جمعه/ 2 آذر / 1403
Search
Close this search box.
تو از کدامین فصل به جاده عشق می رسی؟/ مجموعه داستان های شیوانا

تو از کدامین فصل به جاده عشق می رسی؟/ مجموعه داستان های شیوانا

تو از کدامین فصل به جاده عشق می رسی؟/ مجموعه داستان های شیوانا ... هر کس در وجودش هر چهار فصل را دارد که در هر دوره ای از زندگی فصلی خاص جلوه گر می شود.

مجموعه داستان های شیوانا

تو از کدامین فصل به جاده عشق می رسی؟

شیوانا از جاده ای عبور می کرد. زن و مرد جوانی را دید که با هم جر و بحث می کردند. جلو رفت و با گفتن سلام و احوالپرسی آنها را به آرامش دعوت کرد و پس از دقایقی که هر سه در کنار یکدیگر نشستند، شیوانا علت مشاجره را پرسید.

زن گفت: من مانند بهار، لبریز از شور و اشتیاقم و شوهرم مثل زمستان سرد و بی روح!

هر کاری که من می پسندم و به وجد می آیم به عقیده او کار زشتی است. من دلم می خواهد در دشت همچون کودکان بدوم و فریاد شادی سر دهم و او می گوید این کار درست نیست. می گوید فردا که می خواهیم در میان مردم زندگی کنیم، از کار امروزمان شرمنده خواهیم شد. من دلم می خواهد نوشیدنی و غذاهای پر انرژی بخورم و او می گوید نباید دست و دل بازی کنیم. من هر چه جنون و شوق بهاری دارم او برعکس سکوت و آرامشی زمستانی دارد. گاهی فکر می کنم ما در انتخاب همدیگر دچار اشتباه شده ایم و او می بایست با یک زن زمستانیِ سرد ازدواج می کرد!

شیوانا آهی کشید و گفت: دخترم! هر یک از انسان ها به تنهایی یک سال کامل هستند و هر کس در وجودش هر چهار فصل را دارد و این تصور که برخی همچون بهار شور و شوق بهاری دارند و بعضی خونگرمی و گرمای تابستان را دارند، تصوری نادرست است. خنکای پاییز و زردی برگ درختان و یا سردی زمستان متعلق به افراد خاصی نیست.

هر کس در وجودش هر چهار فصل را دارد که در هر دوره ای از زندگی فصلی خاص جلوه گر می شود.

تو از کدامین فصل به جاده عشق می رسی؟

آدم ها گاهی بهاری هستند و دلشان به لطافت بهار است و وقتی دلتنگ می شوند همچون ابر بهار می گریند و ساعتی بعد همچون غنچه های زیبای بهاری شکوفا می شوند، به گونه ای که انگار نه انگار گریسته اند.

گاهی انسان ها مانند برگ های پاییزی با کوچکترین غصه، از شاخه های زندگی فرو می ریزند و زیر پا له می شوند و گاهی در سرمای زمستان گم شده و همچون آدم برفی زیبایی که وسط آفتاب کمرنگ زمستان ایستاده است، درد را حس می کنند و دم نمی زنند و در سکوت آب شدن خود را به تماشا می نشینند.

بیشتر بخوانید: زندگی میدان جنگ نیست / مجموعه داستان های شیوانا

گاهی همچون تابستان گرم و پرشور به زندگی سخت می چسبند و با گرمی وجودشان سردی محفل شان را رونق می بخشند.

آری دخترم گاهی اوقات تو هرگز نمی دانی درون آدم ها بهار است یا زمستان؟ تو باید بلد باشی از سکوت آنها به هیاهوی درونشان برسی و از شلوغی دلقک وارشان به سکوت درونشان دست یابی. تو باید بتوانی از خنده های آنان به غمِ پنهانِ در دل مانده شان راه یابی.

دخترم! هر دو با هم بهار باشید و پر جنب و جوش و گاهی سرد و ساکت همچون زمستان. مهم این است که خودتان و فصل هایتان را به هم پیوند بزنید. مهم این است که تو بر بهاری بودنت اصرار نکنی و او نیز بر زمستانی بودنش لجاجت نورزد.

تو از کدامین فصل به جاده عشق می رسی؟

به وقت هر فصلی که هستید با هم همگام شوید و هر دو بهار را بهارگونه، تابستان را گرم و پر تلاش و زمستان و پاییز را با اطمینان حتی در سکوت دلخواهتان در کنار هم قدم بزنید تا طعم تمام فصل ها را تجربه کنید و از با هم بودن لذت ببرید.

با هم بهاری شوید و ببارید بر غم های روزگار، با هم تابستانی شوید و عرق ریزان بسازید آرزوهای فردای خویش را. پاییزی شوید و مانند عشقِ برگ به درخت که چون پیچک می پیچد تا باد جدایشان نکند، به عشق هم چنان بپیچید که هیچ باد خزانی نتواند جدایتان کند.

گاهی هم زمستانی شوید و با هم در سرمای استخوان سوز، قلبتان را به مهرِ همدیگر گرما بدهید و از لحظه لحظه زندگی تان لذت ببرید.

فصل هایتان را یکی کنید و دوشادوش هم، تنگناها را در نوردید. با هم بخندید و با هم اشک بریزید که تنها نمانید.

 

پایدار بمانید تا داستانی دیگر از شیوانا…

 

مجله اینترنتی تحلیلک