محمدرضا شفیعی کدکنی که خود از بزرگان زبان و ادبیات فارسی به شمار می رود، غزلی درباره هوشنگ ابتهاج سروده است که در ادامه به بهانه زادروز ابتهاج با هم می خوانیم.
پرتو شعلۀ عصیان زمانی سایه
هرچه خوانند تو را برتر از آنی سایه
نیست امروز کسی عارف و زندیق بهم
تو درین ره همهجا ورد زبانی سایه
نوجوان بودی و شعرت همه آفاق گرفت
در نود سالگیات نیز همانی سایه
چشم بد دور ازین شعبده در کار هنر
آفتابی تو که در سایه نهانی سایه
از طلسمات غزل آنچه گشودند تو را
رهرو واقف این گنج روانی سایه
از دَد و دیو چه بیمت که بدین خاتم شعر
راستی را که سلیمان زمانی سایه
هر که یک لحظه تو را دید همه عمر خوش است
کیمیای دل هر پیر و جوانی سایه
کبریایی که به سلطانیِ فقر است تو را
فارغ از کوکبۀ کون و مکانی سایه
دورم از مجلسِ یاران که ندیمند تو را
همّتم لیک نه دور است و تو دانی سایه
خواست خوشنام پیامی پیِ بزم یاران
گم شدم دل که در آن سوی گمانی سایه
نیّت خیر مگردان و بیا جانب ما
که وطن را به سحر مژده رسانی سایه
لحظهای نیست که غافل شود از یاد تو دل
ای خوشا من که توام جان جهانی سایه
محمدرضا شفیعی کدکنی
مجله اینترنتی تحلیلک