حکایت جوانی خردمند از فنون فضایل حظی وافر داشت
جوانی خردمند از فنون فضایلانواع هنرها(1) حظیبهره(2) وافر داشت و طبعی نافرکم گوی و دوری گزین(3)، چندان که در محافل دانشمندان نشستی سخن نگفتی. باری پدرش گفت: ای پسر، تو نیز آنچه دانی بگوی.
گفت: ترسم که بپرسندم از آنچه ندانم و شرمساری برم

آن شنیدی که صوفیی میکوفت
زیر نعلین خویش میخی چند؟
آستینش گرفت سرهنگی
که: بیا نعل بر ستوری بند
معنی لغات و عبارت های دشوار
1. انواع هنرها
2. نصیب/ بهره
3. کم گوی و دوری گزین
بیشتر بخوانید:
- حکایت ترک دنیا به مردم آموزند
- حکایت برادر که در بند خویش است نه برادر و نه خویش است
- حکایت پادشاهی به چشم حقارت در طایفه درویشان نظر کرد
مجله اینترنتی تحلیلک




