرگ ایران که یکی از ارکان زبان و ادبیات فارسی به حساب میآید، اثر مشهور خود گلستان را در سال ۶۵۶ ه.ق تصنیف کرد و خیلی زود آوازه این کتاب در تمام آفاق پیچید و قرنهاست که در سراسر قلمرو زبان فارسی و همچنین بسیاری از کشورهای اسلامی و غیره آن را به عنوان واحد درسی مطالعه و بررسی میکنند.
سعدی در روزهایی که در بیرون از فارس میزیست گذشته از شام و لبنان، با بسیاری از بلاد عرب که جولانگاه سالهای جهانگردی و خانه بهدوشی او بود، ارتباط و آشنایی داشت. در بغداد روزگار جوانی یک چند در مدرسه نظامیه درس خوانده بود و از مجالس ذوق و سماع آن شهر بهرهها جسته بود. صحبت شهابالدین سهروردی که در آن زمان شیخ بزرگ صوفیه و محرم و معتمد خلیفه و سلاطین عصر بود را دریافته بود و از ابوالفرج ابن جوزی شیخ و فقیه سختگیر که محتسب بغداد بود نیز ارشادها گرفته بود. با کاروان حج مکرر پیاده راه پیموده بود و از دزدان و شقاوتهای آنها حکایتهای هولناک شنیده بود. در بغداد عشقها ورزیده بود و در بصره و کوفه روزگاری بسر آورده بود. در حلب گرفتار یک زن بدخوی و بهانهجوی عرب شده بود و در صنعا طفل خردسالی را از دست داده بود. از بلخ به بامیان گذر کرده بود و حتی به جامع کاشغر نیز درآمده بود. از سومنات هند خاطرهها داشت و اگر همه این سفرها نیز واقعی نبود، باری سعدی سفر بسیار کرده بود.
حشر و نشر سعدی با اشخاص مختلف و متنوع و تامل در رفتار و خلقیات آنها باعث شده تا در گلستان از طبقات مختلف مردم سخن به میان آید. یکی از جهات محبوبیت گلستان سعدی همین جامعیت و جهان شمولی آن باشد که به عموم اشخاص و طبقات پرداخته و از آنها سخن گفته است.
باب ششم گلستان سعدی در ضعف و پیری با معنی
باب ششم گلستان سعدی در ضعف و پیری با معنی
حکایت مهمان پیری بودم در دیار بکر
مهمان پیری بودم در دیار بَکر که مال فروان داشت و فرزندی خوبروی. شبی حکایت کرد که مرا در عمر خویش بجز این فرزند نبوده است.
درختی در این وادی زیارتگاه است که مردمان به حاجت خواستن آن جا روند. شبهای دراز در آن پای درخت به حق بنالیدهام تا مرا این فرزند بخشیده است.
شنیدم که پسر با رفیقان آهسته همیگفت: چه بودی گر من آن درخت بدانستمی کجاست تا دعا کردمی و پدرم بمردی.
خواجه شادی کنان که پسرم عاقل است و پسر طعنه زنان که پدرم فرتوت.
سالها بر تو بگذرد که گذار
نکنی سوی تربت پدرت
تو بجای پدر چه کردی خیر؟
تا همان چشم داری از پسرت
*******************************
باب ششم گلستان سعدی در ضعف و پیری
روزی بغرور جوانی سخت رانده بودمتند رفته بودم (۱) و شبانگاه به پای گریوهایکوه پست (۲) سست مانده. پیرمردی ضعیف از پس کاروان همیآمد و گفت: چه خُسبی که نه جای خفتن است؟
گفتم: چون روم که نه پای رفتن است؟ گفت: این نشنیدی که صاحبدلان گفتهاند: رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن.
ای که مشتاق منزلی مشتاب
پند من کار بند و صبر آموز
اسب تازی دو تگ رود به شتاب
واشتر آهسته می رود شب و روز
معنی لغات و عبارت های دشوار
۱. تند رفته بودم
۲. کوه پست
******************************
باب ششم گلستان سعدی در ضعف و پیری
حکایت وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادرم زدم
وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم، دل آزرده به کُنجی نشست و گریان همیگفت: مگر خُردی فراموش کردی که درشتی می کنی؟
چه خوش گفت زالی به فرزند خویش
چو دیدش پلنگ افکن و پیلتن
گر از عهد خُردیت یاد آمدی
که بیچاره بودی در آغوش من
نکردی در این روز بر من جفا
که تو شیر مردی و من پیرزن
*********************
همچنین برای مطالعه باب هفتم گلستان سعدی اینجا را کلیک کنید.
مجله اینترنتی تحلیلک
خیلی ممنون ازتون لازمش داشتم