باب هفتم قابوس نامه
در این مطلب پیرامون باب هفتم قابوس نامه عنصرالمعالیسخن به میان می آوریم.
باب هفتم / در پیشی جستن از سخندانی
باید که مردم سخنگوی و سخندان باشد اما تو ای پسر سخنگوی باش و دروغگوی مباش.
اما بدان که سخن از چهارنوع است: یکی نه دانستنی (۱) است و نه گفتنی، و یکی هم دانستنی است و هم گفتنی، و یکی گفتنی و نادانستنی، و یکی دانستنی است و ناگفتنی.
اما ناگفتنی و نادانستنی: سخنی است که دین را زیان دارد. و آن که گفتنی است و نادانستنی: سخنی است که در کتاب خدای تعالی و در اخبار رسول (۲) صلی الله علیه و سلم باشد و اندر کتابهای علوم و علما که در تفسیر او تقلید بُود و در تأویل او تعصب و اختلاف چون ید و وجه و نزول (۳) و مانند این. پس اگر کسی دل در تأویل آن بندد خدای عزوجل او را بدان بگیرد.(۴)
و آن که هم گفتنی است و هم دانستنی است: سخنی بُود که صلاح دین و دنیا درآن بُود و هم بدین جهان بکار آید و هم بدان جهان و از گفتن و شنودن آن، گوینده و شنونده را نفع بُود.
و آن که دانستنی است و ناگفتنی: چنان بُود که عیب محتشمی یا عیب دوستی تو را معلوم شود یا از طریق عقل یا از کار جهان تو را تخایلی (۵) بندد که آن نه شرعی بُود؛ چون بگویی یا خشم آن محتشم تو را حاصل آید، یا آزار دوست حاصل شود، یا بیم شوریدن غوغا (۶) و عامه باشد برتو، پس این سخن دانستنی بُود و ناگفتنی.
عنصرالمعالی در بخشی دیگر می گوید:
اما ای پسر اندر کارها افراط مکن و افراط را شوم دان. و اندر همه شغلی میانه باش (۷) که صاحب شریعت ما (۸) صلی الله علیه و سلم گفت: (( خَیرُالاُمورِ اَوسَطُها )). (۹) و در سخن گفتن و سخن گزاردن (۱۰) آهستگی (۱۱) عادت کن و اگر از گران سنگی (۱۲) و آهستگی نکوهیده گردی دوستر دار ازان که از سبکساری و شتاب زدگی ستوده گردی.
و به دانستن رازی که به تو تعلق ندارد رغبت مکن و جز با خود راز خویش مگوی اگر بگویی آن سخن را زان پس راز مخوان.
و هر سخنی که بگویند بشنو ولکن به کاربستن شتاب زده مباش. و هرچه بگویی نااندیشه مگوی و همیشه اندیشه را مقدم گفتار دار تا برگفته پشیمان نشوی که پیش اندیشی دوم کفایت است.(۱۳)
و از شنودن هیچ سخن ملول (۱۴) مباش اگرت بکار آید و اگر نه بشنو تا در سخن بر تو بسته نبود و فایده سخن فوت نگردد.(۱۵)
پس سخنگوی باش نه یافه گوی (۱۶) که یافه گویی دوم (۱۷) دیوانگی است. و تا توانی از سخن شنیدن نفور (۱۸) مشو که مردم از سخن شنیدن سخنگو شوند.
بدان که چنین خوانده ام از اخبار خلفای گذشته که مأمون خلیفه رحمه الله به تربت نوشروان عادل شد (۱۹)، آن جا که دخمه (۲۰) او بود، و آن قصه درازست. اما مقصود این است که مأمون در دخمه او رفت، اعضاهای(۲۱) او را یافت بر تختی پوسیده و خاک شده، و برفراز تخت وی بر دیوار دخمه خطی چند بزر (۲۲) نبشته بود به خط پهلوی. مأمون بفرمود تا دبیران پهلوی را حاضر کردند و آن نبشته ها را بخواندند و ترجمه کردند به تازی. پس از تازی در عجم معروف شد.
اول گفته بود که: (تا من زنده بودم همه بندگان خدای تعالی از عدل من بهره ور بودند و هرگز هیچ کس به خدمت پیش من نیامد که از رحمت من بهره نیافت. اکنون چون عاجزی (۲۳) آمد هیچ چاره ندانستم جز این که سخنها بر این دیوار نبشتم تا اگر وقتی به زیارت من کسی بیاید، این لفظها بخواند و بداند، او نیز از من محروم نمانده باشد. این سخنها و پندهای من پای مُزد (۲۴) آن کس باشد.)
در مطلب بعدی به ذکر پندهای انوشیروان عادل در باب هشتم قابوس نامه عنصرالمعالی می پردازیم.
۱-در خور و شایسته دانستن
۲-احادیث و گفتار پیامبر
۳-اشاره به آیاتی از قرآن دارد که آنها این کلمه آمده و در تفسیر و تأویل آن اختلاف است
۴-بازخواست و مواخذه می کند
۵-تخیل و گمان کردن
۶-مردم فرومایه و فسادانگیز
۷-میانه روی کن
۸-پیغمبر
۹-بهترین کارها میانه روی است
۱۰-بیان کردن و اظهار کردن سخن
۱۱-درنگ و ملایمت و وقار
۱۲-وقار
۱۳-از پیش اندیشه کردن خود نوعی کاردانی است
۱۴-به ستوه آمده و آزرده
۱۵-ازمیان نرود
۱۶-سخنان بیهوده
۱۷-نوعی
۱۸-متنفر
۱۹-رفت
۲۰-سردابه مردگان
۲۱-نوعی جمع عربی است که با (ها) نشانه جمع فارسی بکار رفته و از این دست ترکیب ها در این کتاب و آثار قدیم به چشم می خورد
۲۲-با طلا
۲۳-مرگ و ناتوانی
۲۴-حق قدم ها و زحمتی که کشیده و به دیدار من آمده است
مجله اینترنتی تحلیلک