کتاب نفس المهموم یکی از معتبرترین کتاب ها در زمینه وقایع کربلا و زندگینامه امام حسین علیه السلام نوشته شیخ عباس قمی است. ترجمه این کتاب توسط علامه میرزا ابوالحسن شعرانی تحت عنوان دمع السجوم انجام شده است.
در فصل دوم باب اول این کتاب جلیل القدر چهل حدیث در ثواب گریستن بر مصیبت امام حسین علیه السلام، ثواب لعن قاتلان ایشان و اخباری که در مورد شهادت آن حضرت وارد شده است، بیان شده که این احادیث را خدمتتان تقدیم می داریم. امید که مورد قبول آستان حضرتشان افتد…
حدیث سى و یکم
مجلسى-رحمه اللّه-در بحار الانوار گوید: صاحب درّ ثمین درّ تفسیر قوله تعالى: فَتَلَقّٰى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمٰاتٍ روایت کرده است که: آدم بر ساق عرش نام هاى پیغمبر و ائمّه علیهم السّلام را دید و جبرئیل او را تلقین کرد که بگوى: «یا حمید بحقّ محمّد، یا عالى بحقّ على، یا فاطر بحقّ فاطمه، یا محسن بحقّ الحسن و الحسین و منک الإحسان» چون نام حسین برد اشک او روان شد و دلش بشکست و گفت: اى برادرم جبرئیل در وقت ذکر پنجمین، دل من مىشکند و اشک من روان مىگردد؟!!
جبرئیل گفت: این فرزند تو را مصیبتى مىرسد که همه مصیبتها نزد آن کوچک مىنماید. گفت: اى برادر آن چه مصیبت است؟ گفت: تشنه، غریب و تنها کشته مىشود، یار و معینى ندارد، اى کاش او را مىدیدى اى آدم که مىگوید: واى از تشنگى! واى از بىیاورى! تا تشنگى میان او و آسمان مانند دود حائل گردد و کسى جواب او ندهد مگر با شمشیر و شربت شهادت نوشد. پس مانند گوسفند سرش را ببرند از قفا و بار و بنۀ او را دشمنان به یغما برند و سر او و یاران او را در شهرها بگردانند با زنان، در علم خداوند منّان چنین گذشته است. پس آدم و جبرئیل بگریستند مانند زنى که فرزند او مرده باشد».
و روایت شده است از بعض ثقات اخیار که: «روز عیدى حسن و حسین علیهما السّلام در حجرۀ جدّ خود داخل شدند و گفتند: یا جدّاه امروز روز عید است و فرزندان عرب جامههاى رنگین در بر کرده و لباس نو پوشیدهاند و ما را جامۀ نو نیست براى این نزد تو آمدهایم پس آن حضرت لختى تأمّل در حال آنها کرد و بگریست و در خانه جامۀ شایستۀ آنها نبود و نخواست آنها را نومید کند و دلشان بشکند پس پروردگار خود را بخواند گفت: اى خداى من! دل آنها و مادرشان را مشکن. پس جبرئیل فرود آمد و با او دو حلّه سفید بود از حلّههاى بهشت.
پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم شادان گشت و آنها را گفت: اى سید جوانان اهل بهشت! این جامهها را که خیّاط قدرت به اندازۀ قامت شما دوخته است بگیرید و چون آن خلعتها را سفید دیدند، گفتند: این چگونه باشد کودکان عرب جامههاى رنگین در بر کردهاند؟ نبى صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ساعتى در اندیشۀ کار ایشان سر بزیر انداخت جبرئیل گفت: اى محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم دل تو خوش باد و چشمت روشن که صابغ صبغه اللّه این کار را براى ایشان انجام دهد و دل آنها را شادان گرداند بهر رنگى که خواهند پس بفرماى تا طشت و آفتابه حاضر آورند. حاضر کردند و جبرئیل گفت: اى رسول خدا من بر این خلع آب مىریزم و تو در دست بفشار تا به هر رنگ که خواستند رنگ پذیرند پس پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم حلّۀ حسن علیه السّلام را در طشت نهاد و جبرئیل آب مىریخت و پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روى به حسن آورده فرمود: اى نور دیده! حلّۀ خود را به چه رنگ خواهى؟ گفت: آن را سبز خواهم. پس پیغمبر آن را در آب به دست خویش بفشرد پس به قدرت خداوند رنگ سبزى نیکو گرفت مانند زبرجد. پس پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آن را بیرون آورد و به حسن علیه السّلام داد و بپوشید.
آنگاه حلّۀ حسین علیه السّلام را در طشت نهاد و جبرئیل آب مىریخت و روى به حسین آورده فرمود: اى نور چشم من-و حسین پنجساله بود-تو حلّۀ خویش را به چه رنگ خواهى؟
گفت: اى جدّ من! آن را سرخ خواهم پس پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آن را در آب به دست خویش بفشرد و حلّه سرخ شد مانند یاقوت. پس حسین علیه السّلام آن را بپوشید و پیغمبر شاد شد و حسن و حسین علیهما السّلام خرّم و شادان نزد مادر رفتند و جبرئیل چون این حالت دید بگریست پیغمبر فرمود: اى برادر جبرئیل در مثل این روز که فرزندان من شادان گشتند تو گریانى و اندوهگین؟ سوگند به خداى که مرا از سبب آن آگاه گردان. جبرئیل گفت: اى رسول خدا! فرزندان تو هر یک رنگى برگزید و ناچار حسن علیه السّلام را زهر نوشانند و از اثر آن بدنش سبز شود و ناچار حسین علیه السّلام را بکشند و ذبح کنند و تنش از خونش رنگین شود پس پیغمبر بگریست و اندوهش افزوده گشت».
مجله اینترنتی تحلیلک