حکایت مبر حاجت به نزدیک ترش روی
درویشی را ضرورتیکار مهمی(۱) پیش آمد. کسی گفت: فلان نعمتی وافرفراوان(۲) دارد، اگر بر حاجت تو واقفآگاه(۳) شود در قضای آن توقف روا ندارد(۴در برآوردن آن حاجت درنگ و تاخیر را جایز نخواهد داشت). گفت: من او را ندانمنمی شناسم.(۵) گفت: مَنَت رهبریراهنمایی(۶) کنم.
دستش گرفت و به منزل آن کس در آورد. یکی را دید لب فروهشته و ابرو درهم کشیده و تند نشستهخشمگین و ترش روی(۷). برگشت و سخن نگفت. پرسیدندش: چه کردی؟ گفت: عطای او به لقای او بخشیدم
مبر حاجت به نزدیک ترش روی
که از خوی بدش فرسوده گردی
اگر گویی غم دل با کسی گوی
که از رویش بنقد آسوده گردی
معنی لغات و عبارت های دشوار حکایت مبر حاجت به نزدیک ترش روی
۱. نیاز، کار مهم
۲. فراوان
۳. آگاه
۴. در برآوردن آن حاجت درنگ و تاخیر را جایز نخواهد داشت
۵. نمی شناسم
۶. راهنمایی
۷. خشمگین و ترش روی
بیشتر بخوانید:
- حکایت زن بد در سرای مرد نکو
- حکایت یکی از متعبدان شام چند سال در بیشه ای زندگانی کردی
- حکایت ترک دنیا به مردم آموزند
مجله اینترنتی تحلیلک