به خاطر خودت عاشق بمان / مجموعه داستان های شیوانا

در دهکده کوچکی که شیوانا در آن زندگی می کرد، مدرسه ای بود که هر روز شاگردان دور هم جمع می شدند و در سکوت مشتاقانه، منتظر ورود استاد شیوانا و شروع درسی جدید می نشستند. آن روز هم همگی سراپا گوش بودند تا بتوانند حق مطلب را از زبان استاد درک کنند و همچون همیشه با اندوخته ای از رضایتمندی، محفل درس را ترک کنند.

حال و هوای کلاس، غرق در اندیشه و پرسش شده بود که مرد جوانی آشفته وارد کلاس شد و به نزد شیوانا آمد و با حالتی مستاصل گفت: استاد سوالی دارم، مرا راهنمایی کنید.

و ادامه داد: به هر کس محبت می کنم، بی ثمر است و پاسخی جز بی احترامی نمی بینم و احساس می کنم از مهربانی من سوء استفاده می کنند. شما بگویید چه کنم؟! آیا می بایست من نیز دیگر به هیچکس مهر نورزم و بی محبت باشم؟

شیوانا با لبخند پاسخ داد: هنگامی که کسی به دیگران محبت می کند، زیباتر از تجلی انعکاس بیرونی عشق ورزیدن به غیر، حس رضایت خاطری است که وجود خود شخص را سرشار از آرامش درونی می نماید.

پس دوست من!

تو نیز اگر به دیگران مهر می ورزی و پاسخ قابل انتظارت را دریافت نمی کنی، هرگز قلب آکنده از مهرت را به خاطر وجود آنهایی که نیاموخته اند محبت را با محبت پاسخ بدهند، به بی مهری و کینه آلوده نساز. تو به خاطر آرامش درونی و تعالی وجود خودت مهر بورز و عاشق بمان.

تو به خاطر خودت؛

به خاطر خودت عاشق بمان …

پایدار بمانید تا داستانی دیگر از شیوانا …

مجله اینترنتی تحلیلک