به مناسبت بزرگداشت عطار نیشابوری حکایت نغز شوخ ما واپیش چشم ما میار را با هم می خوانیم.
حکایت شوخ ما واپیش چشم ما میار
بوسعید (۱) مهنه (۲) در حمام بود
قایمیش (۳) افتاد و مردی خام بود
شوخ (۴) شیخ آورد تا بازوی او
جمع کرد آن جمله پیش روی او
شیخ را گفتا ((بگو ای پاک جان
تا جوامردی چه باشد در جهان؟ ))
شیخ گفتا (( شوخ پنهان کردن است
پیشِ چشم خلق ناآوردن است. ))
این جوابی بود بر بالای او(۵)
قایم افتاد آن زمان در پای او
چون به نادانیِ خویش اقرار کرد
شیخ خوش شد، قایم استغفار کرد
خالقا پروردگارا مُنعِما
پادشاها کارسازا مُکرِما
چون جوانمردیِ خلقِ عالمی
هست از دریایِ فضلت شبنمی
قایم مطلق تویی اما به ذات
وز جوانمردی نیایی در صفات
شوخی و بی شرمیِ ما درگذار
شوخ ما واپیش چشم ما میار
* عطار این داستان را از یکی از مقامات ابوسعید در اسرارالتوحید گرفته است.
۱-شیخ ابوسعید ابوالخیر عارف و شاعر نامدار ایرانیتبار قرن چهارم و پنجم است. ابوسعید ابوالخیر در میان عارفان مقامی برجسته دارد
۲- از توابع خاوران
۳- دلاک، کیسه کش حمام
۴- چِرک بدن
۵- مناسب او
مجله اینترنتی تحلیلک