مجله اینترنتی تحلیلک

پنجشنبه/ 9 فروردین / 1403
Search
Close this search box.
معرفی کتاب «کتاب چهار صندوق» نوشته بهرام بیضایی

معرفی کتاب چهار صندوق نوشته بهرام بیضایی

این نمایشنامه بسیار روان و خوشخوان است. حقیقت تلخی که در انتها مخاطب را میگزد، واقعیتی تاریخی است که بارها و بارها در سرتاسر تاریخ جهان رخ داده است.

کتاب چهار صندوق بهرام بیضایی

درباره نویسنده

بهرام بیضایی در پنجم دی ماه سال هزار و سیصد و هفده در یک خانواده فرهنگی و هنری به دنیا آمد. به واسطه جلسات شعری که در کودکی به همراه پدرش در آن شرکت می‌کرد_ و مدتی بعد در منزل خودشان برگزار می‌شد_ به گفته خودش با اهمیت واژه آشنا شد. بعدتر وقتی قلم به دست گرفت و آنچه که در ذهن و اندیشه و دغدغه‌اش می‌گذشت را به نگارش درآورد می‌توان اهمیت و وسواس او را بر انتخاب واژگان دید.

بیضایی کارگردان سینما و تئاتر و نمایشنامه‌نویس و فیلمنامه‌نویس و پژوهشگر ایرانی است.‏‏ وی علاوه بر کارگردانی و نمایشنامه نویسی، در سینما عرصه‌های دیگری چون تدوین، ساخت عنوان بندی و تهیه کنندگی را هم تجربه کرده‌است.‏ بیضایی کارگردان برخی از بهترین و ماندگارترین آثار سینمای تاریخ ایران است. چریکه تارا، مرگ یزدگرد، باشو غریبه کوچک، شاید وقتی دیگر، مسافران و سگ کشی از مهم‌ترین آثار وی هستند و از جمله آثار نوشتاری او می‌توان به سه برخوانی، مرگ یزدگرد، طومار شیخ شرزین، چهار صندوق، ندبه، سهراب کشی و… اشاره کرد.

 

درباره کتاب چهار صندوق بهرام بیضایی

کتاب چهار صندوق نمایشنامه ای سمبولیک از استاد بیضایی است که عنوان سیاسی ترین نمایشنامه وی را به خود اختصاص داده است.

این نمایش هرگز توسط بهرام بیضایی در ایران روی صحنه نرفت و اجازه اجرا به صورت رسمی پیدا نکرد.

بیضایی در این نمایشنامه از رنگ مختلف برای نشان دادن اقشار جامعه استفاده کرده است.

  • سیاه نماد توده مردم
  • سبز نماد مذهبیون
  • سرخ نماد روشنفکران و قشر تحصیل کرده
  • زرد نماد بازاری ها

در ابتدای این نمایش دو پرده ای، هر چهار گروه با یکدیگر همفکر می شوند و برای صیانت از خود دست به ساخت مترسکی میزنند. آن ها تا می توانند مترسک را مجهز می کنند. اما طولی نمی کشد، مترسک که اکنون از لحاظ قدرت در مرتبه بالاتری از چهارگروه قرار دارد، همه چیز را در دست می گیرد و لگام گسیخته، مرکب قدرت به سرمنزل مقصود می راند.

مترسک مانند کابوسی بر سر آن ها فرود می آید و دیکتاتور مآبانه سعی در به زنجیر کشیدن آن ها دارد. طولی نمی کشد که مترسک از آن ها می خواهد تا به دست خود صندوق هایی بسازند تا آن ها را درونشان محبوس کند.

چندی بعد، هرچهار گروه از خفقان موحود به تنگ آمده و دور از چشم مترسک از صندوق ها بیرون می آیند.

در میان صحبت هایشان چیزی آشنا حس میکنند ولی به خاطر نمی آورند که چندی پیش هم قسم شده بودند و به دست خود اهریمن را آفریدند.

اکنون دیگر شهامت سابق را ندارند. هربار که می خواهند بر نابودی دیو صفت هم پیمان شوند، به باد پیله آسوده غفلتشان می افتند و تعلل می کنند.

هیچ کس حاضر به اثبات برادریش نیست جز سیاه که تیشه بر می گیرد و ریشه زندان را می کند. اما آن هر سه، اکنون از بیم خشم اهریمن و برباد رفتن سودشان به صندوق برمی گردند و سیاه را تنها می گذارند.

برخلاف اکثر نمایشنامه های بیضایی که زبانی سخت و لغاتی کمتر شنیده شده در آن ها بسیار به کار رفته است، این نمایشنامه بسیار روان و خوشخوان است.

حقیقت تلخی که در انتها مخاطب را می گزد، واقعیتی تاریخی است که بارها و بارها در سرتاسر تاریخ جهان رخ داده است.

 

برشی از کتاب چهار صندوق بهرام بیضایی

سبز: تقصیر شما بود. فکر از شما بود!

زرد: ولی خود شما هم تایید کردین، مگه نه؟

سبز: من از تهمت پاکم!

زرد: شما هم همکاری کردین. تشویق کردین.

سبز: من تصور نمی کردم اینطور بشه.

زرد: مگه استخاره نکردید خوب آمد؟

سبز: خوب آمد، ولی لابد برای او!

زرد: چاره ای لازمه، چاره ای!

سبز: وای-وای، توبه- توبه!

سیاه: زورت به من رسیده؟ منو می زنی؟ حالا بهت می گم. آخ!

سیاه: آخ! ای آخ!

زرد: کی بود؟ تو دست و پای من چکار می کنی؟

سیاه: دست و پای تو اینجا چکار می کنه؟ ای امان! ای فغان! زهره ترکید نفس قفس شد.

 

بیشتر بخوانید

 

امیدواریم از خواندن کتاب چهار صندوق بهرام بیضایی لذت ببرید و برای خواندن معرفی سایر کتاب‌ها به بخش معرفی کتاب مراجعه کنید.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x