شنبه/ 3 آذر / 1403
Search
Close this search box.
علامه حسن زاده آملی

علامه حسن زاده آملی : الهی! همه این و آن را تماشا کنند و حسن خود را، که تماشایی تر از خود نیافت

نامه ها برنامه ها

در خاتمه سخنی چند که از خامه خام این گنگ، خود را در جرگه سخنوران آورده است، تقدیم می شود:

الهی! خانه کجا و خداوند خانه کجا؛ طائف آن کجا و عارف این کجا. آن سفر جسمانی است و این روحانی. آن برای دولت مند است و این برای درویش. آن اهل و عیال را وداع کند و ابن ماسوا را. آن ترک مال کند و این ترک جان. سفر آن در ماه مخصوص است و این را همه ماه، و آن را یک بار است و این را همه عمر. آن سفر آفاق کند و این سیر انفس. راه آن را پایان است و این را نهایت نبود. آن می رود که برگردد و این می رود که از او نام و نشانی نباشد. آن فرش پیماید و این عرش. آن مُحرم می شود و این مَحرم.

samamos 2 1

آن لباس احرام می پوشد و این از خود عاری می شود. آن لبیک می گوید و این لبیک می شنود. آن تا به مسجدالحرام رسد و این از مسجد اقصی بگذرد. آن استلام حجر می کند و این انشقاق قمر. آن را کوه صفاست و این را روح صفا. سعی آن چند مرّه بین صفا و مروه است و سعی این یک مرّه در کشور هستی. آن هروله می کند و این پرواز. آن مقام ابراهیم طلب کند و این مُقام ابراهیم. آن آب زمزم نوشد و این آب حیات. آن عرفات بیند و این عرصات. آن را یک روز وقوف است و این را همه روز. آن یک شب مشعر دارد و این همه شب. آن را یک شب جمع است و این را همه شب. آن از عرفات به مشعر کوچ کند و این از دنیا به محشر. آن درک مِنی آرزو کند و این ترک تمنّا را. آن بهیمه قربانی کند و این خویشتن را. آن رَمی جمرات کند و این رجم دیو پلید شیطان مرید. آن حلق رأس کند و این ترک سر. آن “لا فُسوقَ ولا جِدالَ فِی الحَجّ” است و این را فی العمر. آن بهشت طلبد و این بهشت آفرین. لاجرم آن حاجی شود و این ناجی. خنک آن که حاجی ناجی است.

آیت الله علامه حسن حسن زاده آملی 5

الهی! از من آهی و از تو نگاهی.

الهی! عمری آه در بساط نداشتم و اینک جز آه در بساط ندارم.

الهی! غبطه ملائکه ای را می خورم که جز سجود نمی دانند. کاش حسن از ازل تا ابد در یک سجده بود.

الهی! تا کی عبدالهوی باشم. به عزت تو عبدالهو شدم.

الهی! از نخوردن رسواییم و از خوردن رسواتر.

الهی! سست تر از آن که مست تو نیست کیست.

الهی! همه این و آن را تماشا کنند و حسن خود را، که تماشایی تر از خود نیافت.

الهی دل بی حضور، چشم بی نور است. این، دنیا را نمی بیند و آن، عقبی را.

الهی! همه حیوانات را در کوه و جنگل می بینند و حسن در شهر و ده.

الهی! هر که شادی خواهد بخواهد. حسن را اندوه پیوسته و دل شکسته ده.

الهی! آن که خواب را حباله اصطیاد مبشّرات نکرده است کفران نعمت گرانبهایی کرده است.

الهی! مراجعت از مهاجرت به سویت تعرّب بعد از هجرت است و تویی که نگهدار دل هایی.

الهی! آن که در نماز جواب سلام نمی شنود هنوز نمازگزار نشد. ما را با نمازگزاران بدار.

الهی! خوشا آن که بر عهدش استوار است و همواره محو دیدار است.

الهی! آن کس تاج عزت بر سر دارد که حلقه ارادتت را در گوش دارد و طوق این عبودیتت را در گردن.

 

نامه ها برنامه ها / نامه ۶

مجله اینترنتی تحلیلک

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x