حکایت یکی از ملوک عجم طبیبی حاذق به خدمت مصطفی فرستاد
یکی از ملوک عجم طبیبی حاذقماهر(1) به خدمت مصطفی، صلی الله علیه و سلم، فرستاد.
سالی در دیار عرب بود، کسی تجربتیآزمایش(2) پیش وی نبرد و معالجتی از وی در نخواست. پیش پیغامبر، علیه السلام، رفت و شکایت کرد که مرا برای معالجت اصحاب فرستادهاند و کسی در این مدّت التفاتیتوجه(3) نکرد تا خدمتی که بر بنده معین استتعیین شده است(4) بجای آورد.
خواجه، علیه السلام، فرمود: این طایفه را طریقتی است که تا اشتها غالب نباشد نخورند و هنوز اشتها باقی باشد که دست از طعام بدارند.
حکیم گفت: موجب تندرستی این است. زمین خدمت ببوسید و برفت.

حکایت یکی از ملوک عجم طبیبی حاذق به خدمت مصطفی فرستاد
سخن آنگه کند حکیم آغاز
یا سرانگشت سوی لقمه دراز
که ز ناگفتنش خلل زاید
یا زناخوردنش بجان آید
لاجرم حکمتش بود گفتار
خوردنش تندرستی آرد بار
معنی لغات و عبارت های دشوار
1. ماهر، استاد
2. آزمایش. کسی به عنوان آزمایش نزد او نرفت.
3. توجه
4. مقرر و تعیین شده است.
بیشتر بخوانید:
- حکایت پادشاهی به چشم حقارت در طایفه درویشان نظر کرد
- حکایت برادر که در بند خویش است نه برادر و نه خویش است
مجله اینترنتی تحلیلک




