سهراب سپهری شاعر رنگ ها
دنیای سپهری دنیایی خاص است که برای شناخت آن باید با دیدگاه او آشنا شد. دغدغه سپهری دنیوی و مادی نیست. سپهری درد بزرگتری دارد. دردِ او شناخت جهان و رسیدن به کنهِ حادثه ها و رخداد های جاری زندگی است. نخستین مجموعه شعر او با قالب شعر نیمایی در سال ۱۳۳۰ با نام “مرگ رنگ” منتشر شد.
سهراب سپهری کلیه اشعار چاپ شده خود را طی بیست و پنج سال در یک کتاب به نام “هشت کتاب” منتشر کرد. شعرهای سهراب سپهری سرشار از تصاویر بکر و زبانی لطیف است و اشعارش تصویرسازی منسجمی دارد. سهراب شاعری توانا و نقاشی هنرمند است که تمام آثارش گنجینه ارزشمندی از تراوشات خلاقانه ذهن اوست.
به یاد سهراب سپهری ستاره درخشان شعر پارسی شعر زیبای همسفران از مجموعه حجم سبز را با هم زمزمه می کنیم؛
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعمِ تصنیف در متنِ ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخونِ حجمِ تو را پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است
کسی نیست،
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم.
بیا با هم از حالتِ سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین، عقربک های فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می کنند،
بیا آب شو مثل یک واژه در سطرِ خاموشی ام
بیا ذوب کن در کف دست من جِرم نورانی عشق را
مرا گرم کن
-( و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد و
باران تندی گرفت
و سردم شد، آن وقت در پشت یک سنگ،
اجاقِ شقایق مرا گرم کرد)-
در این کوچه هایی که تاریک هستند
من از حاصلِ ضرب تردید و کبریت می ترسم
من از سطح سیمانیِ قرن می ترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاهِ جرثقیل است.
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی
در این عصر معراجِ پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو
بیدار خواهم شد
و آن وقت
حکایت کن از بمب هایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
در آن گیر و داری که چرخ زره پوش
از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخِ زردِ آوازِ خود را به پای چه احساس آسایشی بست
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد.
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق ِ رسالت تراوید.
و آن وقت من، مثل ایمانی از تابِش استوا گرم،
تو را در سرآغازِ یک باغ خواهم نشانید. نآن
از مجموعه هشت کتاب سهراب سپهری
مجله اینترنتی تحلیلک