جمعه/ 2 آذر / 1403
Search
Close this search box.
علامه حسن زاده آملی

نامه ها برنامه ها علامه حسن زاده آملی : سخنی چند در آداب سائِر إلی الله

نامه ها برنامه ها

علامه حسن زاده آملی

نامه ها برنام ها علامه حسن زاده آملی (نامه ۴) – نامه ای است که به خواسته دوستی برایش نوشته ایم

بسم لله الرحمن الرحیم
در حیرتم که چه نویسم؟ روى سخنم با کیست؟ با خفته است یا با بیدار؟ اگر با خفته است، خفته را خفته کى کند
بیدار؛ و اگر با بیدار است، بیدار در کار خود بیدار است. وانگهى نویسنده چه نویسد که خود نامه سیاه و از دست خویشتن در فریاد است.

پیرى و جوانى چو شب و روز برآمد

ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

بد نوع پشم ها که رشتیم و بد جنس تخم ها که کشتیم.

خرما نتوان خورد ازین خار که کشتیم

دیبا نتوان بافت ازین پشم که رشتیم

چون از کشتزار خود بى خبرم، آسوده مى چرم. آه اگر از پس امروز بود فردایى! ولیکن به قول شیخ اجل سعدى:

گاه باشد که کودک نادان

به غلط بر هدف زند تیرى

کلمه اى چند تقریر شود، و نکاتى تحریر گردد. شاید که دلپذیر افتد!

مگر صاحبدلى روزى به رحمت

کند در حق درویشان دعائى

نامه ها برنامه ها 2

معرفت نفس، طریق معرف ربّ است، که از سیّد انبیاء و هم از سیّد اوصیاء -صلوات لله علیهما- مأثور است: “من
عرف نفسه فقد عرف ربه” هرکس در خویشتن بیندیشد و در خلقت خود تفکر و تأمل کند دریابد که این
شخص محیّرالعقول، واجب بالغیر است، بلکه خود و جمیع سلسله موجودات را محتاج به حقیقتى بیند که طرف و سر سلسله همه است و جز او، همه ربط محض به اویند. و چون معلول هر چه دارد پرتوى از علّت است، تمام اشیاء را مرائى جمال حق بیند. و چون معلول به علتش قائم است، علت با معلول معیّت دارد، نه معیّت مادّى و اقتران صورى، بلکه معیّت قیّومى که اضافه إشراقى علت به ماسواها است. و چون در سلسله موجودات، اول علت است و با همه و در همه اول اوست، پس اول علت دیده مى شود سپس معلول.

دلى کز معرفت نور و ضیا دید

به هر چیزى که دید اول خدا دید

این بنده در ابیاتى گفته است:

من به یارم شناختم یارم

تو به نقش و نگار یعنى چه

عقل خبیر این لطیفه را از کریمه “و هُوَ مَعَکُم أینَما کُنتُم” درمى یابد، و از گفتار حق سبحانه به کلیمش که “أنا بُدُّکَ
اللازمُ یا موسى” مى خواند، و به سرّ و رمز اشارت ارسطو که: إنَّ الاشیاء کلَّها حاضرات عند المبدأ الاوّل على
الضروره و البتّ پى مى برد. تا درجه فدرجه به جایى مى رسد که مى بیند حقیقت امر فوق تعبیر به علّت و معلول است.
و چون وجود در هر جا قدم نهاد خیر محض و قدومش خیر مقدم است، و همه خیرات از یک حقیقت فایض شده اند که “إن من شیءٍ إلّا عندَنا خَزائِنُهُ” پس کل الکمال و کمال الکلّ، مبدأ واجب الوجود است، و عقل بالفطره عاشق آن کمال مطلق است که: العقلُ ما عُبِد به الرحمن و اکتُسِب به الجنان، و جنّت اهل کمال همان کمال است که جنّت لقاست. در ابیاتى گفته ام:

چرا زاهد اندر هواى بهشت است

چرا بى خبر از بهشت آفرین است

و متأله سبزوارى چه نیکو فرموده است:

و کلُّ ما هناک حىُّ ناطق

و لجمالِ الله دوماً عاشق

حالا که عقل به فطرت طالب آن مقام است، ناچار از موانع باید بر حذر باشد؛ و اگر رهزنى سدّ راه شد، لابد باید با او بجنگد تا به مقصود رسد، بلکه بى رهزن نخواهد بود و نتواند بود.

در این مشهد که آثار تجلى است

سخن دارم ولى ناگفتن اولى است

و آن رهزن جز ما دیگرى نیست.

تو خود حجاب خودى حافظ از میان برخیز

خوشا کسى که درین راه بى حجاب رود!

در ترجیع بندى گفته ام:

زنگ دل را زداى تا یارت

بدهد در حریم خود بارت

به خداى علیم بى همتا

حاجبى نیست غیر زنگارت

خواهش گونه گون نفسانى

کرد در دام خود گرفتارت

شد خدا بینیت ز خودبینى

رفت دینداریت به دینارت

واى بر تو اگر که مى خواهى

گرم دارى به خویش بازارت

سر تسلیم بایدت بودن

گر به زارت کشند بر دارت

اندرین یک دو روزه دنیا

نرسانى به خلق آزارت

تو بهشت و جهنم خویشى

تا چه خواهد که بود اسرارت

گرچه بسیار تو بود اندک

ز اندکت مى دهند بسیارت

نامه ها برنامه ها 3

اى بنده خداى! به خود آى و در حضور و مراقبت مى کوش که:

در خلوتى ز پیرم کافزوده باد نورش

خوش نکته اى شنیدم در وجد و در سرورش

گفتا حضور دلبر مفتاح مشکلاتست

خرم دلى که باشد پیوسته در حضورش

ندانم کدام ذرّه بى مقدار در خواب غفلت است تا بنى آدم غافل باشد، اگرچه هیچ ذره اى بى مقدار نیست که:

دل هر ذره را که بشکافى

آفتابیش در میان بینى

“یا أیُّها الإنسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الکَریم * الَّذى خَلقَکَ فَسَوّاکَ فَعَدَلکَ * فى أىِّ صورهٍ ما شاءَ رَکَّبکَ”

قرآن کریم صورت حقیقیه انسان کامل است و صراط مستقیم که “یَهدى إلى الرُّشد” ، “یَهدى لِلَّتى هِى أقوَم”.

ره رها کرده اى از آنى گم

عزّ ندانسته اى از آنى خوار

جز بدست و دل محمّد نیست

حلّ و عقد خزینه اسرار

بیدار باش و از تن آسایى بر کنار باش که:

ناز پرورد تنعّم نبرد راه به دوست

عاشقى شیوه رندان بلاکش باشد

کام حیوانى را به بى زبانها گذار. تو که مشمول “الرَّحمن * عَلَّم القرآن * خلَق الانسانَ * عَلَّمَهُ البَیان” هستى، اهل بیان باش.

خاموش باش تا گویا شوى. چشم ببند تا بینا شوى.

رسول الله صلى لله علیه و آله فرمود: غُضّوا أبصارَکُم تَرَونَ (تروا-ظ) العجائِبَ

آب کم جو تشنگى آور بدست

تا بجوشد (نخوشد-خ) آبت از بالا و پست

به خویشتن خطاب مى کنم: اى همبازى اطفال، اى سرگرم به قیل و قال، اى اسیر اصطبل و علف، اى دور از
سعادت و شرف، اى محبوس در لظاى هوى، اى محروم از جنّت لقا، عمر به بى حاصلى و بوالهوسى گذشت. چه
شود گر به خود آیى و ببینى چه کسى؟ “بَل تُؤثِرون الحَیاهَ الدُّنیا * وَ الاخِرَهُ خیرٌ وَ أبقى” ، “کَلّا بَل تُحِبّونَ العاجِلَهَ * وَ تَذَرون الاخره”. ندانم چه کسى به در خانه دوست رفت و نا امید برگشت؟

یک صبح به اخلاص بیا بر در ما

گر کام تو برنیامد آنگه گله کن

چه کسى سوز دلش به التهاب آمد و برد الیقین عشق التهابش را فرو ننشاند؟

اى که عاشق نئى حرامت باد

زندگانى که مى دهى بر باد

در به روى همه باز است. دربان ندارد. تعیین وقت لازم نیست. هیچ عنوان و رسم نخواهد جز این که:

در کوى ما شکسته دلى مى خرند و بس

بازار خود فروشى از آنسوى دیگر است

کمال اصفهانى چه خوش گفته است:

بر ضیافتخانه فیض نوالت منع نیست

در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته

راهرو چه زن و چه مرد، چه آسیه و مریم، چه جنید و ابراهیم ادهم، به قول عمّان سامانى

همتى باید قدم در راه زن

صاحب آن خواه مرد و خواه زن

غیرتى باید به مقصد ره نورد

خانه پرداز جهان چه زن چه مرد

شرط راه آمد نمودن قطع راه

بر سر رهرو چه معجر چه کلاه

سخنى چند در آداب سائر الى لله بیاوریم که پا در کفش بزرگان کنیم و تشبّه به آنان که: مَن تَشَبَّه بِقوم فهو منهم، آرزو بر جوانان عیب نیست.

۱- “قرآن” که صورت کتبیه انسان کامل، أعنى حقیقت محمّدیه است، به اندازه اى که از آن بهره برده اى به حقیقت خاتم صلى لله علیه و آله تقرب یافته اى؛ إقرأ وارق.

رسول لله صلى لله علیه و آله فرمود:

“إنّ هذا القرآن مأدُبه الله فتعلَّموا مأدبته ما استطعتُم و إنَّ أصفرَ البیوتِ لجوفٌ (لبیتٌ-خ) أصفر من کتاب الله تعالى”

پس اى إخوان صفا و خلّان وفا، به مأدبه اى آیید که “فیها ما تشتَهىهِ الأنفُسُ و تَلَذُّ الأعینُ”

۲- اى عباد الرحمن! آخر سوره فرقان از “عِبادُ الرَّحمنِ الَّذین یَمشون على الارضِ” تا آخر سوره، هر یک دستورالعمل کاملى است.

۳- درباب سیزدهم و باب بیستم “ارشاد القلوب” دیلمى آمده است که:

“قال النبى صلى لله علیه و آله: یقول لله تعالى: من أحدث و لم یتوضّأ فقد جفانى، و من أحدث و توضّأ و لم یُصَلّ رکعتین فقد جفانى، و مَن صلّى رکعتین و لم یَدعُنى فقد جفانى، و من أحدث و توضأ و صلى رکعتین و دعانى فلم اُجبه فى ما یسأل من أمر دینه و دنیاه فقد جفوته، و لست بربٍّ جاف”

حالا که در این عمل سهل رخیص چنین نتیجه عظیم نفیس است، خوشا حال آن که از علوّ همت خود بعد از اداى این
دستور از حق تعالى مطلبى بخواهد که آن را زوال و نفاد نباشد، أعنى حلاوت ذکر، لذت لقا و شرف حضور بخواهد، و زبان حالش این باشد که:

ما از تو نداریم به غیر از تو تمنا

حلوا به کسى ده که محبت نچشیده است

۴- “وَ کُلوا وَ اشرَبوا و لا تُسرِفوا إنّه لا یُحِبُّ المُسرفین”. فضول طعام، مُمیت قلب است و مفضى به سرکشى نفس و طغیان او است، و از أجلّ خصال مؤمن جوع است.

نه چندان بخور کز دهانت برآید

نه چندان که از ضعف جانت برآید

۵- همانطور که فضول طعام مُمیت قلب است، فضول کلام نیز از قلب قاسى برخیزد. از رسول الله صلى الله علیه و آله روایت است که:

“لا تُکثروا الکلام بغیر ذکر الله فإنّ کثره الکلام بغیر ذکر الله قسوالقلب، إنّ أبعد النّاس من الله القلب القاسى”

۶- محاسبت نفس که امام کاظم علیه السلام فرمود:

“لیس مِنّا مَن لَم یُحاسب نفسَه فى کل یوم فإن عمِلَ حسناً استزاد الله، و إن عمل سیّئاً استغفرالله تعالى منه و تاب إلیه”

۷- مراقبت، و این مطلب عمده است. قال لله تعالى: “و کان الله على کُل شىءٍ رًقیبا”.

و قال النبى صلى الله علیه و آله لبعض أصحابه: اُعبد الله کانّک تراه، فإن لم تکن تراه فهو یراک

۸- الأدب مع الله تعالى فى کلّ حال. در باب چهل و نهم کتاب “ارشاد القلوب” دیلمى آمده است که:

“روى أنّ النّبى صلى الله علیه و آله خرج إلى غنم له وراعیها عریان یفلى ثیابه فلمّا رآه مقبلاً لبسها. فقال النبى صلى الله علیه و آله امض فلا حاجه لنا فى رعایتک فقال: و لِمَ ذلک: فقال: إنا أهل بیت لانستخدم من لا یتأدب مع الله و لا یستحیى منه فى خلوته”

۹- العزله. سلامت در عزلت است. با خلق باش و نباش.

هرگز میان حاضر و غایب شنیده اى

من در میان جمع و دلم جاى دیگر است

۱۰- التهجّد؛ “و مِن اللّیل فتهجَّد به نافلهً لکَ عَسى أن یَبعثکَ رَبّکَ مَقاماً مَحموداَ * وَ قُل رَبِّ اَدخِلنى مُدخلَ صِدقٍ و اَخرجنى مُخرجَ صدقٍ و اجعَل لى مِن لَدُنکَ سُلطاناً نَصیرا”

۱۱- التفکّر؛ قال الله تعالى: “الذین یذکرون الله قیاماً و قُعوداً و على جُنوبِهم و یَتفکَّرون فى خلق السَّمواتِ و الأرضِ ربَّنا ما خَلقتَ هذا باطِلاً سُبحانکَ فَقنا عَذابَ النّار”

۱۲- ذکر الله تعالى فى کل حال قلباً و لساناً. قوله سبحانه: “و اذکُر رَبَّکَ فى نفسک تَضَرّعاً و خُفیهً و دون الجهرِ من القولِ بِالغّدو و الآصال و لا تَکُن مِن الغافلین * إنّ الّذین عند ربّکَ لا یستکبرون عَن عِبادته و یُسَبّحونه و لَه یسجدون”

۱۳- ریاضت در طریق علم و عمل بر نهجى که در شریعت محمدیه صلى الله علیه و آله مقرر است و بس، که علم و عمل براى طیران به اوج کمال و عروج به معارج به منزلت دو بال اند.

۱۴- اقتصاد یعنى میانه روى در مطلق امور حتى در عبادت.

۱۵- مطلب در دو کلمه است: تعظیم امر خالق، و شفقت با خلق.

فرزانه آن که خواهد تعظیم امر خالق

دیگر که باز دارد از خلق شر و شورش

نامه ها برنامه ها 4

گفتار بسیار است؛ ولى دو صد گفته چون نیم کردار نیست. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید

والسّلام على من اتبع الهدى

قم – حسن حسن زاده آملى

۱۳۴۹/۳/۲۱ ه.ش.

مجله اینترنتی تحلیلک

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهران
2 سال قبل

مطلب در دو کلمه است: تعظیم امر خالق، و شفقت با خلق” بسیار عالی، خیر ببینید

2 سال قبل
پاسخ به  مهران

از اینکه این پست باعث رضایت شما شده خوشحالیم.

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x