تهمینه در شاهنامه
تهمینه در شاهنامه
صفحه ای که به نام محمدرضا شفیعی کدکنی فعالیت می کند و اعلام کرده بود به مناسبت روز پنجم از ماه اسفند (سپندارمَذروز)، جشن باستانی «سپندارمذگان» و آیین باستانی بزرگداشت زنان ایرانی درباره زنان خواهد گفت، درباره تهمینه در شاهنامه مطلبی آورده است که در ادامه آن را با هم می خوانیم:
تهمینه در شاهنامه
تهمینه در شاهنامه
«رستم که در شکارگاه، اسبِ خود را گم کرده، در جستجوی آن پای به خاکِ توران مینهد و به شهری میرسد که نامش سَمَنگان است. پادشاهِ سمنگان او را به خانه خود فرا میخواند.
شبانگاه که رستم در اطاقی آرمیده است، تهمینه دخترِ پادشاه که نادیده و از طریق شنیدهها (مانند رودابه) عاشق او شده است، پنهانی به خوابگاه او میرود و عشقِ خود را ابراز میکند و از او میخواهد که او را به همسری خویش درآورد. ورودِ دزدانه تهمینه به خوابگاهِ رستم یکی دیگر از صحنههای عالی شاهنامه است. رستم خوابیده است که صدای نجوایی در راهرو به گوشش میرسد:
سخن گفته آمد نهفته به راز
درِ خوابگه نرم کردند باز
یکی بنده شمعی مُعَنبر به دست
خرامان بیامد به بالینِ مست
دو ابرو کمان و دو گیسو کمند
به بالا به کردارِ سروِ بلند
دو رخ چون عقیقِ یمانی به رنگ
دهان چون دلِ عاشقان گشته تنگ
روانش خرد بود و تنْ جانِ پاک
تو گفتی که بهره ندارد زِ خاک
رستم از دیدار دختر شگفتزده میشود:
بپرسید ازو، گفت نام تو چیست
چه جویی شبِ تیره کام تو چیست؟
چنین داد پاسخ که تهمینهام
تو گویی که از غم به دو نیمهام
ز پرده برون کس ندیده مرا
نه هرگز کس آوا شنیده مرا
تهمینه در شاهنامه
تهمینه در شاهنامه
آنگاه عشق خود را به او میگوید و علّت آن را چنین بیان میکند:
به کردار افسانه از هر کسی
شنیدم همی داستانَت بسی
که از دیو و شیر و پلنگ و نهنگ
نترسی و هستی چنین تیزچنگ
شبِ تیره تنها به توران شوی
بگردی در آن مرز و هم بغنوی
نشان کمند تو دارد هژبر
ز بیم سنان تو خون بارد ابر
چنین داستانها شنیدم ز تو
بسی لب به دندان گزیدم ز تو
بجستم همی کتف و یال و برت
بدین شهر کرد ایزد آبشخورت
ترا ام کنون گر بخواهی مرا
نبیند همی مرغ و ماهی مرا
و علل درخواست خود را چنین برمیشمارد:
یکی آنکه بر تو چنین گشتهام
خرد را زِ بهرِ هوا کُشتهام
و دیگر که از تو مگر کردگار
نشاند یکی کودکم در کنار
رستم قبول میکند و پدر او، دختر را به همسری او درمیآورد. شب را در کنار هم به سر میبرند. صبح روز بعد، رخش پیدا میشود و رستم سمنگان را ترک میگوید. اولین و آخرین دیدار رستم و تهمینه همین است.
عشق رودابه و تهمینه این وجه اشتراک را دارند که هر دو نادیده ایجاد میشوند و نیز هر دو به سبب نیرومندی و دلاوری مرد پدید میآیند، نه به علت زیبایی و رعنایی او. تهمینه، حتی از رودابه هم جسورتر و در اجرای مقصودِ خود مصمّمتر است؛ بیپروا و صریح، مانند چشمهای روشن به خوابگاه رستم سرازیر میشود، تا آنچه را که میخواهد به دست آورد.
استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
آواها و ایماها، صص ۲۱-۲۲»
بیشتر بخوانید:
امیدواریم از مطالعه مطلب تهمینه در شاهنامه لذت برده باشید.
مجله اینترنتی تحلیلک