هوشنگ ابتهاج (ه . ا . سایه)
دکتر شفیعی کدکنی درباره هوشنگ ابتهاج می فرماید: کمتر حافظه فرهیخته ای است که شعری از روزگارِ ما به یاد داشته باشد و در میان ذخایرش نمونه هایی از شعر و غزل سایه نباشد و من این نکته را یکی از مهمترین نشانه های توفیق یک شاعر می شمارم. از دیرباز با شعر سایه انس و الفت داشته ام و نمی دانم چگونه شکر این نعمت را باید گزارد که حشر و نشر بسیار نزدیک با او نیز یکی از خجستگی های من در این سالها بوده است.
شعر” تو ای پری کجایی“، یکی از سروده های دلنشین این شاعر برجسته است که با هم می خوانیم:
شبـی کـه آواز نـی تــو شنیـدم
چــو آهـوی تشنـه پـی تـو دویـدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم
نشـانـهای از نــی و نغمـه نـدیـدم
تو ای پــری کجایی؟ که رخ نمینمایی
از آن بهشت پنهـان دری نمیگشایی
مـن همه جــا، پی تـو گشتهام
از مــه و مهــر، نشـان گــرفتـهام
بـــوی تــــو را، ز گـل شنیـدهام
دامـــن گـــل، از آن گــرفتـهام
تو ای پــری کجایی؟ که رخ نمینمایی
از آن بهشت پنهـان دری نمیگشایی
دل مــن، سـرگشتــه تــوسـت
نفســـم، آغشتـــه تـــوســت
بـه بـاغ رؤیـاهـا، چـو گلت بـویـم
در آب و آیینـه، چـو مـهــت جـویم
تو ای پــری کجایی؟
در این شب یلدا، ز پیات پـویم
بـه خواب و بیداری، سخنت گویم
تو ای پــری کجایی؟
مــه و ستـاره درد مـن میداننـد
که همچـو من پـی تـو سرگردانند
شبـی کنــار چشمـه پیـدا شــو
میـان اشـک مـن چــو گـل وا شــو
تو ای پــری کجایی؟ که رخ نمینمایی
از آن بهشت پنهـان دری نمیگشایی
کتاب آینه در آینه به انتخاب، دکترمحمدرضا شفیعی کدکنی (هوشنگ ابتهاج)
مجله اینترنتی تحلیلک