جمعه/ 28 نوامبر / 2025
گلستان سعدی

حکایت موذن مسجد سنجار

در این مطلب حکایت موذن مسجد سنجار را به همراه معنی دقیق و کامل برای شما آورده ایم. امیدواریم از مطالعه این مطلب لذت ببرید.

حکایت موذن مسجد سنجار

یکی در مسجد سنجارشهری از ناحیه موصل در کشور عراق(1) بتطوُّعبقصد قربت و طاعت(2) بانگ نمازاذان(3) گفتی به ادائی که مستمعان از او نفرت گرفتندی و صاحب مسجد امیری بود عادل، نیکو سیرت، نمی‌خواستش که دل آزرده شود.

گفت: ای جوانمرد، این مسجد را مؤذنانند قدیم، هر یکی را پنج دینار می دهم، تو را ده دینار بدهم تا جایی دیگر روی.

بر این سخن اتفاق افتادموافقت شد(4) و برفت.

بعد از مدتی به گذری پیش امیر باز آمد و گفت: ای امیر بر من حیف کردیستم کردی(5) که به ده دینارم ازان بقعه روان کردی که این جا که رفته‌ام بیست دینارم همی‌دهند که جای دیگر روم و قبول نمی‌کنم.

امیر بخندید و گفت: زینهار تا نستانی که به پنجاه دینار راضی گردند.

حکایت موذن مسجد سنجار
حکایت موذن مسجد سنجار

به تیشه کس نخراشد ز روی خارا گل
چنان که بانگ درشت تو می خراشد دل

 

معنی لغات و عبارت های دشوار حکایت موذن مسجد سنجار

1. شهری از ناحیه موصل در کشور عراق

2. بجای آوردن آنچه بر شخص واجب نیست، بقصد قربت و طاعت

3. اذان

4. موافقت شد

5. ستم کردی

 

بیشتر بخوانید:

 

مجله اینترنتی تحلیلک

4 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پیمایش به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x