داستان مقصر تویی شیوانا/ مجموعه داستان های شیوانا
در دهکده انبار بزرگی ساخته بودند که آذوقه و مواد خوراکی را در آنجا نگهداری می کردند. هر چند وقت یک بار بخشی از مواد خوراکی به سرقت می رفت تا اینکه یک روز نگهبان انبار، جوانی را نزد شیوانا و شاگردان آورد، جوان زخمی و پایش شکسته بود.
نگهبان در حالی که با خشونت دست او را گرفته بود در مقابل شیوانا با غرور سینه سپر کرد و گفت: استاد! امروز بالاخره این سارق را به دام انداختم. او بعد از هر بار که از انبار سرقت می کرد، مواد غذایی را بالای درختی می برد و مدتی آنجا می ماند تا اوضاع کاملاً آرام شود، بعد از درخت پایین می آمد و با خیال راحت به دنبال کار و زندگی خود می رفت.
این بار زمانی که از درخت بالا می رفت، نتوانسته تعادل خود را حفظ کند، از بالای درخت روی زمین می افتد و پایش می شکند و ما سرانجام بعد از چهل بار سرقت توانستیم او را دستگیر کنیم.
شیوانا دستور داد سارق جوان را نزد پزشک دهکده ببرند و از او بخواهند که سریعاً او را مداوا کند، شاگردان دست سارق را گرفتند و به زحمت او را از روی زمین بلند کردند و به دستور شیوانا نزد پزشک بردند.
داستان مقصر تویی شیوانا
نگهبان با تعجب به شیوانا نگاه می کرد و تا خواست حرفی بزند، شیوانا غضبناک از او خواست تا از مقابل چشمانش دور شود و نگهبان وقتی عصبانیت استاد را دید با حیرت گفت: استاد! او یک سارق است و نباید درمان شود!
استاد! شما هم می بایست مرا به خاطر دستگیری او تشویق کنید نه اینکه با من این گونه برخورد نمایید.
شیوانا با ناراحتی پاسخ داد: آن مرد آسیب دیده و زخمی شده است و قبل از محاکمه باید درمان شود. در مورد تشویق شما باید بگویم بعد از چهل بار سرقت، او از روی درخت به زمین پرتاب شده و تو او را دستگیر کرده ای!
در واقع زمانی که او از روی درخت سقوط کرده به شما فرصت دستگیری اش را داده است و شما هم می بایست در محکمه، کنار این جوان محاکمه شوید و به این پاسخ دهید که سی و نه باری که این جوان به راحتی از انبار سرقت می کرده است کجا بوده ای و چگونه از انبار آذوقه نگهبانی می کرده ای؟
تو چرا با بی مسئولیتی و سهل انگاری موجب چنین آسیبی به اهالی دهکده شدی؟ چرا با بی درایتی بستر این آسیب را فراهم کردی که اینگونه همگی متضرر شوند؟ در حقیقت اگر تو به خوبی از عهده وظیفه ات بر می آمدی چنین اتفاقی رخ نمی داد! بنابراین تو بیشتر از آن سارق مقصری!
تو فرصت دادی و او به بهترین نحو از این فرصت استفاده کرد.
پس این تویی که باید هوشیارانه به وظایفت عمل می کردی تا سارقان فرصت طلب نتوانند به امنیت و آسایش اهالی صدمه ای بزنند.
نگهبان که بسیار شرمنده شده بود از فرط خجالت نمی توانست به چشمان شیوانا نگاه کند، با صدایی آهسته از استاد عذرخواهی کرد و به راه افتاد.
امیدواریم داستان مقصر تویی شیوانا برای شما جذاب بوده باشد. پایدار بمانید تا داستانی دیگر از شیوانا…
مجله اینترنتی تحلیلک