کشف الاسرار و عده الابرار تفسیر عرفانی قرآن، نوشته رشید الدین ابوالفضل میبدی است. این کتاب بر اساس تفسیر خواجه عبدالله انصاری و در ده جلد نوشته شدهاست.
حکایت
بشرحافی (۱) گفت: در بازار بغداد می گذشتم یکی را هزار تازیانه بزدند که آه نکرد، آنگه او را به حبس بردند، از پی وی برفتم. پرسیدم که این زخم از بهر چه بود؟
گفت: از آنک شیفته عشقم.
گفتم: چرا زاری نکردی تا تخفیف کردندی؟
گفت: از آنک معشوقم به نظاره بود، به مشاهده معشوق چنان مستغرق بودم که پروای زاریدن نداشتم.
گفت: وگر دیدارت بر دیدار دوست مهین (۲) آمدی خود چون بودی؟
نعره ای بزد و جان نثار این سخن کرد.
آری چون عشق درست بود بلا به رنگ نعمت شود.
دولتی بزرگ است این، جمال معشوق ترا به خود راه دهد تا در مشاهده وی همه قهری به لطف برگیری، ولکن:
زان می نرسد به نزد تو هیچ خسی
در خوردن غمهای تو مردی باید!
۱- از زهاد معروف قرن دوم و سوم است. لقب حافی (پابرهنه) از آن دارد که بعد از توبه از بد راهی و روی آوردن به حق، هرگز کفش در پای نکرد. به او گفتند چرا کفش در پای نمی کنی؟ گفت: حق تعالی می فرماید زمین را بساط شما گردانیدم، بر بساط پادشاهان ادب نبود با کفش رفتن
۲- بزرگترین معشوق؛ خدا
امیدواریم از خواندن این حکایت از کشف الاسرار لذت برده باشید و برای دیدن سایر حکایت ها به بخش ادبیات مراجعه کنید.
مجله اینترنتی تحلیلک