شنبه/ 3 آذر / 1403
Search
Close this search box.
باب سوم گلستان

حکایت مبر حاجت به نزدیک ترش روی

در این مطلب حکایت مبر حاجت به نزدیک ترش روی را به همراه معنی کامل برای شما آورده ایم. امیدواریم از مطالعه این مطلب لذت ببرید.

حکایت مبر حاجت به نزدیک ترش روی

درویشی را ضرورتیکار مهمی(۱) پیش آمد. کسی گفت: فلان نعمتی وافرفراوان(۲) دارد، اگر بر حاجت تو واقفآگاه(۳) شود در قضای آن توقف روا ندارد(۴در برآوردن آن حاجت درنگ و تاخیر را جایز نخواهد داشت). گفت: من او را ندانمنمی شناسم.(۵) گفت: مَنَت رهبریراهنمایی(۶) کنم.

دستش گرفت و به منزل آن کس در آورد. یکی را دید لب فروهشته و ابرو درهم کشیده و تند نشستهخشمگین و ترش روی(۷). برگشت و سخن نگفت. پرسیدندش: چه کردی؟ گفت: عطای او به لقای او بخشیدم

حکایت مبر حاجت به نزدیک ترش روی
حکایت مبر حاجت به نزدیک ترش روی

مبر حاجت به نزدیک ترش روی
که از خوی بدش فرسوده گردی

اگر گویی غم دل با کسی گوی
که از رویش بنقد آسوده گردی

 

معنی لغات و عبارت های دشوار حکایت مبر حاجت به نزدیک ترش روی

۱. نیاز، کار مهم

۲. فراوان

۳. آگاه

۴. در برآوردن آن حاجت درنگ و تاخیر را جایز نخواهد داشت

۵. نمی شناسم

۶. راهنمایی

۷. خشمگین و ترش روی

 

بیشتر بخوانید:

 

مجله اینترنتی تحلیلک

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x