حکایت ترک دنیا به مردم آموزند
فقیهی پدر را گفت: هیچ از این سخنان رنگین دلاویزخوش ظاهر(۱) متکلمانگویندگان وعظ(۲) در من اثر نمیکند. سبب آن که نمیبینم از ایشان کرداری موافق گفتار.
ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غله اندوزند
عالمی را که گفت باشد و بس
هر چه گوید نگیرد اندر کس
عالم آن کس بود که بد نکند
نه بگوید به خلق و خود نکند
اَتَأمُرونَ الناسَ بِالبِرِّ وَ تَنْسَونَ اَنفُسَکُم ؟(۳آیا مردم را به نیکوکاری دستور می دهید و خود را فراموش می کنید؟)
عالم که کامرانی و تن پروری کند
او خویشتن گم است، که را رهبری کند؟
حکایت ترک دنیا به مردم آموزند
حکایت ترک دنیا به مردم آموزند
پدر گفت: ای پسر، بمجرد این خیال باطلبصِرف این پندار نادرست(۴) نشاید روی از تربیت ناصحان بگردانیدن و علما را به ضلالتگمراهی(۵) منسوب کردن و در طلب عالم معصوم از فواید علم محروم ماندن، همچون نابینایی که شبی در وحلگِل(۶) افتاده بود و میگفت: آخر، ای مسلمانان، چراغی فرا راه من دارید. زنی مازحهشوخ طبع(۷) بشنید و گفت: تو که چراغ نبینی به چراغ چه بینی؟
همچنین مجلس واعظ چون کلبه بزّازست؛ آن جا تا نقدی ندهی بضاعتیکالا(۸) نستانی و این جا تا ارادتی نیاوری سعادتی نبری.
گفت عالم به گوش جان بشنو
ور نماند به گفتنش کردار
باطل است آنچه مدّعی گوید:
خفته را خفته کی کند بیدار؟
مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نبشته ست پند بر دیوار
***
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم: میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را؟
گفت: آن گلیم خویش بدر میبرد ز موج
وین جهد میکند که بگیرد غریق را
معنی لغات و عبارات دشوار حکایت ترک دنیا به مردم آموزند
۱- خوش ظاهر
۲- گویندگان وعظ
۳- آیا مردم را به نیکوکاری دستور می دهید و خود را فراموش می کنید؟
۴- بصِرف این پندار نادرست
۵- گمراهی
۶ گِل
۷- شوخ طبع
۸- کالا
بیشتر بخوانید:
- حکایت ما را به جهان خوشتر از این یک دم نیست
- حکایت ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه قد بود و حقیر
- حکایت دروغی مصلحت آمیز به از راستی فتنه انگیز
مجله اینترنتی تحلیلک