جمعه/ 2 آذر / 1403
Search
Close this search box.
روی ماه خداوند را ببوس - مصطفی مستور

معرفی کتاب «روی ماه خداوند را ببوس» نوشته مصطفی مستور

روی ماه خداوند را ببوس نوشته مصطفی مستور ...ما در بین داستان های ایرانی معمولاً داستان هایی که در قالب فلسفه در بستر رویداد جاری شوند کم داریم و این کتاب از این حیث قابل بررسی و ستایش است.

معرفی کتاب «روی ماه خداوند را ببوس»

درباره نویسنده

مصطفی مستور سال ۱۳۴۳ در اهواز به دنیا آمد. مستور در سال ۱۳۶۷ در رشته مهندسی عمران از دانشگاه شهید چمران اهواز فارغ‌التحصیل شد و دوره کارشناسی ارشد را در رشته زبان و ادبیات فارسی در همان دانشگاه گذراند. مصطفی مستور نخستین داستان خود را با عنوان دو چشمخانه خیس در سال ۱۳۶۹ نوشته و در همان سال در مجله کیان به چاپ رساند. وی نخستین کتاب خود را نیز در سال ۱۳۷۷ با عنوان عشق روی پیاده‌رو شامل ۱۲ داستان کوتاه به چاپ رساند.

به طور کلى پرداختن به مسائل فلسفى در کتاب هاى مصطفی مستور نقش محورى دارند. بدون شک بررسی بافت محتوایی اثر برای علاقه مندان بسیار قابل توجه است. ما در بین داستان های ایرانی معمولاً داستان هایی که در قالب فلسفه در بستر رویداد جاری شوند کم داریم و این کتاب «روی ماه خداوند را ببوس» از این حیث قابل بررسی و ستایش است.

پس از مرحوم صادق هدایت که اغلب داستان هایش به پرسش های گوناگون در خصوص ماهیت، ذهن و به نوعی خویشتن شناسی ربط پیدا می کند ما داستان هایی با این فرم و شکل در رمان های ایرانی یافت نمی کنیم و اگر هم داستانی هست، اینگونه با یک مسئله ذهنی گلاویز نیست، به گونه ای که کل داستان را درگیر کند.

 

درباره کتاب «روی ماه خداوند را ببوس»

در کتاب روی ماه خداوند را ببوس یونس فردوس دانشجوی مقطع دکتری جامعه شناسی است که موضوع پایان نامه اش را بررسی دلیل خودکشی دکتر محسن پارسا فیزیکدان برجسته معاصر از نظر جامعه شناسی انتخاب کرده است.

نامزد قهرمان داستان یونس فردوس “سایه” نامی است که دانشجوی کارشناسی ارشد الهیات است. او هم در تکاپوی تنظیم پایان نامه خودش در خصوص مکالمه خداوند با حضرت موسی است.

یونس چند سال پیش وقتی در رشته فلسفه درس می خوانده هم کلاسی به نام مهرداد داشته که به واسطه نامه نگاری اش با یک دختر آمریکایی به نام «جولیا» عاشقش می شود و نهایتاً این عشق مهرداد را وادار می کند که به آمریکا برود و با «جولیا» ازدواج کند. داستان از آمدن مهرداد پس از سال ها دوری از ایران شروع می شود و یونس با خریدن چند گل ارکیده جهت استقبال به فرودگاه می رود.

در این زمان فکر بسیار جدی در ذهن یونس خطور می کند که پایه و اساس داستان و شالوده حرکت جهنده و سیالی محتوا در این اثر است. آیا خدایی هست؟

 

برشی از کتاب

به آپارتمان‌ام که می‌رسم شب از نیمه گذشته است. مهرداد را با همان حال به‌هم‌ریخته‌اش پیش مادرش گذاشته‌ام. هنوز در فکر جولیا و حرف‌هاش هستم. در فکر مهرداد. در فکر دختر چهار ساله‌ی مهرداد که حتی یادم رفت اسم‌اش را بپرسم. احساس می‌کنم بدن‌ام دارد داغ می‌شود. پنجره‌ها را باز می‌کنم و روی تخت‌خواب ولو می‌شوم. بعد آن‌قدر به دکتر محسن پارسا فکر می‌کنم تا خواب می‌روم. نمی‌دانم چه ساعتی‌ است که مثل دیوانه‌ها از خواب می‌پرم و می‌نشینم. گرما از چشم‌ها و دست‌ها و پیشانی‌ام بیرون می‌ریزد و تمامی‌ ندارد. چیزی، انگار تکه ذغالی یا خرمنی یا جنگلی از درون گر می‌گیرد. و پایانی ندارد. کله‌ام تا مرز ترکیدن باد می‌کند و باد می‌کند و ناگهان می‌پژمرد. عرق می‌کنم، عطش دارم و دوباره درد. انگار کله‌ام آماس می‌کند و فرو می‌نشیند.

 

بیشتر بخوانید

معرفی کتاب «چند روایت معتبر» نوشته مصطفى مستور

 

 

مجله اینترنتی تحلیلک

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x