معرفی کتاب فصل شیدایی لیلاها
درباره نویسنده
سید علی شجاعی مهندس صنایع، تحلیل سیستمها است. او در کارنامه خود بیش از صد اثر چاپ شده در حوزه پوستر، جلد کتاب و نشانه و همچنین صدها یادداشت و تحلیل و گفتگو با رسانهها در حوزه مدیریت فرهنگی، صنعت نشر و کتاب دارد. علی شجاعی مدرس فلسفه اسلامی، فلسفه غرب، منطق و کلام است.
سید علی شجاعی فرزند سید مهدی شجاعی و قائم مقام انتشارات نیستان است.
درباره کتاب فصل شیدایی لیلاها
این کتاب برای اولین بار در سال ۱۳۸۹ به چاپ رسید.
کتاب فصل شیدایی لیلاها نوشته سید علی شجاعی روایت هفت راوی است از حرکت حضرت حسین(ع)، از خروج از مکه تا عصر عاشورا، روایتی از حرکت امام حسین(ع)، از ۱۸ ذیالحجه خروج از مکه تا غروب عاشورا.
در این کتاب روایت کسانی است که آنها را کمتر میشناسیم و کمتر از روزگارشان شنیدهایم. زهیر بن قِین، ضحاک بن عبدالله مشرفی، حر بن یزید ریاحی، عبید الله بن حر جعفی، عمرو بن قرظه انصاری، شبث بن ربعی و نویسنده. چه در کنار امام چه در مقابل.
آنجا که لیلاها عاشق و مجنون میشوند و گاه که سنگ هم میگرید، اما انسان کوچکترین رحم نمیآورد.
این کتاب نگاه به بعدی دیگر از عاشورا دارد و حرکت در لایه آسمانی مسیر عاشورا را بیان می کند.
امام میداند و پیش میرود و لیلاها را میخواند و مرزی میشود تا قیامت برای روز و شب و نور و ظلمت…
برشی از کتاب
حسین کلامش را تمام می کند و بی درنگ به خیمه خویش می رود. و من پیش از آن که جمع به خود آید و کسی مرا به نزدیکی همراهان حسین بشناسد، دور می شوم و میان خیمه های فرازه و بجیله آرام می گیرم.
نفس هایم هنوز به شماره اند که عبدالله می رسد و خودش را کنارم، برکنارم، بر تخته سنگی یله می کند.
ـ باز چه شده زهیر که آرام می روی و پنهان می آیی؟ و باز هم رنگ پریده و عرق به پیشانی نشسته؟
سربندم را روی زانو می گذارم. مشکی را که به گردن آویخته، می گیرم و یک نفس سر می کشم. سینه ام آرام می گیرد:
ـ لعنت بر درخت بنی امیه که غیر خار هیچ ندارد. در حرم هم قرار نداریم از فتنه انگیزیشان. خدا رحمتش را بر عثمان صد چندان کند که کفران نعمت خلافتش، این حال بر سر امت آخرالزمان آورد.
عبدالله خنکای مشک را به شکم برآمده اش می رساند و بی خیال می گوید:
ـ کفران را تو می کنی که در صحت و عافیت حج کرده ای، آن وقت آب وضو به زمزمت خشک نشده، لعنت نثار این و آن می کنی. کدام پیامبری وعده عذاب داده که تو این همه بی قراری؟
دندان می سایم از این همه بی خبری عبدالله:
ـ تو سوار هم باشی و مرکبت را ببرند، به یقین نخواهی فهمید؛ عبدالله هوشیار نیستی انگار… سیر آسمان می کنی که از اخبار زمین…
دستم را روی پایش می گذارم و تکان می دهم، شمرده می گویم:
ـ هنوز نفهمیده ای که حسین به سرپیچی بیعت با یزید، مدینه را ترک کرده؟ نمی دانی که کینه این قبیله از مغیلان ریشه دار تر است؟ تا بیعت نستانند آرام نمی گیرند!
مجله اینترنتی تحلیلک