در این مقال به محضر نادر ابراهیمی می رویم و شعری از او را با هم می خوانیم.
ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس
چه سفرها کردهایم، چه سفرها کردهایم
ما برای بوسیدن خاک سر قلهها
چه خطرها کردهایم، چه خطرها کردهایم
ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود
خون دلها خوردهایم، خون دلها خوردهایم
ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود
رنج دوران بردهایم، رنج دوران بردهایم
ما برای بوئیدن بوی گل نسترن
چه سفرها کردهایم، چه سفرها کردهایم
ما برای نوشیدن شورابههای کویر
چه خطرها کردهایم، چه خطرها کردهایم
ما برای خواندن این قصه عشق به خاک
خون دلها خوردهایم، خون دلها خوردهایم
ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک
خون دلها خوردهایم، خون دلها خوردهایم
مجله اینترنتی تحلیلک