شنبه/ 3 آذر / 1403
Search
Close this search box.
همیشه راهی است / مجموعه داستان های شیوانا

همیشه راهی است / مجموعه داستان های شیوانا

یاد بگیرد اگر با او ناملایم و ناشایست سخن گفتند به گونه ای رفتار کند که خودشان از رفتار گستاخانه خود پشیمان شوند. با فرزندانت حرف بزن تا بدانند همیشه راهی است و هرگز همه راه ها بسته نیست.

همیشه راهی است / مجموعه داستان های شیوانا

 مرد با روحیه ای آشفته پشت درِ خانه رسید و از شدت غصه تردید داشت که زنگ را بزند یا نه!! از موقعی که دخترش ازدواج کرده بود، یک خواب آرام نداشت و دلش نمی خواست جای خالی دخترش را ببیند. یاد خنده های دخترش می افتاد و زیر لب با خودش حرف می زد. آیا این روزها هم دخترم قهقهه می زند؟ آیا دغدغه های ذهنی اش به او مجالِ لبخند می دهند؟ بالاخره از راهروی باریک جلوی در گذشت و وارد خانه شد. مثل هر روز نگاهی به در و دیوار انداخت و رد شد. همسرش مشغول کار بود و وقتی او را دید جلو آمد و کلامی کوتاه بینشان رد و بدل شد.

ساعتی بعد از اینکه غذای مختصری خوردند، هر کدام در گوشه ای نشستند و مشغول کار خودشان شدند. هر دو به دنبال راهکاری برای دخترشان بودند تا اینکه ناگهان مرد با صدای بلند نام شیوانا را تکرار کرد و گفت: باید نزد شیوانا برویم و از او برای حل مشکلمان چاره جویی کنیم. زن نیز پذیرفت و هر دو به طرف مدرسه شیوانا به راه افتادند.

شیوانا را که دیدند کمی روحیه شان تغییر کرد و آرام شدند. زن گفت: استاد! من و همسرم در زندگی هرگز بدخلقی و بد رفتاری با هم نداشته ایم و حتی الامکان تلاش کرده ایم که اختلاف نظرهای جزئی را از همان ابتدا به بچه ها منتقل نکنیم. دختری داریم که در بهترین شرایط روحی و اخلاقی بزرگ شده ولی متاسفانه بدون دقت و توجه به انتخاب همسری نامناسب اصرار کرد که ما نیز بر خلاف میل باطنی خود رضایت دادیم.

مادر سرش را پایین انداخت و گفت: این خانواده به ظاهر نجیب، شرایط سختی برای دخترمان به وجود آورده اند. رفتارهای غیر منطقی شان باعث افسردگی دخترم شده است و او را به مرز جنون و خودکشی کشانده اند. استاد لطفا به ما بگویید برای نجات دخترمان چه باید بکنیم؟

شیوانا سرش را با تاسف تکان داد و گفت: دخترتان را چند هفته ای به منزل خودتان ببرید و درسی را که در کودکی و نوجوانی به او یاد نداده اید به او گوشزد کنید.

مرد با ناراحتی گفت: اما استاد! همانگونه که همسرم گفت ما از هیچ آموزشی دریغ نکرده ایم و با اینکه او را در ناز و نعمت پرورده ایم ولی هر نکته ای را که جامعه از یک دختر انتظار دارد، چند برابر به او آموخته ایم!

شیوانا مجددا سرش به علامت نفی تکان داد و گفت: آموزش هایتان کامل نبوده است وگرنه دخترتان به این روز نمی افتاد!

او را به خانه ببرید و درس های ناگفته را دقیقا برایش بازگو کنید و او را برای آنچه که تجربه می کند، آماده کنید.

زن با حیرت پرسید: یعنی به او یاد بدهیم در مقابل افراد بیمار و مردم آزار چگونه رفتار کند!

شیوانا گفت: بله دقیقاً انسان زمانی به مرز افسردگی شدید می رسد که هیچ راه حلی برای رفع مشکلش پیدا نکند. دختر شما در خانه پدری سیاست ها و تدبیرهای لازم را نیاموخته و چون بر این باور است که آموخته هایش کامل است، راه حل مناسبی به نظرش نمی آید و قطعا دچار افسردگی خواهد شد.

به او بگویید که همه انسان ها از جنس شما نیستند و باید یاد بگیرد، توان مقابله با شرایط سخت و انسان های خشن را هم داشته باشد. مرد که انگار تازه موضوع را فهمیده بود سری تکان داد و گفت: حق با شماست استاد! من خودم بیرون از خانه که هستم رفتارهای نامناسبی می بینم و گاهی در شرایطی نامساعد قرار می گیرم، اما هرگز این رفتارها را برای همسر و فرزندم نگفته ام تا مبادا آرامش خیال آنها را برهم زنم.

شیوانا تبسمی کرد و گفت: منظور من هم این نیست که تمامی اخبار ناخوشایند بیرون از خانه را سریعا و بی کم و کاست به خانواده منتقل کنی. من می گویم عکس العمل ها و پاسخ های مناسب با اینگونه رفتارهای خشن را به فرزندان خود یاد بدهید. بگویید اینگونه از گرداب این مشکل رها شدم تا او نیز بیاموزد اگر در گردبادی از حوادث ناگوار اسیر شد، چگونه خود را رها کند؟

و یاد بگیرد اگر با او ناملایم و ناشایست سخن گفتند به گونه ای رفتار کند که خودشان از رفتار گستاخانه خود پشیمان شوند. با فرزندانت حرف بزن تا بدانند همیشه راهی است و هرگز همه راه ها بسته نیست.

 

پایان داستان شیوانا همیشه راهی است. پایدار بمانید تا داستانی دیگر از شیوانا…

مجله اینترنتی تحلیلک