اسرار ازل را نه تو دانی و نه من؛ به همراه شرح دکتر دینانی
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
در کتاب هستی و مستی: حکیم عمر خیام نیشابوری به روایت حکیم دکتر دینانی در ذیل شعر اسرار ازل را نه تو دانی و نه من آمده است:
به نظرم میآید که جناب خیام، در این رباعی وارد مرحله عرفان شده است و این رباعی را عارفانه سروده است. این شعر شکاکانه نیست. عارفانه است: آن چیزی که نه تو دانی و نه من، اسرارِ ازل است، نه اینکه حالا هوا سرد است یا گرم؟ با این درخت چه میوه ای میدهد و در چه فصلی میوه میدهد؟ این مطالب را همه میدانیم. اموری که مربوط به این جهان است، دانستنی است و دیر یا زود، همه، آنها را خواهند دانست. مقدار زیادی از آنها را اکنون میدانیم، مقداری از آنها را هم اگر الآن نمیدانیم، فردا خواهیم دانست. علم، پرده ها را عقب میزند و کشفیات جدیدی پیدا میشود که در اثر آنها خیلی از چیزهایی که درباره زندگی و طبیعت است، برای ما آشکار میشود.
* در واقع، میتوان گفت که خیام میان اسرار ازل و آنچه غیر از اسرار ازل است، قائل به تفکیک است، و اگر خود نیز چنین تفکیکی نکرده است، میتوان از فحوای کلام او در این رباعی، آن را استنباط کرد.
بله. آنچه خیام روی آن انگشت میگذارد و میگوید «نه تو دانی و نه من» – با تأکید – و نه هرکس دیگر، اسرار ازل است. همه آنچه ما در علم میدانیم، بی تردید اسرار نیست. علم، اساسا اسرار ندارد. یکی از مسائل مهم این است که علم جدید و علم پوزیتیو اسرار ندارد.
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من؛ به همراه شرح دکتر دینانی
* کلام شما تمام نشده است، ولی عبارتی را از ایزیا برلین در گفتگوی معروف او با براین مگی به خاطر میآورم که در آنجا میگوید: نخستین رسالت پوزیتیویزم، ردّ ماوراءالطبیعه است. بنابراین، شاید بتوان گفت که علم پوزیتیو، نه تنها اسرار ندارد، بلکه ضدّ اسرار نیز هست!
همین طور است. علم جدید اسرار را نمیشناسد و قبول نمیکند، و اصلا نمیداند سرّ چیست! برای علم جدید سرّی وجود ندارد. نهایت کارِ ما در علم جدید این است که زور بزنیم و قواعد طبیعت و قوانین علم را کشف کنیم. وقتی هم یک قاعده علمی را کشف کردیم، کشف کرده ایم و کارمان را انجام داده ایم و مسئله تمام شده است اما خیام سرّ میبیند و آن سرّ هم، ازلی است.
* آیا هر سرّی میتواند ازلی باشد؟
بحث میتواند باشد نیست. هر سرّی ازلی است. ما اصلا سرّ غیر ازلی نداریم. آن چیزی سرّ است که ازلی است و آن چیزی که ازلی است، سرّ است.
* پس باید گفت: ازل سرّ است و سرّگاه.
چنین است. ما خود حادثیم و آنچه میدانیم حادث است؛ یعنی علم ما حادث است و آنچه میفهمیم حادث است. بنابراین، نمیتوانیم ازل را در محضر خودمان بیاوریم و حاضر کنیم، مگر اینکه خودمان در محضر ازل حاضر بشویم. آنچه ازلی است سرّ است.
اما در خصوص آنچه شما با عنوان تفکیک علم و اسرار ازلی بیان کردید، باید بگویم: من نمیتوانم چنین تقسیمی را انجام بدهم که بگویم: عده ای به اسرار ازل توجه میکنند، یک عده به علم، و این دو با هم فرق دارند. آن عالمی که هر لحظه و هر روز در حال کشفیات علمی است، هر روز میخواهد به کره ماه برود و کرات دیگر را تسخیر کند که روزی ممکن است این اتفاق بیفتد، همین انسان، اگر به این مسائل نگاهی دیگر بیفکند و نگاهش هستی شناسانه بشود، همین مسائل برای او سرّ خواهد شد، منتها این قبیل علم پیشگان، نگاه اسرارانگیز ندارند و نگاه اسرار انگیز نمیاندازند. آنها میخواهند آنچه را که طبیعت است، کشف کنند، اما اگر بتوانند نگاهی دیگر بیندازند، آنها نیز وارد قلمرو سرّ و اسرار خواهند شد.
شرح اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من؛ به همراه شرح دکتر دینانی
* تصور میکنم که شما حرف عجیبی میزنید. طبق بیان شما باید چنین نتیجه گیری کرد که سرّ و مجموعه اسرار، برآمده از نگاه اسرارآمیز به طبیعت است.
اصلا خود طبیعت سرّ است، مشروط به اینکه انسان بتواند نگاه دیگری داشته باشد. ببینید! قوانین طبیعت را میتوان کشف کرد و سرّ نیست. قانون جاذبه یک قانون طبیعی است. ترکیب فلان پدیده از فلان عناصر، یک قانون علمی است، و هم چنین است فرمولهای شیمیایی و قواعد فیزیکی و ریاضی که هیچ کدام سرّ نیست و به راحتی هم کشف میشود و به نتیجه میرسد. همه اینها در طبیعت است، اما خود طبیعت سرّ است.
علم، مطابقت با واقع است و دانشمندان میگویند ما طبیعت را کشف کرده ایم. آنها به مصداق میرسند و کشف میکنند، ولی خودّ واقع سرّ است. توجه میکنید!؟ مطابقت با واقع سرّ نیست. شما قانون علمی مطابق با واقع را کشف میکنید و نتیجه میگیرید و از آن استفاده میکنید، اما خودِ واقع سرّ است.
* به چه ملاکی باید گفت که واقع سرّ است؟ آیا چون مجهول است؟
هر مجهولی سرّ نیست و نمیتوان به مجهولات اطلاق اسرار کرد، ولی واقع سرّ است. ما نمیدانیم واقع چیست. واقع فراتر از مجهول است. ما اصلا نمیدانیم واقع یعنی چه! اصلا من میخواهم بگویم یکی از شگفت انگیز ترین چیزها در عالم، خود واقعیت است. اینکه ما خودمان را با واقعیت منطبق کنیم، شگفت انگیز نیست. ما میتوانیم خودمان را با واقعیت منطبق بکنیم که نتیجه آن، حصول علم برای ماست و عالم شدن.
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
* علم در صورتی علم است که واقعیت را کشف کند و بعد از اینکه کشف کرد به نتایج آن میرسد اما خود واقعیت چیست؟
سرّ است.
* این سؤال هم هست که خود واقعیت با چه چیزی منطبق است؟
واقعیت، خودش واقعیت است.
* واقعیت خودش واقعیت است یعنی چه؟ در چه علمی باید پرسید واقعیت چیست؟
ما داریم وارد یک بحث عمیق میشویم. ببینید! اگر شما بپرسید چرا باران میبارد، پاسخ آن را با یک فرمول هواشناختی و یک فرمول طبیعی از نوع آب ترکیبی است از اکسیژن و هیدروژن میتوان داد و آن، با واقعیت تطبیق میکند و اثر خودش را میگذارد، اما خود واقعیت چیست؟ واقعیت با چه چیزی باید منطبق باشد؟ واقعیت همانطور که میگویید، خودش واقعیت است و همین جا سرّ است.
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
فایل صوتی اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
دانلود فایل صوتی اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
امیدواریم از این مطلب که به شعر اسرار ازل را نه تو دانی و نه من و شرح دکتر دینانی و فایل صوتی آن پرداخته ایم، لذت برده باشید.
مجله اینترنتی تحلیلک
وین حل معما نه تو دانی و نه من
سپاس از همراهی شما
وین خط مقرنط نه تو خوانی و نه من
سپاس از همراهی شما
بسیارعالی
خوشحالیم که موردتوجه شما قرار گرفت
بله جناب دکتر علم ب واقعیت میرسد…ولی اسرار ازل خیام …..منطورش این نیست …که فرمودید مثلا هوا گرم است سرد است….حصرت خیام منظورش دنیای درون است …شما با علم .افکار و عقاید وباور و..کارهای که منصور حلاج میکرد ثابت کنید….به مقامی رسید که اناالحق گفت. شما از این. زاویه نگاه کنید و اسرار و…ببینید…..
زیبا بود
شعرخیام عرفان وتقدس خاصی برام داره
بنام آرامبخش دلها .
حقیقت چیست ؟ واقعیت کدام است ؟
باسلام ، خیلی مختصر و مفید :
۱ — واقعیت با حواس پنجگانه براحتی قابل درک ، فهم و دریافت است ،
۲ — حقیقت با خواس ششم ، هفتم ، هشتم و… قابلِ شهود است .
با دعا و آرزوی آرامش ، آسایش و خوشبختی برای همگان . رهجوی حقیقت *.
* : هر رهجو همیشه در جستجوی ” مسیرِ درستِ ” زندگیست ، چه وقتی در مسیر و جهتِ درستِ قرار گیرد میتواند همچنان امیدوارانه در جسجوی حقیقت تا ابد ادامه دهد( از ازل تا بابد ) ؛ بقول سعدی علیه الرحمه :
رسد آدمی بجائی که بجزء خدا نبیند —
بنگر تا چه حد است مکان آدمیت ( به تعبیری مقام آدمیت ) .