موضع حافظ
حافظ نظر سیاسی خود را به شکل واضحی بیان میکند. این مواضع سیاسی هم جنبهی سلبی دارد و هم وجه ایجابی. به بیان بهتر حافظ در دیوان خود با صراحت اعلام میکند که چه میخواهد و چه نمیخواهد:
اگرچه باده فرحبخش و باد گلبیز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
یا
راستی خاتم فیروزه بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
در همین موضعگیریهای صریح است که دیوان حافظ ابعاد اجتماعی هم مییابد. گویی در نظر حافظ به درستی ساحت سیاست در خلا نیست و اثر خود را در اجتماع نیر نشان میدهد. این ویژگی شعر حافظ البته منحصر به فرد نیست. پیش از حافظ، سنایی نیز این حساسیت را نشان داده بود و شاید این رویکرد حافظ از سنایی تأثیری جدی پذیرفته باشد.
سنایی و حافظ
سنایی آغازگر یک جریان مهم _شاید مهمترین جریان_ در شعر فارسی است. سنایی برای اولین بار مفاهیم عرفانی را در شعر فارسی وارد کرد و از این جهت میتوان او را جلودار عطار و مولانا دانست. اما اهمیت سنایی به این حوزه محدود نیست. سنایی یک منتقد اجتماعی پرگو و صریح و تلخ هم هست. هیچ طبقهی اجتماعیای در عصر سنایی وجود ندارد که از خنجر تیز انتقادات او در امان باشد. سنایی پس از آن که از دربار شاهان روی گردانید و به زهد روی آورد، در اشعار خود کوشید زشتیها و پلشتیهای سیاسی_اجتماعی عهد را نشان دهد و از این کژیها و کاستیها به زهد و انزوا پناه ببرد. انتقادات حافظ البته این چنین فراگیر و وسیع نیست اما به تلخی قصاید سنایی هست. خلاصهی کلام این که مضامین انتقادی موجود در دیوان حافظ قابل مقایسه با قصاید سنایی است و شاید ملهم از آن باشد؛ با این توضیح که در شعر حافظ نقد سیاسی بیشتری وجود دارد و در شعر سنایی، نقد طبقات اجتماعی. راه حل پیشنهادی سنایی عرفان و زهد است اما حافظ در پی تغییر حاکم است و تفسیر جهانبینانهی کمتری ارائه میدهد؛ بیآنکه نسبت به عرفان حقیقی بیتفاوت باشد.
نقد حافظ به کیست؟ / به چیست؟
اگر از دستگاه سیاسیای که حافظ با آن مسئله دارد چشم بپوشیم، نقد حافظ در بسیاری از موارد معطوف به یک گروه اجتماعی خاص یعنی متصوفه است. حافظ به دقت و با جزئیات البته حساب عارفان حقیقی را که به راستی مجذوب حق اند و جز در پی صفا و صلح و دوستی نیستند از صوفینماهای ریاکار که با زرق و برق خود را عارفان راستین نشان میدهند جدا میکند:
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه میخورد
پاردمش دراز باد این حیوان خوش علف
و
درویش را نباشد برگ سرای سلطان
ماییم و کهنه دلقی کاتش در آن توان زد
یا
روضه خلد برین خلوت درویشان است
مایه محتشمی خدمت درویشان است
مضامین انتقادی دیوان خواجه را _که در نقد متصوفه است_ البته باید در زمینه و بافت تاریخی_اجتماعی عصر حافظ دید. روزگاری که حافظ در آن میزیست را در تاریخ صوفیه میتوان دورهای تاریک به حساب آورد؛ دورهای که مفاهیم اصلی و در واقع آرمانهای انسانی_اخلاقی جهانبینی صوفیه جای خود را به فریبکاری و ریا و دنیادوستی و مال اندوزی میدهد. عرفان عصر حافظ نه عرفان راستین و بیآلایش بلکه ترفند و شعبدهای برای مالاندوزی و بدست آوردن جاه و جلال و مقام است و در حقیقت همین تغییر معناها و عدول از ساحتهای انسانی است که حافظ را به درد میآورد و زمینهساز طرح این مسائل انتقادی میشود.
مجله اینترنتی تحلیلک
ممنون از شما
دیدگاه جدید و جالبی بود
تحلیلی از این جنبه در اشعار جناب حافظ ندیده بودم
عالی
سپاس از شما
بسیار عالی بود
ممنون از این نگاه زیبا