مجموعه داستان های شیوانا
کشاورزان نگران و مستاصل به دنبال راه چاره بودند. آفتی ناشناخته به جان محصولات مزرعه شان افتاده بود و تمام ذرت ها را از بین برده بود. هراسان نزد شیوانا رفتند و ماجرا را برای استاد تعریف کردند.
شیوانا شاگردان مدرسه را صدا زد و گفت: در یکی از روستاهای دوردست، دوستی دارم که کشاورز ماهری است و یقین دارم روش دفع این آفت را می داند. می خواهم که یکی از شما را انتخاب کنم و همراه با نمونه ای از محصولات آفت زده پیش او بفرستم تا راه تهیه سم و دفع آفت از مزرعه را یاد بگیرد. کدامیک این کار را انجام می دهید؟
یکی از شاگردان که حافظه ای بسیار قوی داشت و در جمع دوستانش به زیرکی و باهوشی معروف بود داوطلب شد و گفت: اگر اجازه بدهید من این مسئولیت را به عهده می گیرم، چون دانش و اطلاعاتم در حدی است که به محض اینکه دوست شما روش درست کردن سم ضد آفت را یادم بدهد، سریع یاد می گیرم و با موفقیت بر می گردم. شیوانا با تبسم موافقت خود را اعلام نمود و گفت: اجازه بده یکی دیگر از شاگردان را هم همراه تو بفرستم که تنها نباشی. فقط تو باید قول بدهی که از زرنگی و هوشیاری ات علیه او استفاده نکنی.
شاگردان خندیدند و قرار شد فردا صبح دو نفری راهی دهکده شوند. دو هفته ای گذشت و بچه ها برگشتند. همه اهالی دهکده منتظر آمدنشان بودند تا روش دفع آفت را از زبان آنها بشنوند. جلسه ای برگزار شد و شاگرد زرنگ مغرورانه گفت: چند ماده ساده را اگر با هم ترکیب کنیم، می توانیم به راحتی سم ضد آفت را تهیه کنیم و به مدت یک هفته تمام مزرعه را پاکسازی کنیم که اصلاً به این سفر هم نیاز نبود.
پسرک به سرعت مواد مورد نظرش را با هم مخلوط کرد و روی بعضی از مزارعِ آفت زده پاشید، اما بعد از گذشت دو هفته هیچ تغییری حاصل نشد و اوضاع از قبل هم بدتر شد.
شیوانا شاگرد دیگر را هم صدا زد و از او خواست که هر چه را در سفر یاد گرفته برای بقیه توضیح دهد. پسرک با سادگی همه مراحل را با بیان جزییات شرح داد. از اولین مرحله که تمیز کردن ظروف سم بود تا نحوه ترکیب مواد و میزان دقیق مواد ترکیبی و در نهایت نحوه و شرایط استفاده از سم و آبیاری نکردن مزرعه قبل از سم پاشی.
کشاورزان بسیار مستاصل شده بودند و این بار طبق صحبت های شاگرد دوم سم را تهیه کردند و تمام مزرعه را سم پاشی نمودند. چند روزی گذشت و همه نا امیدانه به مزرعه سر زدند، ولی در کمال تعجب دیدند که همه آفات از بین رفته و مزرعه دوباره جان گرفته است. بسیار خوشحال شدند و به طرف مدرسه راه افتادند تا خبر خوش را به استاد شیوانا نیز بگویند. به مدرسه رسیدند، شیوانا هنوز سر کلاس بود، کمی منتظر شدند و بعد به طرف اتاق شیوانا رفتند. بعد از اینکه از استاد به خاطر راهنمایی تشکر کردند، از او پرسیدند: آن شاگرد زرنگ و باهوش اطلاعات زیادی دارد و هوش او بی نظیر است، در حالی که شاگرد دیگر، شاگردی معمولی است. چطور آن شاگرد زرنگ نتوانست با توضیحاتش ما را از این مخمصه نجات دهد ولی شاگرد دوم با بیان و شرح همه آنچه که دیده و شنیده بود توانست زندگی و مزرعه ما را نجات دهد؟!
شیوانا پاسخ داد: آن شاگرد زرنگ و باهوش ما فریب هوش خود را خورد، به همین دلیل زمان یادگرفتن مطالب فقط به غرور و دانش خود فکر می کرد و حواسش به هیچ چیزی نبود و در نهایت دانش و غرور پرده ای شد بین او و درسی که می گرفت. او به جای شنیدن حرف ها و نکته های استاد فقط صدای غرور و دانش خود را می شنید، به همین دلیل نتوانست جزییات را به خاطر بسپارد. ولی شاگرد دیگرم با فروتنی و تواضع به عنوان یک جوینده واقعی دانش، تمام جزییات را خوب شنید و خوب به خاطر سپرد و توانست با دقتی وصف ناشدنی، تمام جزییات را به بهترین شکل ارایه دهد. برای یاد گرفتن مطالب جدید گاهی لازم است که انسان دانش و آموخته هایش را فراموش کند و با ذهنی پاک و آماده و بدون تکیه به دانش، خوب بشنود و خوب درک کند.
دوست زرنگ و باهوش ما با وجود زیرکی بالایی که داشت ولی هنر فراموش کردن دانش و غرور خود را نداشت و به همین دلیل نتوانست فضای ذهن اش را برای دریافت مطالب جدید آماده کند. ولی دوست دیگر ما که مشتاق آموختن بود، بستری مناسب برای دریافت کلام در ذهنش فضا سازی کرده بود و جویای دانستن بود، او بدون پرده ای از غرور و دانش، سراپا گوش می کرد و به خاطر می سپرد و به زیبایی توانست آموخته هایش را به ما منتقل کند و موجب حل مشکل مزرعه شود.
دوستان عزیز! همیشه به خاطر داشته باشید که گستره دانش، آنقدر وسیع است که تا بی نهایت می توان ادامه داد. هیچگاه به آموخته هایتان متکی و وابسته نشوید و همیشه شور و اشتیاق آموختن را در وجودتان زنده نگه دارید تا در هر شرایطی بتوانید موثرترین گام را بردارید.
پایدار بمانید تا داستانی دیگر از شیوانا …
مجله اینترنتی تحلیلک