حکایت طوطیی را با زاغی در قفس کردند
طوطیی را با زاغی در قفس کردند و از قُبح مشاهدهزشتی دیدار(۱) او مجاهده همی بُردرنج و مشقت می کشید(۲) و می گفت: این چه طلعت مکروه است و هیأت ممقوتمنفور(۳) و منظر ملعون و شمایل ناموزون؟ یا غُرابَ البَینِ، یا لَیتَ بَینی و بَیْنَکَ بُعدَ المشرقین.(۴ای زاغ فراق کاش میان من و تو فاصله بین مشرق و مغرب بود)
علی الصَّباح به روی تو هر که برخیزد
صباح روز سلامت بر او مَسا باشد
بد اختری چو تو در صحبت تو بایستی
ولی چنان که تویی، در جهان کجا باشد؟
عجب تر آن که غراب از مجاورت طوطی هم بجان آمده بود و ملول شده، لاحول کنان از گردش گیتی همی نالید و دستهای تغابُن بر یکدیگر همی مالید(۵با افسوس دستهای خود را بر یکدیگر می مالید) که این چه بخت نگون است و طالع دون و ایام بوقلمونروزگار رنگارنگ!(۶) لایق قدر من آنستی که با زاغی به دیوار باغی بر، خرامان همیرفتمی.
حکایت طوطیی را با زاغی در قفس کردند
پارسا را بس این قَدَر زندان
که بود هم طویله رندان
تا چه گنه کردمنمی دانم چه گناهی کردم(۷) که روزگارم بعقوبت آن در سلک صحبتهمنشینی(۸) چنین ابلهی خود رای، ناجنس، خیره دراییاوه گوی (۹)، به چنین بند بلا مبتلی گردانیده است؟
کس نیاید به پای دیواری
که بر آن صورتت نگار کنند
گر تو را در بهشت باشد جای
دیگران دوزخ اختیار کنند
این ضرب المثل بدان آوردم تا بدانی که صد چندان که دانا را از نادان نفرت است، نادان را از دانا وحشت است.
زاهدی در سماع رندان بود
زان میان گفت شاهدی بلخی
گر ملولی ز ما، تُرُش منشین
که تو هم در دهان ما تلخی
جمعی چو گل و لاله بهم پیوسته
تو هیزم خشگ در میانی رسته
چون باد مخالف و چو سرما ناخوش
چون برف نشسته ای و چون یخ بسته
معنی لغات و عبارت های دشوار حکایت طوطیی را با زاغی در قفس کردند
۱. زشتی دیدار
۲. رنج و مشقت می کشید
۳. منفور، دشمن گرفته
۴. ای زاغ فراق کاش میان من و تو فاصله بین مشرق و مغرب بود
۵. با افسوس دستهای خود را بر یکدیگر می مالید
۶. روزگار رنگارنگ
۷. نمی دانم چه گناهی کردم
۸. همنشینی
۹. یاوه گوی
بیشتر بخوانید:
مجله اینترنتی تحلیلک