در جستار قبل به برخی از مؤلفههای پدیده فرهنگ اشارتی رفت و به این مهم پرداخته شد که کارکرد زبان در این زمینه چیست و چگونه است.
این فرصت نیز به بررسی رابطه زبان و هویت و طرح مسئله مرزهای زبانی اختصاص پیدا کرده است.
هویت/ تمایز
تنوع و تکثر گروههای انسانی در سطوح گوناگون کمّی انکار ناشدنی است. گروه زنان، جوانان، سیاه پوستان، ورزشکاران و بیشمار گروه دیگر در جهان زندگی میکنند و زیست مجموعهی این گروهها وقتی در مرزهای جغرافیایی و تحت حاکمیت سیستمهای سیاسی قرار میگیرد، کشورها تشکیل میشوند.
آنچه که گروههای انسانی را از هم متمایز میکند چارچوب معناداری از تفاوتهاست که به آن هویت میگوییم.
از این مهم نباید غافل بود که اساسا هویت، تمایز نیست بلکه حاصل تمایز است. در همین لحظات است که مفاهیمی نظیر آسیایی، فارسی زبان و ایرانی شکل میگیرند.
آسیا محدودهی وسیعی از جغرافیای طبیعی/ سیاسی، زبان فارسی یکی از زبانهای زنده و پر گویش و پر لهجه و ایران یک گسترهی جغرافیایی محدود در مجموعهی بزرگتر آسیاست که زبان رسمی آن فارسی است. تأکید ما البته صرفا بر زبان بهعنوان یک عنصر مهم هویتی است.
زبان/ ادبیات
انسان شناسان و زبان شناسان زبانهای گوناگون را دارای ریشههای مشترک دانسته اند.
طبیعی است که گروههای انسانی اولیه در نقاط معدود و متمرکزی میزیسته اند و زبانهای اولیه نیز در همین اجتماعات بوجود آمده اند. رفتهرفته و با پراکندگی اقوام مختلف زبانها نیز تکثر یافته، تغییر شکل داده و برخی نابود شده اند تا گروههای زبانی در این عصر چنین ساخت و شمایلی پیدا کردند.
همان گونه که برای نخستین جلوهها و نمودهای زبانی، تاریخ دقیقی متصور نیستیم، برای ادبیات (یعنی کاربردی از زبان که معطوف به خیال باشد) نیز مبدأ تاریخی و جغرافیایی خاصی وجود ندارد.
به بیان سادهتر ما نمیدانیم اولین شعر جهان را چه کسی سرود، کجا سرود و ضمنا نمیدانیم اولین شعر جهان اصلا چه بود و چه محتوا و مسئلهی داشت.
به هر ترتیب و تاریخ، ادبیات در دورههای گوناگون و در بین جوامع بشری متنوع، پا به پای زبان خلق شده و انتشار یافته است (مراد ما از انتشار، انتقال است نه چاپ).
پس همان گونه که زبان به مثابه ابزاری متمایزکننده و هویت ساز، عمل کرده ادبیات نیز افتراقات فرهنگی گوناگون را بوجود آورده است.
به وجهی منطقی در کشورهایی که صاحب تمدنهای کهنتری هستند زبان نیز دارای ریشههای طولانیتری در زمین و زمینهی فرهنگی این کشورهاست.
مثلا زبان فارسی _که دارای حوزهی نسبتا وسیعی در سطح جهان است_ اگرچه زیر مجموعهی زبانهای هند و اروپایی است اما بعدتر در اشکال اوستایی، پهلوی، دری و نوین، بروز و ظهور داشته است.
کم نیستند متونی که اصلا متعلق به عهد شاهنشاهی ساسانی اند و به زبان پهلوی نوشته شده اند. در مجموعهی ادبیات فارسی دری نیز از هر منظر که بنگریم متونی مانند گلستان، شاهنامهی فردوسی، مثنوی مولانا و صدها متن ادبی دیگر را میتوان جز شاهکارهای بشری قلمداد کرد که در دورههای تاریخی گوناگون همواره اهمیت و اعتبار منحصر به فرد خود را حفظ کرده اند.
مرزهای زبان فارسی
متون ادبیای که به فارسی نوشته شده اند یکی از مهمترین مؤلفههای هویتی همه فارسی زبانان جهان بهشمار میروند. این متنها گستردهترین و عمیقترین تلاشهای فکری و اخلاقی شاعران فارسیگو اند که علاوه بر عنصر خیال، وجوه و ابعادی از مفهوم کلی اندیشه نیز در آنها هویداست.
اخلاق، آداب رفتار فردی و جمعی، الهیات، تاریخ، اسطوره و علم را میتوان از همین وجوه مهم و مؤکد به شمار آورد. دقیقا همین بُعد از مؤلفههای هویتی ما فارسی زبان هاست که ضمن به رسمیت شناختن مرزهای سیاسی و جغرافیایی، یک مرز زبانی نیز ایجاد میکند.
در این مرز آنچه اولویت دارد البته زبان فارسی است و شکل خاصی از کاربرد آن: ادبیات فارسی.
به این ترتیب فارسی زبانان با اتکا بر مضامین همین متون در معاشرت با هم و ضمن تعامل با غیر فارسی زبانان بر جنبههای اخلاقی/ انسانی ادبیات فارسی تأکید میکنند و این مهم میتواند رفتهرفته الگویی جهانشمول برای نوعی از زیست انسانی به دست دهد که به جای تأکید بر تمایزات، به اشتراکات جوامع بشری توجه میکند.
علاوه بر این، وفاق و همدلی اصحاب فرهنگ و هنر از کشورهای گوناگون _اما با زبانی مشترک_ امکان باز اندیشی عمیق و دقیقی در همین متون را فراهم خواهد آورد که ضمن ستایش و مدح شاعران پارسیگو به کژیها و کاستیهای احتمالی آثار ایشان نیز پرداخته شود.
مجله اینترنتی تحلیلک