تامل بر گلستان سعدی
در نوشته های پیشین و در سیزده مطلب به قابوس نامه و یا نصیحت نامه عنصرالمعالی پرداختیم و با توجه به پرداختن به باب های مختلف از چهل و چهار باب آن، سعی شد تا علاوه بر شناساندن این کتاب ارزشمند و بهره جستن از پندهای کتاب با نگاه و ساختار و زبان عنصرالمعالی نیز تا حدی آشنا شویم.
حال به یکی از ارزشمندترین و غنی ترین کتاب های نثر فارسی یعنی گلستان می پردازیم.
گلستان اثر سعدی شیرازی یکی از مهم ترین و غنی ترین کتب در ادبیات فارسی و حتی ادبیات جهان به شمار می رود.
در این نوشته به بخشی از دیباچه کتاب گلستان سعدی می پردازیم و در نوشتار بعدی دیباچه را تمام و بعدتر به باب های مختلف آن نگاه می اندازیم.
دیباچه
منت خدای را، عزوجل، که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود مُمِد (۱) حیات است و چون برمی آید مُفرِح (۲) ذات، پس در هرنفسی دو نعمت موجودست و بر هرنعمتی شکری واجب.
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش بدرآید؟
اِعملوا آل داود شُکرا و قلیل من عبادیَ الشکور (۳)
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که بجای آورد
باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده. پرده ناموس (۴) بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی (۵) به خطای منکر (۶) نبُرد.
ای کریمی که از خزانه غیب
گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمن این نظر داری؟
فراش باد (۷) صبا را گفته تا فرش زمردین (۸) بگسترد و دایه ابربهاری را فرموده تا بنات نبات (۹) در مهد زمین بپرورد. درختان را به خلعت نوروزی (۱۰) قبای سبز ورق (۱۱) در برگرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده. عصاره تاکی (۱۲) به قدرت او شهد فایق شده(۱۳) و تخم خرمایی به تربیتش (۱۴) نخل باسق(۱۵) گشته.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و بغفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
در خبرست از سرور کاینات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت (۱۶) آدمیان و تتمه دور زمان (۱۷)، محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم،
شفیع(۱۸) مطاع(۱۹) نبی کریم
قسیم(۲۰) جسیم(۲۱) نسیم(۲۲) وسیم(۲۳)
بلغ العلی بکماله، کشف الدجی بجماله
حسنت جمیع خصاله، صلوا علیه و آله (۲۴)
چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان؟
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان؟
هر گه که یکی از بندگان گنهکار پریشان روزگار دست انابت (۲۵) به امید اجابت به درگاه حق جل و علا بردارد، ایزد تعالی در او نظر نکند؛ بازش (۲۶) بخواند باز اعراض فرماید؛ بار دیگرش به تضرع و زاری بخواند، حق سبحانه و تعالی فرماید: یا ملائکتی قد استحییت من عبدی و لیس له غیری فقد غفرت له (۲۷). دعوتش اجابت کردم و امیدش برآوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.
کرم بین و لطف خداوندگار
گنه بنده کرده ست و او شرمسار
عاکفان(۲۸) کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف که: ما عبدناک حق عبادتک (۲۹)، واصفان حلیه جمالش (۳۰) به تحیر منسوب که: ما عرفناک حق معرفتک.(۳۱)
گرکسی وصف او زمن پرسد
بی دل از بی نشان چه گوید باز؟
عاشقان کشتگان معشوقند
برنیاید زکشتگان آواز
یکی از صاحبدلان سر به جیب (۳۲) مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده. آنگه که از این معاملت باز آمد (۳۳) یکی از یاران بطریق انبساط (۳۴) گفت: از این بوستان که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی؟ گفت: به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم دامنی پر کنم هدیه اصحاب را. چون برسیدم بوی گل چنان مست کرد که دامنم از دست برفت!
ای مرغ سحر، عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بی خبرانند
کان را که خبر شد خبری باز نیامد
∗∗∗∗
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هرچه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم
۱- مدد کننده
۲- شادمانی آورنده
۳- ای خاندان داوود شکر بجای آرید واندکی از بندگان من شکرگزارند
۴- آبرو
۵- روزی مقرر
۶- گناه غیر عمد
۷- آنکه فرش و بساط بگسترد
۸- سبزه و چمن
۹- دختران گیاه
۱۰- جامه دوخته که بزرگی به کسی بخشد
۱۱- برگ؛ جامه سبز رنگ از برگ
۱۲- درخت انگور
۱۳- عسل گزیده و عالی
۱۴- به واسطه پرورش او
۱۵- بلند
۱۶- برگزیده، خالص
۱۷- مایه تمامی و کمال گردش روزگار
۱۸- شفاعت کننده
۱۹- فرمانروا
۲۰- صاحب جمال
۲۱- خوش اندام
۲۲- با بوی خوش
۲۳- زیبا چهره
۲۴- بواسطه کمال خود به بلندپایگی رسید، به نور جمال خویش تاریکی را برطرف کرد. همه خویها و صفات او نیکوست، بر او و بر خاندانش درود فرستید
۲۵- توبه
۲۶- بار دیگر از درگاه خداوند تمنی کند
۲۷- ای فرشتگان من، از بنده خود شرم دارم. او را جز من کسی نیست پس او را بیامرزیدم
۲۸- گوشه نشینان
۲۹- تو را چنان که شایسته پرستش تو است پرستش نکردیم
۳۰- وصف کنندگان و ستایندگان زیور جمال او
۳۱- تو را چنان که شایسته شناخت تو است نشناختیم
۳۲- گریبان
۳۳- وقتی از آن حالت اندیشه و مجذوبیت بیرون آمد
۳۴- مزاح و شادی گستاخانه
با ادامه مطالب گلستان سعدی با ما همراه باشید.
مجله اینترنتی تحلیلک