جمعه/ 2 آذر / 1403
Search
Close this search box.
زندگی میدان جنگ نیست شیوانا

زندگی میدان جنگ نیست / مجموعه داستان های شیوانا

در این مطلب با داستان زندگی میدان جنگ نیست شیوانا در خدمت شما هستیم. در دهکده شیوانا زنی ثروتمند زندگی می کرد. یک روز به همراه پنج دخترش نزد شیوانا آمدند و از او برای حل مشکلشان راه حل خواستند.

زندگی میدان جنگ نیست / مجموعه داستان های شیوانا

زندگی میدان جنگ نیست شیوانا

در دهکده شیوانا زنی ثروتمند زندگی می کرد. یک روز به همراه پنج دخترش نزد شیوانا آمدند و از او برای حل مشکلشان راه حل خواستند. شیوانا متعجبانه گفت: مادری با تجربه که چند فرزند دارد باید بتواند برای مشکلاتش راه حل مناسبی پیدا کند.

زن پاسخ داد: مشکل من دخترانم نیستند، مشکل من تنها پسرم است که به تازگی ازدواج کرده و دختری از طبقه متوسط را به همسری انتخاب کرده است. به پسرم حکم کردم که همسرش را به خانه ما بیاورد و در کنار ما باشند تا بتوانم بر زندگی آنها کنترل داشته باشم. اوایل تازه عروس از ما حرف شنوی داشت و به حرف های ما توجه می کرد، ولی چند هفته ای است که بر روی ذهن و فکر پسرم تاثیر گذاشته طوری که پسرم تصمیم گرفته خانه ای مستقل برای خود و همسرش انتخاب کند و از ما جدا شود. ما هم چون پسرم تنها مرد خانه مان است اگر از پیش ما برود تنها می شویم و من نمی دانم چه کنم؟

شیوانا با لبخند گفت: تو یک زن ثروتمند هستی و می توانی برای خانه ات نگهبانی پیدا کنی و به عنوان سرایدار و باغبان او را در جوار خانه ات مستقر کنی، هم برایت کار می کنند و هم از تو و خانه ات محافظت می نمایند.

و دیگر اینکه مستقل شدن پسرت از تو، آسیب مالی به تو نمی زند چون تمام ثروت در چنگ توست و اوست که باید زندگی اش را از نو بسازد. با این اوصاف ضعف و ناتوانی ات بی معناست و به عقیده من تو دنبال چیز دیگری هستی!

زن با عصبانیت گفت: من می خواهم راهی به من نشان دهید که بتوانم بر نفوذ و تسلط این دختر تازه عروس بر پسرم غلبه کنم.

شیوانا دوباره با لبخند گفت: تو تمام ثروت را در اختیار گرفته ای، با پنج دخترت که همه طرفدار تو هستند، عرصه را بر عروس جوانت تنگ کرده ای، پسرت را به بهانه مال و منال به سمت خودت می کشی. خانه و زندگی آنها را به طور دقیق تحت نظر داری و رفتار این دختر بیچاره زیر ذره بین نگاه توست و اگر کوچکترین خطایی از او سر بزند، با صدای بلند فریاد می زنی و از تمام قدرت و توانایی ات برای کنترل او استفاده می کنی! بعد چگونه توقع داری که او از تمام قدرت و توانایی ها و داشته های خود علیه تو و دخترانت استفاده نکند؟!

یکی از سلاح های او برای حفظ زندگی اش نفوذ بر شوهرش است و یکی دیگر از سلاح های او تهدید به جدا شدن است. ابراز عشق و محبت و پختن غذاهای دلخواه همسرش یکی دیگر از سلاح های او در مقابل شماست.

اینکه تو با تمام قوا به یکی حمله کنی ولی توقع داشته باشی که طرف مقابل هیچگونه عکس العملی نشان ندهد، توقع بی جایی است. 

 شاید در حمله اول از غفلت و خامی دیگران استفاده کنی و ظاهرا پیروز شوی ولی مطمئن باش در حملات بعدی او با چنگ و دندان از خودش دفاع خواهد کرد و اینجاست که مبارزه برای تو سخت خواهد شد.

به نظر من به جای اینکه به زندگی به صورت میدان جنگ و مبارزه نگاه کنی و به شکست حریفت فکر کنی، به این بیندیش که دختر تازه وارد می تواند مانند دختر ششم تو باشد و مانند بقیه دخترانت از مهر مادرانه تو سهم ببرد. اگر اینگونه فکر کنی جدال به پایان می رسد و خانواده دوباره شکل اولیه خود را به دست می آورد.

اشتباه اینجاست که تو برای حل مشکلی ساده میدان مبارزه درست کرده ای و بعد نزد من آمده ای و گلایه می کنی که چرا حریف با تمام قوا می جنگد؟

به جای شکست و از بین بردن حریف، به فکر از بین بردن میدان مبارزه باش.

 

 

پایان زندگی میدان جنگ نیست شیوانا…
پایدار بمانید تا داستانی دیگر از شیوانا…

مجله اینترنتی تحلیلک