جمعه/ 2 آذر / 1403
Search
Close this search box.
ابتهاج

بی نشان / در محضر هوشنگ ابتهاج

دمی با ابتهاج... زین گونه‌ام که در غم غربت شکیب نیست / گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست

در این مقال شعری از هوشنگ ابتهاج را با هم می خوانیم.

 

زین گونه‌ام که در غم غربت شکیب نیست

گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست

جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش

کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست

گم گشته‌ی دیار محبت کجا رود

نام حبیب هست و نشان حبیب نیست

عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد

ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست

در کار عشق او که جهانیش مدعی ست

این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست

جانا نصاب حُسن تو حد کمال یافت

وین بخت بین که از تو هنوزم نصیب نیست

گلبانگ سایه گوش کن ای سرو خوش خرام

کاین سوز دل به نـاله‌ی هر عندلیب نیست

 

 

مجله اینترنتی تحلیلک

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x