شنبه/ 3 آذر / 1403
Search
Close this search box.
پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت هفتم )

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت هفتم )… حتی وقتی اسمش را با خودم تکرار می کنم قلبم به شدت می تپد آنقدر که حس می کنم دارد از سینه ام بیرون می آید.

به خاطر خودت عاشق بمان (مجموعه داستان های شیوانا)

عشق تا پای جان؛ مجموعه داستان های شیوانا

عشق تا پای جان؛ مجموعه داستان های شیوانا … مرد با چهره ای که بیشتر نارضایتی در آن موج می زند گفت: این ها هدایای ازدواج دخترم با پسر جوان و بیکار از یک خانواده فقیر است.

پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت پنجم )

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت پنجم ) … شازده عزیز از دیروز تا الان افکار مختلف رهایم نمی کنند. امروز آن جوان را دیدم، حالا فهمیده ام خیلی اهل مطالعه است.

پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت چهارم )

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت چهارم ) … شازده عزیز دیشب خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم شما از فرنگ برگشته اید و برای من یک لباس عروس آورده اید.

پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت سوم )

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت سوم ) … شازده عزیز امروز هم او را دیدم، هنوز اسمش را نمیدانم. در واقع هنوز هیچ چیز در موردش نمی دانم.