جمعه/ 2 آذر / 1403
Search
Close this search box.
باب سوم گلستان

حکایت آن شنیدستی که روزی تاجری

در این مطلب حکایت آن شنیدستی که روزی تاجری را با مصرع معروف یا قناعت پر کند یا خاک گور به همراه معنی کامل برای شما آورده ایم. امیدواریم از مطالعه این مطلب لذت ببرید.

حکایت آن شنیدستی که روزی تاجری

بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار. شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش برد. همه شب دیده بر هم نبست از سخنان پریشانبیهوده(۱) گفتن که فلان انبازمشریک(۲) به ترکستان است و فلان بضاعتسرمایه(۳) به هندوستان و این قبالهسند(۴) فلان زمین است و فلان مال را فلان کس ضمینضامن(۵).

گاه گفتیمی گفت(۶): خاطراندیشه سفر(۷) اسکندریه دارم که هوایی خوش است. باز گفتی: نه، که دریای مغرب مشوشطوفانی(۸) است.

سعدیا، سفری دیگرم در پیش است، اگر کرده شود بقیت عمر به گوشه ای بنشینم.

گفتم: آن کدام سفرست؟ گفت: گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم عظیم قیمتی دارد و ازان جا کاسه چینی به روم آورم و دیبایپارچه ای ابریشمی و رنگین(۹) رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینهبلور(۱۰) حلبی به یمن و بُرد یمانیپارچه کتانی(۱۱) به پارس و ازان پس ترک تجارت کنم و به دکانی بنشینم .

انصافبراستی(۱۲)، از این ماخولیاسخنان دیوانه وار(۱۳) چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند.

حکایت آن شنیدستی که روزی تاجری
حکایت آن شنیدستی که روزی تاجری

گفت: ای سعدی، تو هم سخنی بگوی از آنها که دیده‌ای و شنیده‌ای.

گفتم:

آن شنیدستی که روزی تاجری
در بیابانی بیفتاد از ستور

گفت: چشم تنگ دنیادار را
یا قناعت پر کند یا خاک گور

 

معنی لغات و عبارت های دشوار حکایت آن شنیدستی که روزی تاجری

۱- سخنان آشفته و بیهوده گفتن

۲- شریک

۳- سرمایه

۴- سند

۵- ضامن

۶- می گفت

۷- اندیشه سفر

۸- آشفته، طوفانی

۹- پارچه ای ابریشمی و رنگین

۱۰- شیشه، بلور

۱۱- پارچه کتانی

۱۲- براستی، انصافا

۱۳- مالیخولیا، نوعی بیماری و اختلال فکری/ سخنان دیوانه وار

 

بیشتر بخوانید:

 

مجله اینترنتی تحلیلک

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x