شنبه/ 3 آذر / 1403
Search
Close this search box.
وصیت دانشمند - داستان کوتاه وصیت نامه دانشمند

داستان کوتاه وصیت دانشمند

کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر بدهم، وقتی بزرگتر شدم، دیدم دنیا خیلی بزرگ است، بهتر است کشورم را تغییر دهم.

داستان کوتاه وصیت دانشمند

 

دانشمندی وصیت کرده بود که روی سنگ قبرش این جملات را بنویسند:

کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر بدهم، وقتی بزرگتر شدم، دیدم دنیا خیلی بزرگ است، بهتر است کشورم را تغییر دهم.

در میانسالی تصمیم گرفتم شهرم را تغییر بدهم. آن را هم بزرگ یافتم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را تغییر بدهم. اینک در آستانه مرگ فهمیدم که باید از روز اول به فکر تغییر خود می افتادم، آنگاه شاید می توانستم دیگران و بلکه دنیا را تغییر دهم…

 

 

امیدواریم از مطالعه داستان کوتاه وصیت دانشمند لذت برده باشید.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x