حکایت عارفانه
ماهی ها و دریا
جناب عارف سید حیدر آملى (قدس سره) در جامع الاسرار مى فرماید: حکایت شده است که روزى ماهیهاى دریا در نزد بزرگشان جمع شده اند و بدو عرض کردند اى فلانى ما تصمیم گرفتیم که به سوى دریا توجه نماییم دریایى که ما بدو موجودیم و بدون او معدوم؛ پس به ناچار تو باید ما را به طرف او راهنمایى کنى که تا به او روى آوریم و به نزد حضرت او واصل شویم چون ما مدتى است که از دریا مى شنویم و به او باقى هستیم ولى خودش را نمى شناسیم و مکان و جهت وى را نمى دانیم.
بزرگ ماهى ها به آنها گفته است: اى دوستان و برادران من این حرف به شایستگى شما و امثال شما نیست؛ زیرا که دریا بزرگتر از آن است که احدى از شما بتواند بدان دست یابد و این کار در خور شما و مقامتان نیست پس آنها ساکت شدند و پس از آن مثل این سخن را نگفته اند. بزرگشان گفت که شما را همین مقدار کافى است که معتقد باشید به وجود دریا موجودید و بدون آن معدوم.
ماهى ها به بزرگشان عرضه داشتند که این اندازه به حالمان نافع نیست و این منع تو ما را دفع نمى کند بلکه مى خواهیم به دریا توجه نماییم و به ناچار تو باید ما را به معرفت دریا راهنمایى کنى و ما را به وجود او دلالت نمایى. وقتى بزرگشان اینچنین دید و ملاحظه کرد که منع آنان، سودى نمى بخشد شروع به بیان نمود و گفت:
اى برادران آن دریایى که شما آن را طلب مى کنید و اراده کرده اید که بدو روى آورید با شماست و شما با او هستید، و آن دریا محیط به شما و شما محاط به او هستید، و محیط هرگز از محاط منفک نمى شود. و دریا عبارت از آنى است که شما در او هستید و شما به هر جهتى روى آورید آن جهت دریا است و غیر از دریا چیزى در نزد شما نیست. پس دریا با شماست و شما با دریا هستید، و شما در دریایید و دریا در شماست و دریا از شما غائب نیست و نه شما از او غائبید و این دریا از خود شما به شما نزدیکتر است.
ماهى ها وقتى این کلام را از بزرگشان شنیدند برخاستند و متوجه او شدند تا وى را به قتل رسانند.
بزرگشان گفته است و به چه جهتى مى خواهید مرا بکشید و به چه گناهى مرا مستحق چنین چیز مى دانید؟
در جواب گفته اند که تو مى گویى دریا همان است که ما در او هستیم و حالى که آنى که ما در او هستیم که فقط آب است و آب کجا از دریا است و تو از این سخنت جز گمراهى ما از راه راست را نخواستى.
بزرگشان گفت: به خدا قسم این چنین نیست و من جز حق سخن نگفتم و آنچه که واقع و نفس الامر بود را بیان کردم چون که دریا و آب در حقیقت یک چیزند و بین آب و دریا مغایرتى نیست پس آب به حسب حقیقت و وجود اسم براى دریا است و دریا براى آب به حسب کمالات و خصوصیات و انبساط و انتشار بر مظاهر اسم است. پس بعضى از ماهى ها به دریا شناخت پیدا کرده اند و ساکت شده اند، و بعضى دیگر انکار نموده و بدان کفر ورزیده اند و از بزرگشان دور شده اند.
شرح دفتر دل – استاد صمدی آملی
مجله اینترنتی تحلیلک