داستان کوتاه پریچهر (قسمت سی و دوم)
داستان کوتاه پریچهر (قسمت سی و دوم)… شازده عزیز امروز بالاخره فرخ را دیدم. نمى دانید چقدر دلهره داشتم.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت سی و دوم)… شازده عزیز امروز بالاخره فرخ را دیدم. نمى دانید چقدر دلهره داشتم.
ریسمان نامرئی / مجموعه داستان های شیوانا … شیوانا تبسمی کرد و گفت: شما همگی خاطره آن جوانان را از صبح تا الان که شب به نیمه رسیده است با خود حمل کرده اید.