نامورنامه عبدالحسین زرین کوب
پاره ای از مردم کوته نظر روایات شاهنامه را به کلی عاری از حقیقت یا آمیخته با افسانه دانسته و به استناد این فکر از عظمت و اهمیت آن غافل مانده اند.
شک نیست که مبادی تاریخ هر قوم و ملتی با اساطیر و افسانه های سخیف آمیخته است.
از چین و هندوستان گرفته تا یونان و روم و از ملل ژرمن گرفته تا اقوام سامی، آغاز تمدن همه امم جهان در ظلمت افسانه سیر می کند و با این حال آن افسانه ها و اساطیر واهی تا مدتی دراز در اذهان مردم رسوخ و نفوذ داشته. آنان را نسبت بدان عقاید متعصب و معتقد داشته است.
این افسانه ها خود اگر چند در نظر مورخ بی ارج و خوارمایه است اما از لحاظ اثر اجتماعی که دارد نزد عالِم اجتماع بسی عزیز و گرانمایه شمرده می شود.
همین افسانه های واهی و بی اساس است که در هر دیاری گروهی را به نام ملت همدل و همزبان می نماید.
اساطیر ایلیاد با آنکه از حلیه حقیقت عاری بوده مدتها در اذهان مردم یونان رسوخ داشته و از دیرباز کسانی که بدان اوهام معتقد بوده اند خود را یونانی دانسته و با هم نژادان خود در غم و شادی و بندگی و آزادی انباز و همدرد بوده اند.
صرف نظر از صحت و سقم روایات فردوسی، تا آنگاه که مردم جمشید و کیقباد را از خود دانسته و گودرز و رستم را پهلوان قومی خود می شمرند و به مآثر آنان افتخار کرده و به وجودشان مهر و علاقه می ورزند، رابطه قومی با یکدیگر دارند و ایرانی محسوب می شوند.
فردوسی و شاهنامه
حماسه ملی ایران که در شاهنامه فردوسی به اوج می رسد اگر گفته شود دیوان واقعی فرهنگ خالص ایرانی است گزاف نیست، چرا که جز آن تمام ادبیات دری شدیدا تحت تاثیر اسلام است، در صورتی که این اثر هرچند در جزئیات بعضی نفوذهای اسلامی را هم نشان می دهد روح واقعی آن روح آریائی_هندواروپایی_است.
شاهنامه و تمام حماسه ملی ایران، در عین حال پلی است که دنیای باستانی را با دنیای قرون وسطی، دنیای اسلامی که هنوز در فرهنگ ما ادامه دارد به هم می پیوندد.
نامورنامه/ درباره فردوسی و شاهنامه/ دکتر عبدالحسین زرین کوب
مجله اینترنتی تحلیلک