شعر محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت به همراه معنی و آهنگ
پروین اعتصامی از کودکی اهل مطالعه بود و در ۱۱ سالگی با دیوان اشعار فردوسی، نظامی، مولوی، انوری، فرخی و… آشنا بود و از همان کودکی پدرش در زمینه وزن اشعار و شیوه های یادگیری آن با او تمرین می کرد. این بود که پروین با فنون شعر هم آشنا شد و برخی از زیباترین شعرهایش را در سنین کم سرود.
مست و هشیار یکی از زیباترین شعرهای پروین اعتصامی است که با هم می خوانیم.
شعر محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت پروین اعتصامی
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت: ای دوست! این پیراهن است، افسار نیست
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان می روی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت: می باید تو را تا خانه قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانه خمار نیست؟
گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست
گفت: از بهر غرامت، جامه ات بیرون کنم
گفت: پوسیده است، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بی خود شدی
گفت: ای بیهوده گو! حرف کم و بسیار نیست
گفت: باید حد زند هشیار مردم مست را
گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
بیشتر بخوانید: زندگینامه پروین اعتصامی
معنی شعر محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
داروغه در راه مستی را دید و یقه اش را گرفت. مست گفت: ای دوست، این پیراهن است، نه افسار!
داروغه گفت: از کج و راست راه رفتن تو معلوم است که مستی! مست پاسخ داد: ایراد از راه رفتن من نیست. من کج و راست می روم چون راه صاف نیست.
گفت: باید تو را به خانه قاضی ببرم. گفت: برو صبح بیا! قاضی که نصف شب بیدار نیست!
گفت: خانه فرمانروا نزدیک است. می توانیم به آنجا برویم. گفت: از کجا معلوم فرمانروا در خانه شراب فروش نباشد!
گفت: تا سر پاسبان را پیدا کنیم می توانی در مسجد بخوابی! گفت: مسجد که جای خواب انسان های گناهکار (مثل من ) نیست!
گفت: پنهانی چند دیناری بده و خودت را آزاد کن (به منظور رشوه دادن) گفت: مشکل شرعی را نمی توان با پول حل کرد!
گفت: به عنوان خسارت لباست را در می آورم. گفت: لباسم پوسیده شده و فقط نقشی از تار و پود از آن مانده است.
گفت: چون مستی نفهمیدی کلاهت از سرت افتاد. گفت: در سر باید عقل وجود داشته باشد، بی کلاه بودن نشانه ننگ و عار نیست!
گفت: از بس می و شراب خوردی اینگونه از خود بیخود شدی و بیهوده می گویی. گفت: ای بیهوده گو! بحث سر کم و زیاد خوردن شراب نیست!
گفت: مردم هشیار باید انسان های مست را بزنند و مجازات کنند. گفت: هوشیاری پیدا کن و بیاور! (اگر راست می گویی). اینجا کسی هوشیار نیست. (و نمی توان فرد هوشیاری یافت.)
آهنگ محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت از همای
عکس نوشته های شعر محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
سخن استاد ملک الشعرای بهار درباره اشعار پروین اعتصامی
شعر پروین شیوا، ساده و دلنشین است. مضمون های متنوع پروین مانند باغ پر گیاهی است که به راستی روح را نوازش می دهد. اخلاق و همه تعابیر و مفاهیم زیبا و عادلانه آن چون ستاره ای تابناک بر دیوان پروین می درخشد چنانکه استاد بهار در مورد اشعار وی می فرمایند پروین در قصاید خود پس از بیانات حکیمانه و عارفانه روح انسان را به سوی سعی و عمل امید، حیات، اغتنام وقت، کسب کمال، همت، اقدام نیکبختی و فضیلت سوق می دهد، سرانجام آنکه او دیوان خوبی و پاکی است.
بسیار اموزنده ودلنشین است سپاس.فراوان
یکی از زیباترین اشعار ادبیات فارسی است و باید به این بانوی بزرگ هر ایرانی افتخار کند. استاد همای نیز در نوع خود بینظیر این شهر را ترانه نموده و سروده است که در هنر خود به نوعی به رخ کشیدن اشعار وادب فارسی و در کمال بالای خود با صدای اهورایی خود خوانندگان ایران زمین را در این هنر در مقام استادی معرفی نموده باشد.خدایش رحمت کند و استاد همای را سلامت بدارد. آمین