این مطلب به مجلس هفتم از شرح مراتب طهارت استاد صمدی آملی اختصاص دارد. حضرت استاد در این مجلس به مبحث طهارت قوه خیال در طهارت باطن می پردازند.
طهارت قوه خیال در بیانات استاد صمدی آملی
«بسم الله الرحمن الرحیم»
«طهارت باطنی» – طهارت خیال:
حضرت آقا در ادامه بحث طهارت آورده اند: «اما طهارت خیال از اعتقادات فاسد و از تخیلات ردی، و از جولانش در میدان آمال و امانی».
انسان باید مراتب طهارت ظاهری را بگذراند تا به مرتبه باطنی برسد. طهارت باطنی را مراتبی است که از طهارت خیال آغاز می گردد و به طهارت روح و سِرّ پایان می پذیرد. مهمترین و مشکلترین مرتبه طهارت و پاکی، مرتبه قوه خیال است. چرا که انسان باید آن را از تخیلات بی خود و سوء ظن های بیجا نجات بخشد.
در باب سوء ظن وتهمت و غیبت و امثال ذلک روایات بسیاری وجود دارد که تأکید بر بدگمان نبودن انسانها با یکدیگر دارند. اعتقادات انسان حتماً باید بر اساس عقل محکم شود در غیر این صورت قطعاً اعتقادات او را قوه خیال مستحکم می کند. شبیه اینکه انسان نظام عالم را همچون ساختمانی ببیند و آفریننده این نظام عالم را چونان بنّای این ساختمان. اینجا است که قوه خیال، او را به بازی می گیرد و می گوید همانگونه که بنّای ساختمان، خود ساخته شده دیگری است پس آفریننده نظام هستی هم باید مخلوق دیگری باشد و سؤال به میان می آورد که این خدا از کجا آمده و ساخته چه کسی است؟! از این سؤال و سؤالاتی شبیه این، فهمیده می شود که قوه خیال شخص را به بیراهه کشانده است و بر اساس این نظم سؤال، سائل هر چه هم جلوتر رود و در مسائل علمی پیشرفت کند باز هم این قوه خیال است که او را به بازی گرفته، لذا هرگز به نقطهای که دل بیارمد نمی رسد.
گاهی نیز مشغول خواندن قرآن می شود. در قرآن می خواند: «ما قرآن را از آسمان نازل کردیم.» اینجا نیز به واسطه قوه خیالش تصور می کند همانگونه که باران از آسمان فرود می آید، کتابِ جدایی به نام قرآن نیز از پشت آسمان که خدا در آن جای گرفته، به واسطه فرشته ای برای پیغمبری که در نشئه طبیعت است، فرود آمده است. آن وقت به دهها اشکال بر می خورد که خدای این گونه در کجای آسمان قرار گرفته؟ چه کسی او را دیده؟ و…
اساس تمام این سؤالات بر این است که اعتقادات او بر پایه قوه خیال محکم شده است نه از روی عقل. زیرا عقل وحدت بین است و هرگز به نظام عالم به دید کثرتِ جدای از علت تامه نمی نگرد برخلاف قوه خیال که فقط کثرات را می بیند.
مرحوم صدر المتألهین در اسفار می فرماید: «اکثر مردم عاقل بالقوه و متخیل بالفعلاند زیرا آنچه دارند خیال است و آنچه می توانند به دست بیاورند عقل است. هر کس را دسترسی به عقل نیست و اوحدی از مردم که زحمت کشیده اند و جان به لب آورده اند می توانند به آن دست یابند» ایشان از کسانی که سنشان بالا رفته و عقل پیدا نکرده اند تعبیر به «صبیان العقول» میکنند یعنی کودکانی که هنوز عاقل نشده اند.
از آنجا که مردم با کثرات مأنوسند خیلی زود می توان قوه خیال ایشان را به دست گرفت. همانند این که اگر الآن معرکه گیری بیاید به راحتی می تواند همه ما را از این جایی که نشسته ایم بیرون کرده و به خودش مشغول دارد. اینها زیر سر اُنس ما با کثرات است. یا مثل اینکه اگر استاد بخواهد مطلب درسی سنگین خود را به شاگردش تفهیم کند آنرا در غالب مثال و هیئت و شکل و مجسمه ای برای او ترسیم می کند. نوعاً برای فهم مسائل عمیق از مثال استفاده می شود زیرا دست اکثر مردم از فهم عقلی کوتاه است. اگر شخصی مطلبی را شنید و گفت «نفهمیدم، مثالی بزنید تا بفهمم» معلوم می شود چنین شخصی هنوز در مرتبه قوه خیال به سر می برد و به عقل نرسیده است زیرا عقل وحدت می بیند و مثال نمیخواهد. پس انسان باید قوه خیالش را از اعتقادات فاسد تطهیر کند. حال تطهیر قوه خیال از اعتقادات چگونه است؟
اگر کسی بخواهد در این بخش خود را تقویت کند باید آن هنگام که به مبداء و معاد، وحی و انزال و یا قرآن و رسالت و امامت می اندیشد، به طور کلی از قوه خیال به درآید. به درآمدن و رها کردن قوه خیال در این بخش سالها حرف شنیدن از استادِ زحمت کشیده و خونِ دل خورده می خواهد. در این بخش اگر شخصی بعد از بیست سال قوه خیالش را تطهیر کند باز هم هنر کرده است. مرحوم جناب سید مهدی بحر العلوم بعد از سی و چهار سال قوه خیال را تطهیر کرد. بعد از سی و چهار سال دو رکعت نماز شکر به جا آورد و فرمود: خدایا تو را شاکرم که توانستم زود قوه خیال خود را تطهیر نمایم. مرحوم ملا حسینقلی همدانی بعد از بیست و چهار سال زحمت کشیدن آن را تطهیر کرد.
علاوه بر این بخش، انسان باید قوه خیال را از تخیلات ردّی و پست نیز پاک کند همچنین باید قوه خیالش را از سوء ظن هایی که موجب کدورت او با رفیقانش می شود تطهیر کند. اگر ما قوه خیال را تطهیر کنیم نه نیازی به نیروی نظامی و انتظامی خواهیم داشت و نه نیازی به قوه قضائیه. قوه قضائیه و نیروی قهر و غضب فقط برای این است که قوه خیال مردم را تطهیر کند که اگر همگی مردم به کلاس درس بروند و این قوه را پاک گردانند دیگر هیچ قوه غضبیه ای لازم نخواهد بود. حتی اگر مردم موفق به تطهیر قوه خیال خود می شدند خداوند هرگز جهنم را خلق نمی کرد. آتش جهنم برای تطهیر مردم آفریده شده است زیرا در روایات آمده که آتش جهنم مانند آتش دنیا سوزنده است اما سوزندگی آن سازندگی را به همراه دارد. جهنم نمی سوزاند تا فقط زجر دهد بلکه میسوزاند تا بسازد. مثل اینکه پزشک با چاقوی جراحی اش شکم مریض را پاره می کند تا مرض او را علاج کند. آری جهنم ادبستان حق است.
کنترل کردن قوه خیال از دوران کودکی
در مورد کودکان فرموده اند ایشان را تا هفت سالگی رها کنید تا خود را در سه بخش تقویت کنند به گونه ای که
- خوب بخورند
- خوب بخوابند
- خوب بازی کنند
فقط پدر و مادر باید دقت کنند تا فرزندان آنها زیاده روی نکنند و همانند اینکه باغبان درخت را می کارد و رهایش می کند تا نفس بکشد و غذا بخورد و رشد کند اما بیش از حد به او آب نمی دهد که ریشه اش بپوسد و یا اینکه بیش از حد به او کود نمی پاشد که آن را بخشکاند. پدر و مادر نیز باید مواظب باشند تا کودکانشان زیاده خوری نکنند. البته کودکان در این سنین- از تولد تا هفت سالگی- معمولاً بیش از حد نمی خورند. کودک عموماً از هفت سال به بعد پر خور می شود. اگر نوزاد فطرت پرخوری داشته باشد آن هنگام که به او پستان پر از شیر داده می شود باید آنقدر بخورد تا شکمش دریده شود، اما می بینید در این حال اگر چه به زور هم به او شیر دهند او فقط به اندازه نیاز خود می مکد و بقیه را قبول نمی کند. طبیعت کودک کاملاً تنظیم شده است. پرخوری کودکان معمولاً از روزهایی آغاز می گردد که او به خیال خودش عقل پیدا کرده و خود می فهمد که چه مقدار غذا باید مصرف کند.
فرموده اند: تا هفت سالگی کودکانتان را رها کنید تا خوب بازی کنند البته فقط مواظب باشید تا آنها در این مدت حرفهای بد یاد نگیرند. هرگز جلوی بازی بچه را نگیرید که اگر بچه در این مدت آنچه را که در توان دارد، اعم از قوه بازیگری و پرخوری و غیر آن بیرون نریزد این قوه در او ریشه می کند و آن هنگام که بزرگ شد بازیگر و پرخور می شود. زیرا تا انسان آنچه را که در درون دارد بیرون نریزد نمیتواند آن را رها کند. همین حالا اگر شما عزیزان بروید و مشغول بازی کردن شوید می بینید تا اندازه ای می توانید بازی کنید و بیش از آن نمیتوانید و خسته می شوید اما کودکان را مشاهده می کنید که اگر از صبح تا انتهای شب هم یکسره بازی کنند خسته نمی شوند. سرّ آن این است که یک قوه بازیگری در کودک وجود دارد که او باید تا هفت سالگی تمام آن را مصرف کند و بیرونش بریزد که اگر ریخت از آن به بعد دوران بازیگری اش به اتمام رسیده است. متأسفانه ما الآن جلوی بازی کودک را می گیریم. این است که می بینیم کودکانمان بعد از هفت سالگی همچنان به بازی مشغولند و آن را رها نمی کنند. تا قبل از هفت سال اگر به او می گفتیم بازی نکن حرف ما را گوش می کرد و بازی نمی کرد اما اکنون که بزرگ شده حرف گوش نمی کند و شیطنت می کند. لذا کودک اگر در این سنین خوب بخورد و خوب بخوابد و خوب بازی کند بعد از آن دیگر بازیگری و پرخوری و زیاده خوابی کودک تمام می شود و او متعادل بار می آید. همانند این که شما مقدار زیادی غذا تهیه کنید و بخواهید آن را ذره ذره به دیگری بخورانید. در این صورت اگر چه شما خروارها غذا هم به او بدهید او آهسته آهسته همه را می خورد، اما اگر کل غذاها را جلوی او بگذارید و بگوئید: تا جان داری بخور، او وقتی به مقدار نیازش خورد بعد از آن دیگر از آن غذا بدش می آید. همچنین اگر به کودک بگوئیم یواش یواش بازی کن او تا هفتاد سالگی هم بازی می کند و سیر نمی شود، اما اگر تا هفت سالگی به اوبگوئیم هر چه می توانی بازی کن او بعد از هفت سالگی دیگر از بازی کردن بدش خواهد آمد.
کنترل قوه خیال کودک تا قبل از هفت سالگی آسان است اما بعد از آن مشکل می شود. بعضی از کودکان را می بینید که بیش از حد شلوغ می کنند و کسی نمی تواند جلوی شلوغی آنها را بگیرد. معمولاً این بچه ها وقتی پا به سن بالاتر گذاشته اند آرام می شوند، به خاطر اینکه هر چه از شلوغی و شیطنت در خود داشته اند بیرون ریخته اند. یا اینکه بیشتر کودکان را می بینید که زیاد با یکدیگر قهر می کنند و زود آشتی می کنند، معلوم می شود که قوه خیال در آنها به سر حدّ کمالش نرسیده است. کمتر کودکانی هستند که تا هفت سالگی در میدان بازی بیش از حد قهر کنند و قهرشان دوام داشته باشد. قهر می کنند اما قهرشان مستدام نیست. برخلاف کودکانی که بیشتر از هفت سال دارند.
نتیجه کلام اینکه وقتی اساس نهال کودک خوب چیده نشد، این نهال کج رشد می کند. وقتی هم که کج شد اوّلاً بسیاری از آنها به دنبال خودسازی نمیروند، ثانیاً اگر هم بروند باید جان به لب بیاورند تا خود را مستقیم کنند.
پس تو هم باید قوه خیال را از گمانها و سوء ظن ها تطهیر کنی. هر کجا دیدی که داری نسبت به دیگری بدبین می شوی بدان که قوه خیال به میدان آمده است. چون عقل هرگز بدبین نمی شود. عقل به فکر تصحیح است نه به فکر مغلطه. اگر کسی را دیدی که به جانبی می رود نباید با خود بگویی «او چون قصد سوئی داشته به آنجا رفته است. که این بازیگری قوه خیال است». عاقل باش و با خود بگو: «قطعاً او قصد انجام فعل خیری داشته که به آنجا رفته و …»
متأسفانه گاهی اوقات آنچنان قوه خیال شخص مریض است که نمی تواند به خود تلقین کند و جهت مثبت را اخذ کند. اینجا است که هم خود و هم دیگران را دچار مشکل می کند. به دیگری سلام می کند اما چون دیگری کمی دیرتر جواب سلام او را داده با خود می گوید. «چرا دیر جواب سلام مرا داد؟» و چند روزی به خاطر همین مسئله خود را معطل می کند. در حالی که می توانست با یک جمله خود را راحت کند و بگوید: «حتماً حواسش نبود.» اما او این کار را نکرده و همچنان به قضیه دامن زده و با خود می گوید: معلوم می شود فلانی اصلا از من خوشش نمی آید و با این گونه رفتار می خواهد به من بفهماند که مرا دوست نداشته و حاضر به برقراری ارتباط با من نیست.
حال که چنین است از فردا که او را دیدم اصلا به او سلام نمی کنم. فردای آن روز به هم می رسند و این آقا سلام نمی کند. طرف مقابل هم که برخورد این آقا را میبیند با خود می گوید: «عجب! مثل اینکه این آقا عارش میآید به من که بزرگتر از اویم سلام کند! و …» و می بینید چه چیزها پیش می آید. تمام اینها دلالت بر این دارد که قوه خیال ما را به بازی گرفته است.
در روایت آمده است که: رو در روی امام علی «عَلَیهِ السَلام» می ایستادند و او را لعن میکردند، اما امام رو برمی گرداند و می فرمود: حتماً یک علی دیگری را میگویند. این حرف، حرفِ عقل است. شخص دیگری به امام سجاد «عَلَیهِ السَلام» رسید و جسارت بزرگی به حضرت ایشان کرد که اصلاً آن جسارت گفتنی نیست. امام جلو رفتند و فرمودند: آقا جان! این مطلبی که نسبت به محاسن من فرمودید اگر در روز قیامت محاسنم را بسوزانند بدتر از آنی خواهد بود که تو فرموده ای. اما اگر نسوزانند، این گونه که شما فرمودید نخواهد بود. طرف مقابل با شنیدن این حرف امام، خیلی خجالت کشید و سرش را پایین انداخت. این را می گویند: عقل. در این مورد تحقیقی در روایات داشته باشید تا ببینید ائمه«عَلَیهمِ السَلام» چه سفارشاتی به ما کرده اند.
اگر کسی می خواهد بداند که در مسیر خودسازی قرار گرفته یا نه، باید ببیند که نسبت به اطرافیانش بدگمان است یا نه؟! اگر بدگمان بود باید بداند که در سیر انسانی نیست. اوّلین پله ای که انسان را در مسیر خودسازی قرار می دهد، خوش بینی است. از همین اکنون خود را بسنجیم که خود را نسبت به دیگران بدبین یافتیم باید تصمیم بگیریم در اوّلین پلّه خودسازی قدم گرفته و خوش بین باشیم. هر کجا دیدیم سوء ظن پیدا کرده ایم خلاف آن را در نظر بگیریم. روایت شریفی از امام صادق«عَلَیهِ السَلام» است که امام می فرمایند: «ضع امر اخیک علی احسنه» یعنی فعل برادرت را حمل بر اَحسن کن. امام در روایت «علی احسنه» فرمودند و «علی حسنه» نفرمودند. نکته ای در این بیان امام است که به عرض شما می رسانیم.
به عنوان مثال اگر شخصی جواب سلام شما را نداد، شما می توانید این جواب ندادن او را سه گونه تفسیر کنید
۱- اینکه به صورت منفی تفسیر کنید و بگوئید او با من کینه کرده و نمی خواهد جواب مرا بگوید.
۲- با خود بگویید او حواسش نبوده که جواب مرا بدهد وگرنه جواب مرا می داد، که این حمل فعل برادر «علی حسنه» است.
۳- اینکه با خود بگوییم او نه تنها حواسش نبوده بلکه چون در فکر کارگشایی دیگران بوده جواب مرا نداده. این حمل فعل برادر «علی احسنه» است و امام فرمودند فعل برادرتان را به نیکوترین وجه حمل کنید.
حضرت آقا می فرمودند: یک بار که من از ایرا پیاده به اسک می آمدم در بین راه غزلی گفتم. چه بسا ممکن است آن روز در بین راه پنجاه نفر از کنار آقا گذشته و سلام کرده باشند اما چون آقا در این عالم نبودند اصلاً متوجه سلام کردن آنها نشده باشند حال شما بفرمائید آیا سوء ظن در اینجا جائز است یا نه؟ تصدیق می فرمایید که در اینگونه مسائل نه تنها سوء ظن جایز و صحیح نیست بلکه مطابق با واقع آن است که ما امر دیگران را حمل بر اَحسن کنیم نه فقط حمل بر حسن، یعنی ما باید سعی کنیم آنچه از دوست و همسایه و پدر و مادر و دیگر اطرافیان و حتی دشمنان به ذهنمان می رسد حمل بر درست ترین و صحیح ترین وجه کنیم. آنگاه است که برکات و نعم زیادی بر ما نازل می شود. چرا که قوه خیال به منزله آیینه ای است که می تواند باطن عالم را نشان دهد. لذا باید سوءظن ها را که همچون زنگاری بر روی آیینه می نشیند برطرف کرد و این آیینه را صیقلی داد تا ملکوت عالم در آن متمثّل شود و در شب، خوابهای خوشی ببیند. و بدین ترتیب است که در خواب همان شخصی را که از کنار او گذشت و جواب سلامش را نداد به بهترین وجه می بینید. اما اگر نسبت به همان فرد بدگمانی و سوءظن داشته باشد در خواب جز مارها و عقربها و گرگها چیز دیگری نخواهد دید. تمام خوابها صور تمثلات ملکات خیالاتی هستند که در نفس او جای گرفته اند. اکثر آنچه در خوابهایمان از حیوانات وحشی می بینیم زیر سر سوءظن ما نسبت به دیگران است. اگر کسی سوءظن را از ذهنش برطرف کند خواب دیدنش کم می شود و دیگر خواب پریشان نمی بیند. چه بسا از آن به بعد در شب حقایقی را به صورت خوابهای خوشی به او نشان دهند. تا آنجا که خواب تور شکار او می شود و او با خواب به شکار عالم می رود، امام معصوم را می بیند و در خواب برای دهها مریض شفا می گیرد و گرفتاری صدها نفر را برطرف می کند. اما متأسفانه از بس که سوءظن ها ذهن ما را پر کرده است، اگر کسی مریض شود هزاران نفر هم به دور او جمع شوند نمی توانند راه علاجی برای او پیدا کنند.
بخش دیگر طهارت قوه خیال، طهارت آن از پروراندن آرزوهای بیهوده است. «طهارت خیال از جولانش در میدان آمال و امانی» آمال به معنی آرزوها است. می بینید شخصی آرزو می کند که به جایی برسد تا بتواند از این راه انتقامش را از دیگری بگیرد و بلایی بر سرش بیاورد. یا اینکه آرزوی ساختن ساختمانی می کند و برای تحقق خواسته اش به حرام می افتد. اساس تمام این آرزوها کج است و انسان را به انحراف می کشاند و یا پدر و مادران را می بینید که آرزو می کنند عروسی کردن فرزندانشان را ببینند و بعد بمیرند. اتفاقاً عروسی کردن آنها را هم می بینند اما همچنان دلشان ناآرام است و دلشان میخواهد عروسی کردن نوه هایشان را هم ببینند. معلوم می شود که قوه خیال، ایشان را به بازی گرفته است. چه کنیم که آرزوی بد نداشته باشیم و عمر بیخود نخواهیم؟! در این مورد امام سجّاد «عَلَیهِ السَلام» در مناجاتشان می فرمایند: «پروردگارا! اگر عمر من در راه طاعت تو صرف می شود هر چه می توانی درازش کن تا به برکات نفس ناطقه ام افزوده شود. اما اگر قرار است این جان من چراگاه شیطان شود از تو میخواهم زودتر جان مرا بگیری که بیش از این خود را بیچاره نکنم.»
معمولاً وقتی مردم پیر می شوند دو چیز در آنها تازه می شود، یکی حرص است و دیگری آرزوهای طولانی. حریص می شوند وفرزندانشان را سرزنش میکنند و مثلاً به آنها می گویند: شما که زور ندارید، ما وقتی به اندازه شما بودیم با چوبی می توانستیم ده، بیست نفر را کتک بزنیم و… دیگر نمی داند که این حرص است نه ادب و ادب آموزی. ادب آن است که به آنها بگوییم: فرزندم! آن زمان من قدرت داشتم به گونه ای که با چوبی می توانستم عده زیادی را بزنم ولی دهها فحش و چوب را بر خودم پذیرفتم و دستم را به سوی کسی دراز نکردم. همین طور آرزوهای فراوانی نیز در آنها پدید می آید. که این هر دو را باید از وجود خود دور کنند.
نتیجه کلام اینکه:
۱-سوءظن ها را برطرف کنیم و قوه خیال را از هر چه نامطلوب است پاک گردانیم.
۲- از آرزوهای بیهوده و خلاف صرف نظر کنیم تا قوه خیال تطهیر شود.
«و الحمدلله ربّ العالمین»
مطالعه مجلس ششم کتاب شرح مراتب طهارت استاد صمدی آملی
مطالعه مجلس هشتم کتاب شرح مراتب طهارت استاد صمدی آملی
مجله اینترنتی تحلیلک