یادداشت تازه محمدرضا شفیعی کدکنی
این یادداشت در شماره تابستان ۱۴۰۰ مجله «بخارا» (شماره ۱۴۴) منتشر و بخش نخست آن در صفحهای به نام این شاعر، پژوهشگر و استاد دانشگاه بازنشر شده است که در ادامه میآید: «تاریخ تمدن، یا تاریخِ بشریت، زنجیره شکلگیری «مراکز» و «شبکه»های جاذبه فرهنگی و هنری و دینی و اقتصادی و زوال و جابهجایی این شبکهها و مراکز است. هر دین و هر دولت و هر هنر و هر ادبیاتی یک شبکه یا مرکز جاذبه است که میتواند تا بینهایت گسترش یابد و هر مجذوب (= قابل جذبی) را از مراکز دیگر به سوی خودش جذب کند و یا مجذوبشدههای خود را از دست دهد و عملاً به شبکهها و مراکز دیگر بسپارد.
از چشمانداز اقتصادی و سیاسی هم میتوان شکلگیری این مراکز و گسترش آنها را دید و نیز جابهجایی و زوال آنها را. هر نوع قدرتی، چه سیاسی، چه نظامی، چه اقتصادی میتواند تبدیل به نوعی مرکز شود و با نیروی جاذبه خود، عناصری را به سوی خود فراخواند و چشماندازِ گسترشِ خود را هر چه وسیعتر کند. جهان، همانگونه که هراکلیت گفت «هماهنگی تنشها یا کششهاست.»
وقتی یک داستانِ پرجاذبه در دنیای قدیم شکل میگرفت، اندکاندک تمام «خردهداستانهای» رایجِ در آن قلمروِ فرهنگی را جذب خود میکرد و جزء تمامیّتِ خود میساخت. «هزار و یک شب» نمونه درخشان و جهانی این مسأله است. نسخههای گوناگون شاهنامههای مورد بهروریِ نقّالان نیز از این گونه است که بسیاری از داستانهای حماسی پراکنده را درون خود جذب کرده است. بخشِ اعظمِ داستانهای عامیانه زبان فارسی در همین موقعیت قرار دارند. کتابهای مرتبط با کرامات اولیا و معجزات پیامبران نیز از همین گونهاند. شما اگر به زندگینامه یکی از بزرگانِ مشایخِ تصوّف – مانند ابوسعید ابوالخیر یا شیخ احمد جام ژندهپیل – مراجعه داشته باشید میبینید که هر حلقه از زنجیرهداستانها و کرامات او، از جایی و از زندگینامه عارفی قبل از او، بدانجا راه یافته است و جذب شده است. هم از آن گونه که از تامّل در داستان شیخ صنعانِ منطقالطیرِ عطار، میتوان پذیرفت که شخصیت او و سرگذشت او، سبب شده است که داستانهای بسیاری از سرنوشت دیگران، به مرکز شخصیت و داستان او جذب شود و تبدیل به اجزای داستان شیخ صنعان شود.
هر فیلسوف بزرگ با بنیادگذاری یک نگاه فلسفی و منظومه عقلانی به جذب اندیشههای فلسفی قبل از خودش یا معاصر خودش میپردازد و آنها را در شبکه فلسفی خودش ذوب میکند. شما وقتی تاریخ فلسفه غرب را – که با دقت تدوین شده است – میخوانید، متوجه میشوید که «کانت» و «هگل» و « اسپینوزا» و «دکارت» همه حرفشان مال خودشان نیست؛ اجزای «جذبشده» تأملات فلسفی دیگران است که در منظومه عقلانی ایشان جای گرفته است و ذوب شده است، از ارسطو تا راسل و ویتگنشتاین تمام فلاسفه بزرگ عالم از همین گونهاند. «حرفِ تازه» در جهان اندیشه، بسیار دیر و دیر متولّد میشود. بگذریم؛ میخواستم بگویم که این مسأله «جاذبه» و شبکهها» در تمام قلمرو فرهنگ بشری مصداق خود را دارد.
حتی اگر، از چشماندازی مادی، و با انکارِ عالم غیب و مسألهٔ «نُبُوات» به ادیان و شرایعِ باقیمانده در تاریخ، نگاه کنید میتوانید بگویید که هر دین یک شبکه الاهیاتی حاصل از تخیّل خلّاق یک پیامبر است که شبکههای تخیلی ادیان و مذاهب قبل از خود را «جذب» میکند و به میدان مغناطیسی خودش میکشد و با گذشت زمان، تخیّل خلّاق تمام مؤمنان به این شریعت جدید، دامنه این شبکهها را گسترش میدهد. صرفِ نظر از دید مادی هم، میتوان نمونههایی از این «جذب» شبکهها را، در هر دین و شریعتی، ملاحظه کرد؛ مثلا ریزهکاریهای مرتبط با معراج حضرت رسول، بخشی از آنها، حاصل تخیّل خلّاقِ مؤمنانِ نسلهای بعد از رسول است و هر کدام میتواند بستر جغرافیایی خاص خود را داشته باشد و از معراجهای دیگر انبیا و اولیا سرچشمه گرفته باشد.
با پیدایش هر شبکه و مرکز جاذبهای، مجذوبها به سوی آن میشتابند، یعنی آنها را جذب میکند و بر میدان فرمانروایی خود، بدینگونه، میافزاید. وقتی مرکز جذب نیرومندتری، در آن چشمانداز، پیدا شود، این مرکز جذب قبلی، ممکن است بعضی یا تمام جذبشدههای خود را از دست بدهد و عملاً در درازمدت روی در انقراض نهد. ممکن است بماند و چیزهای دیگری را جذب کند. حیات هر منظومهای و موجودیّتِ هر مرکز و هر شبکهای در گروِ این نیروی جذب است و اعتبارش به میزانِ جذبشدههایش.»
مجله اینترنتی تحلیلک