معرفی کتاب «دختری که رهایش کردی» نوشته جوجو مویز
درباره نویسنده
جوجو مویز Jojo Moyes نویسنده و روزنامهنگار بریتانیایی است. وی در ۴ اوت سال ۱۹۶۹ در لندن متولد شد. جوجو مویز در سالهای اخیر توانسته نام خود را با فروش بالای آثار عاشقانهاش به جهانیان معرفی کند. او گاهی مقالاتی برای دیلی تلگراف مینویسد.
جوجو مویز دو بار در جشنواره رمانهای عاشقانه موفق به دریافت جایزه شده و بسیاری وی را موفقترین نویسنده داستانهای عاشقانه در انگلستان میدانند.
در میان آثار وی دو کتاب من پیش از تو و من پس از تو به عنوان بهترین آثار او مشهور هستند.
درباره کتاب «دختری که رهایش کردی»
موضوع اصلی کتاب «دختری که رهایش کردی» اشغال فرانسه توسط نازیهاست. داستان کتاب روایت زندگی هنرمندی به نام ادوارد است که همسرش (سوفی) را ترک میکند و به جنگ میرود.
«دختری که رهایش کردی» به صورت موازی راوی داستان دو دختر است که با فاصله زمانی ۱۰۰ سال از هم زندگی میکنند.
یکی از آن ها سوفی نام دارد. داستان این بخش در سال ۱۹۱۶ میگذرد. خانواده سوفی در یکی از شهرهای فرانسه که تحت اشغال آلمانیها است، هتل کوچکی را اداره میکنند. داستان بخش زندگی شکننده و توأم با بیرحمی تحت اشغال را نقل میکند.
سودای تصاحب تابلوی پرتره سوفی، توسط یک فرمانده آلمانی، نقطه کلیدی داستان در این بخش است.
بخش دوم داستان ۹۰ سال بعد در آلمان رخ میدهد. اینجا با زنی به نام لیو روبرو هستیم که تابلو به دستش افتاده است. شوهر لیو قبل از فوت به وی یک تابلوی نقاشی هدیه میدهد که نمایی از یک زن و مربوط به یک قرن قبل بوده که در جریان جنگ از فرانسه به انگلستان منتقل شده است.
برشی از کتاب «دختری که رهایش کردی»
«بعد فهمیدم که همینجا میمیرم و در حقیقت دیگه واقعا برام مهم نبود. همه بدنم از درد گر گرفته بود، پوستم از تب تیر میکشید، مفصلهام درد میکردن و سرم سنگین بود. پارچهی کرباس پشت کامیون بلند شد و باز شد. یه نگهبان بهم دستور داد که برم بیرون، به سختی میتونستم حرکت کنم اما اون منو مثل یه بچه سرکش، گرفت و هل داد بیرون. انقدر لاغر و سبک شده بودم که تقریبا راحت پرت شدم.»
«انگشت یخ زدهم که کبود شده بود رو انقدر تو برف فشار دادم تا این که خودم رو با اسمش محاصره کردم. ادوارد، ادوارد، ادوارد. ده، بیست بار اسمشو نوشتم. تنها چیزی که میتونستم ببینم، اسم ادوارد بود. من تو حلقهای از ادوارد نشسته بودم که دور تا دورم میرقصید. میشد خیلی راحت اون جا نشست و توی قصری از ادوارد استراحت کرد و همه چی رو به حال خودش رها کرد. به عقب خم شدم و شروع کردم به خندیدن.»
«لیو در حال حرکت نزدیک رودخانه بود، سریع میرفت. چیزی بین راه رفتن و دویدن، پیش از آنکه راجعبه آن پیام فکر کند، دستش را تاب داد و با یک حرکت روان و آهسته گوشی را توی رودخانه تمیز انداخت. گوشی بدون هیچ صدایی درون آب افتاد و توجه هیچکسی را به خودش جلب نکرد.»
امیدواریم از خواندن کتاب «دختری که رهایش کردی» نوشته جوجو مویز لذت ببرید.
بیشتر بخوانید
معرفی کتاب «یک بعلاوه یک» نوشته جوجو مویز
«من پیش از تو» نوشته جوجو مویز
مجله اینترنتی تحلیلک