به بهانه بزرگداشت استاد سخن، شاعر سخن پرداز سعدی شیرازی
سعدی شیرازی نگین درخشان گنجینه زبان و ادب پارسی است که تا دنیای شاعری پابرجاست، کلام سعدی ماندگار خواهد بود.
اشعار زیبا و ساده او جان آدمی را می نوازد و خواننده را به دنیای آرامش می برد.
سخن از سعدی مفصل است و زمان اندک..
در این مجال کوتاه با هم غزلی زیبا و دلنشین از این شاعر خوش سخن زمزمه می کنیم.
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
مجله اینترنتی تحلیلک