شنبه/ 3 آذر / 1403
Search
Close this search box.
سعدی - باب هشتم گلستان

حکایت گرت ز دست برآید چو نخل باش کریم

در این مطلب حکایت گرت ز دست برآید چو نخل باش کریم را با معنی کامل برای شما آورده ایم. امیدواریم از مطالعه این مطلب لذت ببرید..

حکایت گرت ز دست برآید چو نخل باش کریم

حکیمی را پرسیدند: چندین درخت نامور که خدای، عَزَّوَجَلّ، آفریده است و برومندمیوه دار(۱)، هیچ یکی را آزاد نخوانند مگر سرو را که ثمره ای ندارد، گویی در این چه حکمت است؟ گفت: هریکی را دخلیثمر(۲) معیّن است به وقت معلوم، گاهی به وجود آن تازه اند و گاهی به عدم آن پژمریده و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوش است و این است صفت آزادگان.

حکایت گرت ز دست برآید چو نخل باش کریم
حکایت گرت ز دست برآید چو نخل باش کریم

بر اینچه می گذرد دل منه که دجله بسی
پس از خلیفه نخواهد گذشت در بغداد

گرت ز دست برآید چو نخل باش کریم
ورت بدست نیاید، چو سرو باش آزاد

معنی لغات دشوار

۱. بارور، میوه دار

۲. بهره، برداشت، ثمر

 

بیشتر بخوانید:

 

مجله اینترنتی تحلیلک

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x