نامه ایست که به دل شکسته اى رحمه اللّه علیه نوشته ایم:
بسم اللّه خیر الأسماء
یار مفروش بدنیا که بسى سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود
ندانم خواجه در چه حال و منوال است آیا به همان شیوه پیشین و رسم دیرین خود شاد است و یا از خود سفرى کرد و خبرى یافت. جسارتاً عرض می شود هنوز ملک زاده است یا عبداللّه است!؟ دردمندان بسیار دیدم و از آنان ناله هاى زار زار شنیدم که آن نیکبختان از روزگار به غفلتِ گذشته خود می سوختند، و از التهاب حرمان می جوشیدند، و از درد هجران می خروشیدند، و از سوزوگداز آه آتشین از کوره دل بر می کشیدند.
خواجه به انتظار کسى نشسته و به امید چه کسى دل بسته است؟ روزگار که بگذشت و ایام جوانى و کامرانى و بالیدن به زخارف دنیوى و مقامات اعتبارى بسر آمد، و اگر تقسیم هم بشود به آقا و بنده بیش از این بلکه تا این اندازه هم نمی رسد.
آقا باید آگاه باشد که اگر آب در یک جا بماند بو می گیرد مگر دریا شود و یا به دریا پیوندد و به قول عارف معروف مجدود بن آدم سنائى غزنوى:
- چو ماکیان به در خانه چند بینى جور
- چرا سفر نکنى چون کبوتر طیّار
خالصانه دست به دعا برآور و با دل شکسته بگو الهى:
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
پیشپایى به چراغ تو ببینم چه شود
و دست توسّل به دامن حجت حق ولى عصر امام زمان دراز کن و صمیمانه بگو:
بروى ما زن از ساغر گلابى که خواب آلودهایم اى بخت بیدار
——————————————————————————————————————————————————————————–
هزار و یک کلمه – جلد دوم کلمه ی ۲۵۷ ( علامه حسن زاده آملی )
مجله اینترنتی تحلیلک