تاملی بر آثار مسعود کیمیایی
فیلم رضا موتوری (استحاله ناکام، قهرمان ناکام)
خلاصه فیلم
رضا(بهروز وثوقی) که از کارخانه سرقت کرده برای مدتی خود را دیوانه جا می زند و به تیمارستان می رود.
در تیمارستان به دلیل شباهتش با دکتر، خود را دکتر جا می زند و به جای دکتر زندگی جدیدی را شروع میکند.
او وارد خانه همسر دکتر می شود و عاشق همسرش می شود. این دلبستگی باعث می شود که رضا تصمیم بگیرد پولها را پس بدهد.
اما هم دست های رضا با کار او مخالف هستند و برای اینکه مانع او شوند دست به کشتن رضا می زنند.
درباره فیلم
رضا موتوری درست یکسال بعد از فیلم قیصر ساخته شد و زیر سایه سنگین قیصر نتوانست به خوبی دیده شود.
کیمیایی در فیلم قیصر که در نشان دادن یک ضدقهرمان ناکام مانده بود، حالا در رضا موتوری خیز بلندی برای معرفی یک قهرمان مردمی تر از قیصر برداشته است. رضا برخلاف قیصر شخصیتی مردمی تر دارد و راحت تر می توان با این شخصیت ارتباط برقرار کرد.
لحظات زیبایی را از همان آغاز در فیلم خلق می کند؛ سکانس دزدی گاوصندوق از کارخانه یا صحنه چاقو خوردن رضا در سینما و دست خونی که بر پرده سینما می زند که بعدها تبدیل به نمادی از انقلاب ۵۷ شد و سکانس پایانی که رضا و موتورش با هم می میرند.
تصاویر و تضادهای معنی دار مانند مسافرکشی رضا با اتومبیل گران قیمت و رد شدن در کوچه پس کوچه هایی که با اتومبیل همخوانی ندارد. تصویر بخار خشکشویی در کنار ماشین در آن محله بیشتر شبیه به شیشکی و تمسخر می ماند و بزرگترین تضاد بین دنیای فرخ و رضا و جابجایی این دو شخصیت است.
فیلم به شدت کارگردانی دارد و نسبت به کار قبلی یعنی قیصر از پختگی بیشتری بر خوردار است و شخصیت ها در مقابل دوربین به حال خود رها نمی شوند. اما چه چیز باعث شده که فیلم ناکام باشد؟!
فیلمنامه به شدت از گره گشایی رنج می برد. استحاله ناکام برای قهرمان ناکام. قهرمانی که در عشق ناکام است به همان مقدار در استحاله ناکام است. نمی توان فهمید و درک کرد که رضا چرا تصمیم می گیرد پول ها را پس بدهد؟!
نمی توان به جزییات ذهنی رضا پی برد. اینکه این تصمیم برای پس دادن پول ها، تصمیم رضا یا فرخ است. تحولی در دل تحول دیگر. اتفاقات تو در تو هستند و به صورت هزار تو درآمده اند و همین امر به فیلم و فیلمنامه ضربه وارد کرده است.
پرداخت دراماتیک به قدری شل است که به راحتی با دست باز می شود و دست کارگردان را در نگارش این گونه فیلمنامه نویسی رو می کند، که کارگردان تازه کار و مبتدی است. این اتفاق دراماتیک بسیار خوبی است که در ابتدای فیلم ما شاهد آن هستیم. جا به جایی زیبا بین فرخ و رضا. این طعنه خوبی است که کیمیایی به جریان روشنفکری می زند. اما اتفاق دراماتیک بعدی فیلم یعنی تصمیم رضا برای پس دادن پول ها همه زیبایی ها را از بین می برد.
عشق، زندگی را دستخوش تغییر قرار می دهد، اما همین عشق وقتی با شکست رو به رو می شود ما هم با تصمیم جدیدی رو به رو می شویم. ولی این اتفاق در فیلم با موسیقی متنی که آنقدر تکرار شده پوشانده می شود. موسیقی زیبایی که قرار است به دراماتیک بودن سکانس پایانی کمک کند، در واقع باعث لوس شدن سکانس می شود. موسیقی در فیلم به شدت دستمالی می شود و از تاثیرگذاریش کاسته می شود.
رضای عشق آرتیست بازی و سینما، در سینما می میرد. این بسیار زیباست اما به دلیل پرداخت ضعیف به تصمیم رضا، تمام این زیبایی ها تبدیل به فیلم هندی شده است.
مجله اینترنتی تحلیلک